02188272631   09381006098  
تعداد بازدید : 179
7/27/2023

اراده مان ، فرهنگسازی است

 

 

اشاره:
ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ماهنامه ما قرار دادید. به‌عنوان اولین سؤال از خدمت شما می‌پرسیم که به عنوان یک مدیر فرهنگی نظر و دیدگاه شما راجع به هنر چیست؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. یک جهت بحث طرح و شناخت از تعاریفی است که در کتابهای هنر نوشته‌اند، یک طرف بحث هم مجموعه برداشتهایی است که در تعامل با هنرمندان و دیدن آثار مختلف هنری برداشت می‌شود. از جمع این مباحث و ادراکات شخصی می‌شود گفت، اگر خداوند این موهبت را به یک فرد کرده باشد که بتواند با خلاقیت خودش یک تصوری از پدیده‌های هستی در ذهن خود خلق و آن را در یکی از عرصه‌های هنری تجسم عینی بخشد به ترتیبی که خود و دیگران را متوجه یک پیام زیبا برای حواس مختلف انسان و روح و روان او بنماید و تأثیرگذاری‌اش را در مخاطب عمیق‌تر و ماندگارتر از واقعیت طبیعی آن پدیده باشد، این یک کار هنری خلق کرده.
بنابراین ناخودآگاه من تعریف هنر را متمرکز می‌کنم در انعکاس زیباییهای خلقت و در زیباسازی پدیده‌های هستی و فکر می‌کنم که ما هم به لحاظ بصری زیبایی را حس می‌کنیم، هم گوشمان زیبایی را برای خودش تعریف می‌کند، هم حس لامسه‌مان زیبایی را در قالب لطافت و هم روحمان و روانمان، بعضی از پدیده‌ها را زیبا می‌بیند و با آنها ارتباط برقرار می‌کند. طبیعتاً هنر ترکیبی است از زیباییهای بصری که با چشم می‌بینیم و با گوش می‌شنویم هم زیباییهایی که روح و روان انسان را نمایش بدهد. تقریباً برداشتم این است که هیچ هنری نیست که ترکیبی از اینها را نداشته باشد بلکه نسبتهایش متفاوت است و چون اینها در هم است نمی‌شود آن طور در قالب تعاریف اینها را از هم تفکیک کرد، در هم تنیده است و لذا بسته به پیش‌ذهنهایی که افراد از پدیده‌های هستی دارند، بعضی از مسائل برای اینها زیباتر جلوه می‌کند چون با پیش‌ذهنشان ارتباط برقرار می‌کند. بعضی از پدیده‌ها برای بعضیها ارتباط برقرار نمی‌کند.
مثال می‌زنم ما با دریافتهای قبلی‌مان که نسبت به حضرت علی(ع) و عظمتهای ایشان داریم تا نام مبارک حضرت علی در قالب یک خط خوش برخورد می‌کنیم هم زیبایی چشمی را داریم، هم روحمان از آن کلمه اشتیاق پیدا می‌کند. همین ممکن است برای کسی که علی (ع) را نشناسد آن قدر که برای ما چشم‌نواز است، چشم‌نواز نباشد ولی حالا اگر گفتند چه نسبتی بین زیبایی که از طریق چشم حس می‌کنی چه مقداری مربوط به روح و روان شماست، نمی‌توان آن را تفکیک کنید و بگویید ولی حس می‌کنیم که این تفاوتها وجود دارد. نمی‌دانم منظورم را متوجه شدید یا نه؟

اساسی‌ترین مسئله‌ای که اینجا مطرح می‌شود، مفهوم خود زیبایی است. زیبایی در فلسفه، تعاریف متفاوتی دارد. شما به عنوان یک مدیر فرهنگی برای زیبایی یک تعریفی را داشتید و بعد در عمل که قرار گرفتید از طریق هنرمندان زیبایی را یک جور دیگر در تعریف می‌بینید. این زیبایی چیزی است که ممکن است برای شما زیبا باشد برای من هنرمند زیبا نباشد، از نظر شما زیبایی چیست؟

ببینید، یک همچین مفاهیم پیچیده را آدم به ادراکات و فهم خودش مراجعه می‌کند. من می‌گویم انسان وقتی با یک پدیده‌ای، اثری، حادثه‌ای روبه‌رو می‌شود، یک سلسله از نیازهای روحی و روانی‌اش تأمین می‌شود. به نسبی که این نیازهای روحی و روانی که بخشی‌اش فطرتهای انسانی است، پاسخش داده شود از آن پدیده نوعی لذت روحی و روانی می‌برد، اسمش را می‌گذاریم زیبایی. همین جا است که آدمها از تعریف زیبایی با هم اختلاف دارند چون برمی‌گردد به تفاوتهای قبلی مسائل اینها و اختلاف برداشتها هم از همین جا ناشی می‌شود و اینکه در هنر نمی‌شود در کل با هم تفاهم بکنند مربوط به همین برداشتها است که با بیان کم‍ّی نمی‌شود اینها را شاخص‌سازی کرد و گفت شما ده واحد لذت می‌برید، شما از این پانزده واحد لذت بردید، همان‌طور که ممکن است صبح نگاه به یک چیزی، یک پدیده‌ای، یک تابلویی لذت‌بخش باشد، بعدازظهر به همان در شرایط جسمی و روحی دیگر نگاه می‌کنید، با آن رابطه برقرار نمی‌کنید. وقت شادی به این تابلو نگاه می‌کنی لذت می‌بری، عصبانی‌ات می‌کنند می‌آیی نگاه می‌کنی لذتی از این تابلو نمی‌بری به نظر می‌آید که این تغییرات وسیع مشکلی است که مرتب این تعاریف تنوع پیدا می‌کند، زیاد می‌شود و باید تفاهم کنیم.

پس شما با یک پیش مقدمه، یک ذهنیت نسبت به هنر وارد این مجموعه شدید، بعد در مقام عملکرد هم قرار گرفتید، آیا این پیش‌زمینه شما آن ساخت معانی که در ذهن شما بوده در برخورد با عمل همگام درآمده یا به انتظاراتی که شما داشته‌اید، جواب داده نشده؟

من به عنوان مدیری که کارشناسی کردم و به مدیریت رسیدم، طبیعتاً با انتظاراتی از حوزه هنری وارد اینجا شدم یک نسبتهایی را پاسخ گرفتم و یک نسبتهایی را هم دارای آسیبهایی در حوزه هنری و در عرصه هنر دیدم که اگر لازم شد اینها را باز بکنیم.
ما چون در حقیقت اراده‌مان فرهنگ‌سازی است به مفهوم جامع کلمه، از هنر به عنوان یک ظرف، ابزار،‌ به عنوان یک وسیله نگاه می‌کنیم و شاید از موضع مدیریت به این موضوع نگاه کردن اشکال نداشته باشد و اما ممکن است بپذیریم که درست نیست هنرمند این زاویه نگاه را داشته باشد و او حق دارد که فی نفسه خود، خالق زیبایی هدفش باشد اما هنرمند با اعتقادات دینی وقتی زیبایی خلق می‌کند، ‌متناسب با احوال خودش هنر دینی خلق می‌کند، یکی هم که تفکر کمونیستی دارد تا بخواهد زیبایی خلق بکند افکاری را که قبلاً‌ دوست داشته و در ذهنش است را می‌ریزد در این ظرف هنر و همان آدم کمونیست که گفتی بیاید بالا یک افکاری درست متضاد با افکار خودت می‌ریزی در ظرف هنر اگر برای پول هم این کار را بکند این مصنوعی درمی‌آید، کیفیت لازم را ندارد، مخاطب هنرشناس هم این را حس می‌کند که این را کسی برای پول انجام داده است. به صورت مطلق با این موضوع مخالف نیستم با اینکه افراد را صدا بزنیم و سفارش کار بدهیم ولی حس می‌کنم اگر طرف نسبتی نداشته باشد و حتی موضع مخالف داشته باشد نمی‌تواند یک اثر خوب و ارزشمند را خلق کند.
می‌شود یک هنرمند متدین را صدا زد بعد یک کار دینی هم به او سفارش داد یک مقداری انگیزه‌های او را با مثلاً منابع مالی هم تقویت کرد. اما او وقتی بخواهد ساعات پر انرژی شبانه‌روزش را درگیر آن موضوع بکند که فکر کند نسبت به آن مسئله تا یک هنر تازه خلق بکند با انگیزه‌های مادی آن وقتش را نمی‌گذراند بلکه باید در درون خودش هم انگیزه‌ برای ماندگاری هنرش باشد. و آن به عنوان یک انگیزه‌آور کم‍ّی و تقویت‌کننده کنارش باشد.
مثل اینکه شما سوخت بنزین را می‌ریزید یعنی یک چیزی به آن اضافه کنید این کیفیتش بالا می‌رود، خب چیز اضافه است اصل بنزین، عشق یک هنرمند است نسبت به آن چیزی که می‌خواهد خلق بکند و بخواهد ماندگار باشد. واقعیتش هم این است که هنرمند عمری را که تا حالا صرف کرده در اثر منعکس بکند. اشتباه می‌کند آن را با ما به ازای مادی انجام دهد. مثلاً با آن بشود که یک یخچال خرید که یخچال پنج سال بعد متلاشی می‌شود یا آن پولی را که می‌دهند با آن صد دفعه چلوکباب می‌خورند. او وقتی حتی بهش سفارش کار می‌دهند باید ببیند ما به ازایش چه اثر ماندگاری از خودش در تاریخ بشریت بگذارد گرچه حتی آن کار را مخاطب هم نفهمد ولی خود آن هنرمند باید از این زاویه به تولید اثر نگاه بکند که این حاصل عمر من است که دارد تبدیل می‌شود به یک اثر. این اثر باید سالها بعد از عمر ما ماندگار باشد. ببینید این آثار بزرگ مثل مسجد امام با این رویکرد ماندگار شده است.
پانصد سال از عمرش می‌گذرد هم تعمیر اساسی نیاز ندارد، و همه هم تحت تأثیر زیبایی‌اش هستند. بعد از پانصد سال امروز علم مهندسی با همه علم و تکنولوژی جدید ساختمان می‌سازند می‌گوید عمر مفیدش چقدر است می‌گویند پنجاه سال؛ این ساختمان بر اساس انگیزه‌های مالی و پولی و ما به ازای پول کارفرما دارد ساخته می‌شود. اثر هنری در برابر این خلق نمی‌شود، ماندگار نیست ولی همه آثار هنری ماندگار یک هنرمندی که با انگیزه پول آمده ظرف دو سه روز گفته حالا که عمر ما دارد تلف می‌شود ‌بگذار یک چیز ماندگار باشیم حالا این پادشاه یا این کارفرما نمی‌فهمد. بگذار من که می‌فهمم، بگذار یک اثر ماندگار ایجاد بکنم.
از این نکته می‌خواهم عرض بکنم که ما مدیران فرهنگی باید محیط خلاقیت بسازیم که خودش یک مجموعه تعریف است، یک بخشی‌اش تأمین منابع مالی است. محیط خلاق یک بحثی است که به لحاظ نظری به کمک خود هنرمندان تعریف بشود و هر جا هم که هنرمند تربیت کنیم لوازمش را فراهم می کنیم. حالا اگر آن خلاقیت در عرصه دینی باشد دیگر الزامات اضافه‌تری هم اگر لازم شد آن را هم بحثش را باز می‌کنیم.

بخشی از انتظارات شما وقتی وارد این مجموعه شدید، پاسخ داده شده را که جواب گرفتید اما فرمودید که آسیبهایی را در حیطه این هنر دیدید، این یعنی پاسخهایی که به شما داده نشده. راجع به آن آسیب‌شناسی اگر علاقه دارید صحبت کنید.

ببینید من واقعیتش حس می‌کردم ما وارد یک مجموعه‌ای باید می‌شدیم که انگیزه‌های دینی-اعتقادی تنظیم‌کننده کلیات روابط باشد و همواره هنرمندان با دغدغه نسبت به ارزشهای اسلام و انقلاب خودشان اصلاح‌کننده فرایندهای حاکم بر حوزه هنری باشند. منظور از فرآیندهای حاکم بر حوزه هنری اینکه حوزه هنری رسالتی دارد که روی زیرساختهای هنر دینی کار کند.
زیرساخت هنر دینی یعنی یک فرآیندی که دائماً با یک روشهای منطقی و علمی که هنرمندان آن را تأیید بکنند، استعدادهای جدید شناسایی بشوند یا در مسیری که این مسیر با حداقل زمان افراد ساخته بشوند این با کلاسهای رسمی آموزشی دانشگاهی الزاماً فراهم نمی‌شود، ممکن است بعضیها در آن مسیر ساخته بشوند ولی یک شرایط ویژه‌ای می‌خواهد با یک محیط خاص و ویژه و وقتی آمدم در حوزه دیدم تعداد زیادی هنرمند از دهه اول انقلاب داریم که اینها در دوران جنگ و انقلاب ساخته شده‌اند و آنها را خوب می‌فهمند به این عزیزان هم امید بسته شده. اما فرآیند نیست یعنی دوستان هنرمند پیش‌کسوت ما حالا به دلایل مختلفی که یک بخشی‌اش حتماً در وجود خود هنرمندان است و یک بخشی‌اش شیوه مدیریتی روی مسائل عمومی حاکم بر جامعه است. متفرق هستند یعنی بخشی از آنها در دانشگاهها هستند، بخشی از آنها در بخش خصوصی کار می‌کنند، بخشی از آنها دفتر دارند. اینجا هم یک سری می‌زنند و بنابراین به نظر برسد عوامل لازم وجود دارد ولی فرآیند لازم شکل نگرفته است. اینکه می‌گویم عناصرش هستند خب هر جا هنرمند مسلمان باشد،‌ حرف که می‌زند شنونده آموزش می‌بیند ولی یک وقتی است که آن آموزش بیننده جوان با استعداد است و از قبل هم فکر کرده که این پنج نفر را باید به یک نقطه‌ای برساند یک وقتی هم نه، همین جور گپ که می‌زند اطرافیانش اتفاقی بعضی هنرمند هستند منظور از فرایند یعنی سیستم مشخصی که بر هر کسی توضیح بدهی که ما سال 83 بیست و پنج نفر وارد کردیم.
ضمناً ورودیهای قبلی هم ده نفر الان به یک درجه‌ای رسیده‌اند که خودشان می‌توانند به عنوان مربی بروند جایی دیگر کار کنند. یک چنین فرآیندی را من اینجا ندیدم. در تولید اثر هم که دومین رسالت ما است یعنی آثار نمونه جریان‌ساز ببینیم، دیدم که آثار خوبی هست ولی این آثار مربوط به دهة اول انقلاب است یعنی آن زمانی که هم هنرمند ما انگیزه داشته، هم محیط اجتماعی ما آن آثار را طلب می‌کرده.
آنچه دوستان می‌آیند معرفی می‌کنند از عظمت حوزه مال تولید سالهای اخیر نیست، مال تولید دهه اول است که شاید هم فرآیند تحولات حوزه زمانهای متفاوت فرق می‌کند و تحولات درونی جامعه‌ات، روابط درونی اینجا را تخریب کرده یعنی همان اتفاقی که بعد از جنگ در فضای عمومی کشور حادث شد که توجه به مباحث ارزشی کمرنگ شد و توجهات بیش از اندازه به ساخت اقتصادی جامعه معطوف شد و متأثر از این پدیده در جامعه بعضی از ارزشها جابه‌جا شدند.
حوزه هنری نیز از این امر متأثر شد و در موضع انفعال قرار گرفت و لذا هر جا می‌رویم با حوزه دهه اول از ما انتظار تعریف می‌کنند شخصیتهای مختلف از حقیر می‌خواهند که به عنوان تقدیر حوزه را برگردان به جای سر اولش، و منظور سر جای اولش، جریان‌سازی در عرصه هنر است. یعنی انتظار دارند در حوزه هنری همواره آثار هنری در عرصه هنر دینی تولید شود که به عنوان الگو نسل جدید را هدایت و راهنمایی کند. متأسفانه وقتی وارد حوزه شدم، دیدم در بخشهای مختلف چنین فرآیندی نیست.
خب با سرعت متوجه شدم کار خیلی پیچیده‌تر از آن قصه‌ای است که من فکر می‌کردم به اضافه اینکه من تجربه داشتم که یک محیط فرهنگی- هنری را چگونه نظام داخلی‌اش را با انگیزه کنیم. هر جا کار کرده بودم بعد از مدتی با مدیریت روابط انسانی و به آرامی، ‌ولی با فرهنگ‌سازی عمیق انگیزه‌های غیر مادی همکاران را تحریک می‌کردم. این تجربه را داشتم و این تجربه اینجا به دردم خورد که بتوانم به تدریج با اینکه از بیرون جامعه هنری آمده بودم با دوستان هنرمند ارتباط برقرار کنم وقتی هنرمندان با سابقه کردند من انگیزه سیاسی به مفهوم جریانهای سیاسی روز ندارم و انگیزه‌ها فرهنگی است، یواش یواش ارتباطات شکل گرفت. اما چون ذهن هنرمندان نسبت به تحولات اجتماعی حساس است، زودتر از بقیه اقشار تأثیر می‌پذیرد. آن مشکلاتی که در کلان تحولات فرهنگی کشور داریم خیلی زود اثرش درمناسبات اینجا ظاهر می‌شود و روی انگیزه‌های هنرمند برای تولید اثر تأثیر می‌گذارد.
خوب دقت کنید وقتی ما انتظار خلق اثر داریم که احساس مخاطب را تحت تأثیر قرار بدهد در کنار عقلانیتش، خود هنرمندان هم احساساتشان خیلی قوی‌تر از آدمهای عادی است و وقتی در بعضی امور صداقت نبینند، حس نکنند با سرعت خودشان متأثر می‌شوند و عکس‌العمل نشان می‌دهند. یعنی دستشان به کار نمی‌رود حتی اگر نیاز مادی داشته باشند می‌آیند می‌گویند شما پول هم می‌دهید می‌رود یک کاری می‌کند و می‌بینند نه نشد. درست وقتی فضایی از سلامت و گذشت و ایثار را می‌بینند، با سرعت عکس‌العمل نشان می‌دهند، خودشان را بازسازی می‌کنند و با انگیزه می‌آیند در صحنه کار می‌کنند. این تفاوتهایی است که در جامعه هنرمندی است با جاهای دیگر وجود دارد، به هر حال من روزهای اول برداشتم این بود که باید حوزه یک بازسازی بنیادی در روابط داخلی‌اش صورت بگیرد نه از این جنس بازسازیهایی که رایج است تشکیلات را اصلاح بکنند و نظام پرداخت را تغییر بدهند. بلکه یک روشی که انگیزه هنرمندان با سابقه و پیش‌کسوت اینجا را مجدداً بازسازی بکند و یک نسل تازه‌ای از جوانهای هنرمند را بیاوریم اینجا هنرمند حس کند حالا حرف که می‌زند یک کسی هست که این حرفش را بگیرد و در تاریخ بماند و بعد هم آثار هنری که این هنرمند خلق می‌کند به مخاطب برسد باز خوردش از مخاطب به صورت علمی برگردد به خود هنرمند، در تکامل فکری هنرمند در کار اثر بگذارد.
این فرآیندها را ما باید در حوزه ساماندهی بکنیم. کارهایی داریم حالا وقتی نوبت رسید به اینکه چه کار کرده‌ایم، توضیحاتی می‌دهم که برای این فکرها چه کارهایی انجام داده‌ایم.

وقتی که شما وارد حوزه شدید. حوزه چهار دوره تصفیه خونین را از سر گذرانده، یعنی چهار دوره هنرمندانش تصفیه شدند و رفتند و اتفاقاً هنرمندانی که از حوزه رفتند، ایده‌ای بوده که ما هنرمند می‌سازیم و از حوزه بیرونش می‌کنیم برای اینکه تفکر حوزه را ببرد بیرون، ضد حوزه است، ضد تفکر است کاملاً آثار اولیه‌اش با آثار فعلی‌اش تغییر کرده پس شما وقتی وارد حوزه شدید که آن آثار اول انقلاب را که می‌گوید به مسلخ رفته بودند. حالا شما با این حوزه‌ای که روبه رو شدید که اینها به مسلخ رفتند توقع دارید که ته مانده‌هایی که مانده‌اند آثاری را خلق کنند که مال دهة اول انقلاب است به اضافه اینکه تمام روابط جامعه هم تغییر کرده،‌ جامعه هم انتظارات دیگری دارد.
به اضافه اینکه شکلی را به وجود آوردند که اصلاً آن روابط اولیه انقلاب جواب نداده، یعنی هنرمند حوزوی را مجبور کرده‌اند که مثل دیگران عمل کند تا مقبول جامعه باشد و این را هم سیاست‌گذاران اول انجام دادند. بعد چطور شما به عنوان یک مدیر فرهنگی توقع داشتید وقتی که تمام ساخت اجتماعی ما و سیاستمداران ما، مسئولین ما اصلاً خودشان دارند توصیه می‌کنند که هنرمند برگردد، هنرمندانی که ماندند آن دیگر ته مانده‌هایی را که خدا بهشان رحم کرده تو تصفیه پنجم قرار بوده بروند آن تحول اول انقلاب را ایجاد بکند؟

حالا چون فضای مصاحبه‌‌‍، فرهنگی است به کلماتی مثل مسلخ و تصفیه خونین به اینها اعتراض کنیم بد نیست. اشاره کردید رفتارهای ما به عنوان مدیر، یک بخشی‌اش مربوط به توانمندیها و تحلیلهای خودمان است، یک بخش مهمی‌اش مربوط به تحلیلی است که از شرایط اجتماعی به دست می‌آوریم،‌ یک بخش آن مربوط به شرایط روحی مخاطبین ما است، یک بخش آن هم متأثر از خود ماهیت کار.
بنابراین من در این مدت تلاش کردم که چون شرایط گذشته حوزه را در بطنش نبودم دست به قضاوت بزنم بیشتر روی آن چیزی که در آن هستیم و اقداماتی که می‌خواستیم بکنیم چون اصلاً نمی‌شود گفت چه کسی مقصر است. دنبال پیدا کردن مقصر هم نیستیم چون لابه لای بحثهایتان بود که اشاره می‌کردید به فضای عمومی این را هم می‌‌شود تحلیل کرد، درس گرفت که ما اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم اگر هم اشتباه می‌کنیم، اشتباه جدید باشد لااقل در اشتباه کردن نوآوری داشته باشیم نه اشتباهات گذشتگان را تکرار کنیم.
حتماً باید تجربه نهادها یک جایی مستند بشود و مدیران جدید که می‌آیند از روز اول سیاست‌گذاری نکنند، دو ماه بروند گذشته را مطالعه بکنند و ببینند در گذشته چه ایده‌هایی بوده، کدام از آنها به اجرا درآمده و کدام از آنها شکست خورده و چرا شکست خورده با توجه به شرایط زمانی حاکم بر همان موقع. ببینید من حس می‌کنم که امروز هم اگر یک نهاد هنری درست بشود فرض کنید حوزه را ببندند و همه متفرق شوند دوباره توجه جلب شود که آقا امروز به حمدالله، به مدد تحولات جامعه شهرداریها آمدند در عرصه فرهنگی-هنری کار می‌کنند، ارشاد گسترش پیدا کرده در همه نقاط کشور، مساجد زیادی در عرصه هنر کار می‌کنند، تشکلهای بخش خصوصی شکل گرفته، بعضی از هیئتهای مذهبی در کنار خودشان واحدهای هنری راه انداختند که بخش زیاد اینها پدیده مثبت است ولی وقتی به همینها نگاه می‌کنیم می‌بینید میوه‌چینی می‌خواهند بکنند و خوب هم است یعنی همه در محرم و صفر راجع به امام حسین فکر تئاتر می‌کردند احساس نمی‌کنند که این هنر دینی گیاه خودرویی نیست که یک روز اراده کنی، تقاضا داشته باشی در بازار به وجود بیاید. این هم فرآیندی است که باید روی آن کار شود. مثل اینکه مثلاً همه در اول محرم پی روحانی توانمند می‌گردند هیچ‌کس هم فکر نمی‌کند که خلق روحانی توانمند 15سال، 20 سال زمان می‌برد و باید نهادسازی اجتماعی کنی.
در قالب دینی هم امروزه اگر بخواهی شروع کنی دوباره باید فکر کنی که یک ساختمانی داشته باشی، یک مشت تجهیزات داشته باشی به عنوان پوسته، اصل آن چیست؟ ببینید بین هنرمندان متدین موجود، چه کسی با انگیزه حاضر است از منافع اقتصادی روز خودش بگذرد و با هزینه کمتری بیاید اینجا به جای اینکه خودش برود فیلم تولید کند بیاید اینجا یک نسل تازه را آموزش دهد مثل اینکه یک گندمی را به جای اینکه امروز بخوری نمی‌خوریم و می‌کاریم برای سالهای بعد.
تا می‌خواهی یک گندمی بگذاری برای سالهای بعد عقل حکم می‌کند که آن گندم قدرت و انرژی‌ات است، اگر سالهای بعد گندم بهتری می‌دهد بگذری. یعنی شما الان باید بروید بهترینها را از صحنه اجرا بکشی بیرون بگویید بیایید آدم تربیت کنید. خب این اولین گام است. من هم وقتی آمدم خب طبیعتاً با بروبچه‌های سابقه‌دار ملاقات کردم.
بعضیهایشان در حوزه بوده و بهشان انگیزه جدید می‌دادیم، بعضیهایشان هم بیرون حوزه بودند و دعوتشان می‌کردیم، یک تعدادشان پاره‌وقت، یک تعدادشان تمام وقت، یک تعدادشان دو ماه یک‌دفعه، برگشتند به حوزه و یک ارتباط برقرار کردند. طبیعتاً یک مقدار هم باید بین بروبچه‌هایی که الان هستند، نسلهای موجود که سابقه در حوزه ندارند را شناسایی کنیم و بیاوریم.
اما یک چیزی که در شلوغی نباید گم شود، رسالت اصلی تربیت نیروی انسانی است و اینکه این تربیت نیروی انسانی را علمی روی بکنیم و این تجربه بیست و هفت ساله بعد از انقلاب را از آن بهره بگیریم. مثلاً یک مروری بکنیم ببینیم که آیا دانشگاهها توانسته‌اند به یک محیط تربیت هنرمند متعهد تبدیل شوند.
اگر نتوانسته‌اند عواملش چیست؟ این جلساتی که عزیزی با دفتر بخش خصوصی داشت، سه ـ چهار شرکت هم دور و برش بودند، آنها توانستند کاری کنند یا نه؟ این چهار نفر تبدیل شدند به آدمهای حرفه‌ای و پول در آوردن از هنر. همه اینها را باید تحلیل کنیم به اضافه یک سابقه بسیار تاریخی که در تربیتهای حوزوی ما بوده که نکات مثبت خوبی در آن هست می‌توانیم از آن درس بگیریم به اضافه مراجعه به خود همین هنرمندان که یک ذخیره‌ای هستند که خودشان هم تجربیاتشان را مطرح کنند.
حالا اینها را مدون کنی یک شرایطی را فراهم کنی که در کوتاه‌ترین مدت آن نیروی انسانی را تربیت کنی. خودم پیش فرضم این است که وقتی یک مربی هنری داری و محیط هنری هم درست می‌کنی، یک استعداد جدید می‌آوری بخواهی یا نخواهی این هم یکی از میوه‌هایش تولید آثار تازه است که در آن حرفهای نو وجود دارد و می‌توانی اینها را در جامعه عرضه کنی. مثل اینکه شما بیمارستان می‌سازی برای آموزش دانشجو، یکی هم مریض می‌شود می‌آید خوب می شود و می‌رود ولی رسالت شما تربیت دانشجو بوده است.
اینجا هم ما باید محوری‌ترین رسالتمان تربیت نیروی هنرمند مسلمان باشد که به آن اولویت بدهیم. این حرکت را من در این دو-سه ساله شروع کرده‌ام هر چه پیش آمدیم روی آن بیشتر تأکید کردم و سعی می‌کنم همکاران را هم متقاعد کنم که تحت تأثیر تقاضاهای پیرامونی برای کارهای روزمره قرار نگیریم مگر اینکه آن کار روزمره در راستای این رسالت بتوانیم معنی کنیم یعنی اگر استاندار محترم شما را صدا می‌زند می‌گوید در دهه فجر در حوزه هنری کاری کن، اگر می‌توانی یک کاری بکنی که با آن تربیت هنرمند مسلمان دربیاید برو به سمتش، اگر نیست محترمانه عذرخواهی کن بگو این در رسالت ما نمی‌خورد. مثلاً 15 خرداد است باید یک کاری بکنیم اگر می‌توانی آن یک کار را بهانه‌ای کنی که این هنرمند جوان تاریخ اسلام را مطالعه و یک اثر خلق کند، بعد این اثرش را بگذارد به تماشا، برو بکن ولی اگر نمی‌توانی شما رسالتت، رسالت دیگری است.

پس در حقیقت شما می‌خواهید در حوزه هنری رو به‌روی کل جریان جامعه یک جریان تازه‌ای را به وجود بیاورید چون جریان کلی جامعه امروزه فرهنگ را، دین را، اخلاقیات را، درست کنار اقتصاد می‌بیند و همه‌چیز با اقتصاد معنا پیدا می‌کند. هنرمندی که می‌آید در حوزه قرار است کار کند در حقیقت شما می‌خواهید از کل آن جامعه جدایش کنید، بیاورید اینجا در یک جزیره و کار منحصر به فرد کنید. به نظر شما این امکان‌پذیر است؟

شما وارد بحثی شدید که من دنبال بهانه می‌گشتم که بهش بپردازیم. ببینید این چیزی که الان در جامعه ماست نتیجه همان هشداری است که بارها از مقام معظم رهبری تحت عنوان یورش فرهنگی، تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی مطرح کردند و متأسفانه بسیاری از افراد روشنفکر، فرهیخته و مسئول پیام را خوب دریافت نکردند علت آن هم این بود که مقام معظم رهبری یا حضرت امام کلیت تحولات جامعه را یکجا می‌بینند ما در یک بخشی هستیم می‌گوییم این بخش ما مسئله‌ دارد حتماً در بخش دیگر الحمدالله خبری نیست دارند کار می‌کنند.
یک مقدار باید نفس این مقوله تهاجم فرهنگی بازشناسی شود در بازشناسی این یک خرده باید راجع فرهنگ ما با خواننده این مصاحبه تفاهم کنیم. ببینید فرهنگ را وقتی کالبدشکافی کنیم ریشه اصلی‌اش جهان‌بینی آدمی است، نگاه کلی انسانهاست به زندگی و حیات و با مفاهیمی مثل خدا، انسان. از درون این نوع نگاه در تعاملش با نیازهای جسمی ما تمایلات درونی آدمی شکل می‌گیرد، در این تمایلات رفتارهای ما معنا پیدا می‌کند. حالا شما اگر یک جهان‌بینی داشته باشی که از درون آن به دنیا بنگری قیامت را قبول کنی، آیات قرآن را بدانی در درونت تمایل به حفظ پوشش اسلامی ایجاد می‌شود. ممکن است در یک جامعه تا وقتی شما پوشش اسلامی داشته باشی به شما احترام مضاعف بگذارند تقویت می‌شوی، ‌ممکن است در جامعه‌ای تو را تحقیر کنند. حالا اینجا وقتی تحقیر شدی اگر آن ایمانت ضعیف باشد آرام آرام شل می‌شوی، مدام می‌گویی خدایا من را ببخش می‌دانی که جامعه این‌گونه است و توجیه برایش درست می‌کنی.
ایمانت قوی است همان توبیخ هم موجب می‌شود که شما اصرار بیشتری داشته باشی انرژی بیشتری بگیری و حس کنی یک مبارزه است. اتفاقی که در ترکیه می‌افتد همین است،‌ اتفاقی که در اروپا می‌افتد همین است، یک عنصر با ایمان سمبول داشتن این ایمانش می‌شود حجاب محیط بهش می‌گوید این را باید برداری تا من بتوانم تو را تحویل بگیرم، این هم می‌گوید چون مربوط به اعتقاد اصیل من است برنمی‌دارم، می‌گویند مجازاتت می‌کنیم این می‌شود مبارزه‌ای از جنس مبارزه امام حسین(ع). ولی اگر ایمان این قدر ضعیف باشد که بگوید من یک مقدار حجابم را سست بکنم در اداره استخدام می‌شوم، شل کردی برای استخدام دو روز بعد هم یک کم دیگر شل‌تر می‌کنی بهت اضافه‌کاری بیشتر می‌دهند این مسیر آخرش یک مسیر انحطاط است همین قصه در همه رفتارهای ما در همه عرصه‌ها است می‌خواهم رابطه فرهنگ را با اقتصاد و سیاست عرض کنم شما اگر ایمان داشته باشید بروید در عرصه بازار که لحظه به لحظه باید راجع به قیمت چانه بزنی، خرید کنی، معامله کنی. اگر یک جهان‌بینی اسلامی داشته باشی وقتی که دارید راجع به کالا تعریف می‌کنی دروغ نمی‌گویی، وقتی که قیمت را می‌گویی مواظبت می‌کنی که مخاطب تو در چه شرایط اقتصادی است، وقتی قرار می‌گذاری که کالا را تحویل بدهی این جهان‌بینی تو در تحویل کالا هم اثر دارد، شک می‌کنی نکند در آن شکسته است به او یکی اضافه‌تر بدهی احتیاط است تا در روز قیامت گیر نباشی یعنی آن باور بنیادین شما در اقتصاد تا آخر خط معامله می‌رود، ‌در سیاست شما کاندید مجلس می‌شوید می‌روید در مجلس می‌خواهید رأی جمع کنید، می‌گویید این یک عقد شرعی است که من برای این و آن می‌بندم من می‌توانم برای یک مشت تجار بکشم یا نکشم، من می‌توانم امروز بروم قول جاده بدهم که نمی‌دانم می‌کشم یا نمی‌کشم دچار شک و تردید می‌شوی. می‌گویی نمی‌دانم یا اصلاً اشاره نمی‌کنی یا می‌گویی من تلاش خواهم کرد نیازهای شما را برطرف کنم نمی‌دانم در این دوره بتوانم یا نتوانم ولی من خط فکری‌ام است که این نیازها را تأمین کنم. این یک جور حرف زدن است.
مثل این است که می‌روی یعنی نیازی که الان جوان روستایی ندارد تحریکش می‌کنی به نیاز بعد او حالا می‌گوید من این نیاز را دارم من اگر رفتم چون اعتقاد دارم اصلاً به زورخانه زدن. اصلاً تا دیروز حواسش توی زورخانه نبوده اما خودت این را تو ذهنش ایجاد کردی. بنابراین فرهنگ یک مقاله پوششی است که از درونش رفتارهای فرهنگی-سیاسی-اجتماعی‌مان درمی‌آید ما بعد از انقلاب با اینکه مفهوم فرهنگ را نفهمیدیم، فرهنگ را آورده‌ایم.
ابتدا در عرض این و آن، بعد وقتی آن را در عرض اینها کار کنی می‌شود زائده‌ای بر اینها. این اتفاقاً آن‌قدر فراگیر و گسترده افتاده مثل این کشورهایی که همه مریضند، همه قدهایشان کوتاه است تا یکی از یک کشور دیگر نیاید متوجه نمی‌شود که اینها یک بیماری دارند. نگاه غلط به جایگاه فرهنگ در کشور ما، این نگاه غلط فراگیر در اکثریت برنامه‌ریزان و کارشناسان و حتی مدیران فرهنگی ما وجود دارد. به همین دلیل در ساختار و سازماندهی جای فرهنگ درست نشده است شما وقتی تخصیص منابع فرهنگی- این نکته خیلی ظریف است این هم حالا در وقتهایی که انتخابات هست و پستها دارد تقسیم می‌شود کسی این حرف را نمی‌زند. منتها الحمدالله سیراب شده‌ایم از پست- وقتی شما تخصیص منابع را می‌گذارید در اختیار ذهنیتهای سیاسی،‌آن ذهنیتها، آن جنس از فرهنگ را حمایت می‌کند که آن ذهنیت سیاسی می‌پسندد.
باید باور داشته باشند که یک عناصر فرهنگی بیایند و اصلاح‌کننده تصمیمات سیاسی ـ اقتصادی جامعه باشند و لذا من باورم بر این است که ما به لحاظ جایگاه فرهنگ یک تجدید نظر بسیار عمیقی باید انجام بدهیم که بتوانیم فرهنگ را و عوامل تشکیل‌دهنده فرهنگ را از دست ذهنیتهای اقتصادی و سیاسی خارج کنیم. این را من بگویم آدم سیاسی بد نیست، جامعه آدم سیاسی نیاز دارد، آدم اقتصادی بد نیست، جامعه آدم اقتصادی لازم دارد، ولی وقتی شما می‌خواهید یک جامعه آرمانی و اسلامی بسازید باید این ذهنیتها خودشان را ذیل یک تفکر مبتنی بر قرآن ساماندهی بکنند و این بایدها و نبایدهایی که در تفکر دینی ما از گذشته دور خلاصه شده در خطبه‌های عبادتهای فردی و هنوز نیامده در عرصه‌های اجتماعی حرام و حلال تعریف بشود. این تجلی همین پدیده است که آقا دروغ گناه است ولی دروغ در نطق سیاسی گناهش خیلی عظیم‌تر از دروغی است که شما به زن و فرزند بگویید.
مثالی دیگر، امروزه دستگاههای فرهنگی برای اینکه پول بگیرند بعد بیاید فرهنگ جامعه را اصلاح بکنند خودشان دروغ می‌گویند که پول بیشتری بگیرند و با دروغ مبارزه کنند. بعضی وقتها شما می‌بینید که حتی در بعضی تریبونها که من نمی‌خواهم اسم بیاورم که تریبونهای متصل بر تبلیغ دین است می‌آمدند و می‌گفتند این را تحلیل سیاسی می‌کردند آن موقع این حرف غلط است این اطلاع که به شما دادند، دروغ است می‌گوید من برداشت و تحلیلم این بود حالا تحلیل سیاسی که می‌تواند دروغ باشد، در این تریبون که نمی‌شود دروغ گفت، این تریبون شرطش عدالت است.
اینکه من اصرار دارم بگویم که ما آسیب‌شناسی جدی در کلیت فهم فرهنگ نکرده‌ایم، اینها نمادهایی از این واقعیت تلخ است، این حرفها خاص تفکر نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین من برای این حرفهام از غرب نمی‌توانم کد بیاورم، از اسلام می‌توانم کد بیاورم و عرض بکنم که اساساً امکان‌پذیر نیست در جامعه‌ اسلامی دین را از سیاست جدا کنیم. امکان‌پذیر نیست،‌با هیچ بحث تئوریکی هم نمی‌شود جدا کنیم، چرا؟ چون در تفکر دینی ما امر به معروف و نهی از منکر جز واجبات است و هر کسی علاوه بر اینکه رابطه خودش را با خدا در نماز و عبادت تنظیم می‌کند و در رابطه خودش با جامعه باید مصلح باشد،‌ یعنی با انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح جامعه بکوشد وقتی شما یک حاکمیت فاسد داشتی منطقی نیست آن قدرت را رها کنی و بیایی افراد عادی جامعه را امر به معروف کنی، راحت طلبی است شما ابتدا باید با آن مرکزیتی که در ساختارهای اجتماعی به عنوان حکومت، فساد تزریق می‌کند مبارزه بکنی که رأسش امام حسین(ع) با همین اندیشه بود که به رأس قدرتی حمله می‌کند چون شما وقتی فهم اجتماعی داشته باشی، جامعه‌شناسی علمی را خوانده باشی می‌بینی یک هرم قدرتی در جامعه هست که هر چه به سمت بالا می‌روی آن متمرکز می‌شود و نفوذش در رفتارسازی جامعه افزایش پیدا می‌کند و وقتی شما پیرامون خودت فساد می‌بینی باید عقلاً بروی سرچشمه فساد را خشک کنی نه مدام شروع کنی تصفیه خانه در رودخانه درست کنی همه منابعت می‌رود در تصفیه خانه ساختن،‌ تو باید بروی ببینی چه مفاسدی از سرچشمه وارد رودخانه می‌شود.
بنابراین در تفکر دینی ما که تفکر شیعه است امام حسین(ع) و عاشورا و تاسوعا هر ساله داری، همواره در طول تاریخ یا شیعه در حال مبارزه بودند،‌ یا در زندان بودند، یا داشتند خودشان را تجهیز می‌کردند برای مبارزه بعد. حالا وقتی شما ناچارید حکومت دینی تشکیل دهید باید بیایی مطابق با همین حکومت دینی ساختارها و سازمانها را بازبینی و بازچینی کنی. ما سازمانهای زمان شاه را پس گرفتیم بچه مسلمانهای توی آن را تغییر دادیم، روابط کلانش را تغییر ندادیم چون روابط کلانش را تغییر ندادیم امروز ساختارهای حکومتی و دولتی در مقابل تهاجم فرهنگی غرب از خودشان عکس‌العمل نشان نمی‌دهند. چون شما وقتی یک آدم اداری را می‌گذارید، آدمی که ماهیتاً حقوق‌بگیر است و تا پشت میزش می‌نشیند پس وظایفش می‌گردد که از بالا به او ابلاغ بکنند، شاخکهایش حساس نیست که امروز ببیند تو مسئولی که ببینی جوان امروز مثلاً در بوشهر تمایلات دینی‌اش چه تغییری می‌کند،‌ تو این مسئولیت را به عنوان بچه‌مسلمان داری. حالا این ابزار میز و دفتر و قدرت همه در استخدام این قرار بگیرد که این جوان بوشهری رابطه‌اش با دین قطع نشود و تقویت شود هم ایمانش و هم معرفت دینی‌اش و حالا تو باید دایم حوزه وجودی خود را گسترش بدهی نه برای توسعه قدرت خودت، برای این اثرت یعنی مصلح اجتماعی شدن، اگر برای این اثرت قرار است خودت را گم بکنی به همه سلام بکنی، خب بکن، ‌غیر از این است که شما به عنوان مدیر فرهنگی مدام اتاقت را بزرگ کنی که بگویی من آدم مهمی هستم.
چه وقت این اتفاق می‌افتد؟ ‌وقتی که شما ذهن کارگذار را از قالبهای بوروکراتیک اداری بردارید، حتی در مجموعه روحانیون،‌ بعضی از این بزرگواران عناصر فرهنگی هستند، ‌یعنی چه؟ یعنی این وقتی رفته درس دین خوانده است سر ناهار نشسته به ذهنش می‌رسد فرصت خوبی است که یک حدیثی بخواند، در اتوبوس نشسته می‌بیند یک آدم باسواد کنارش است، ‌ببخشید شما چه کاره‌اید، من پزشکم. مدام سؤال می‌کند تا یک چیزی یاد بگیرد. می‌آید یک‌جا دو جوان می‌بیند با آنها رابطه برقرار می‌کند هیچ‌وقت در ذهنش نیست که خب من یک ساعت است در این اتوبوس دارم حرف می‌زنم، خب من این را یک جا منبر می‌رفتم مثلاً پنجاه هزار تومان می‌گرفتم، اصلاً در ذهنش این نیست.
این می‌شود عنصر فرهنگی. اما اگر کسی رفت در این لباس،‌ یکسری اطلاعات پیدا کرد و همه‌اش منتظر باشد که یک روز دعوتش کنند به یک منبر برود و مبلغی دریافت نماید، این عنصر را ما فرهنگی نمی‌گوییم، آدم بدی نیست ولی این آدم فرهنگی نیست، ‌عنصر فرهنگی جنسش یک فرد فع‍ّال و پرتحرک است،‌ اخلاقش، رفتارش، لباسش،‌ ارتباطات اجتماعی‌اش، رفت و آمد با خانواده‌اش، همسری که انتخاب می‌کند، گفت‌وگویی که با فرزندانش دارد، همه اینها حول این اصلاح دیگران سامان می‌یابد و کمابیش در سالهای اخیر ما از این شخصیتها، چهره‌ها داشتیم. من یک خاطره بگویم که یک مقدار حرفهای کلی گویی نداشته باشیم. رفته بودیم خدمت یکی از بزرگان چون خاطره‌ای از استاد مطهری گفتم، خاطره ظاهرش ساده است باطنش یک درس بزرگ است. برای اینکه چگونه یک آدم مسلمان خودش توسعه آفرین است، ‌یک بحثهایی در توسعه است که چگونه انگیزه تلاش و حرکت ایجاد کنیم که آدمها پرکار شوند و کم‌مصرف. در مباحث توسعه جهان سوم یک موضوع جدی این است که چطوری فرهنگ توسعه را ایجاد کنیم.
در جزئیات فرهنگ توسعه افراد جامعه باید آورد پرکار شوند و کم مصرف. درست برخلاف اینکه بعضی وقتها تک‌چهره بچه‌مسلمانها را می‌بینی که بی حال و پرمصرف اند و اسم خودش را هم بچه مسلمان گذاشته است. ایشان می‌گفت که ما قبل از انقلاب خدمت استاد مطهری رسیدیم به عنوان اعتراض، که وقتی این قدر به فکر و تفکر و اندیشه شما نیاز داریم، شما چرا پیاده از خانه تا دبیرستان مروی تشریف می‌برید و بیست دقیقه، نیم ساعت طول می‌کشد خب پنج دقیقه با تاکسی بروید. بیست و پنج دقیقه را بگذارید در اختیار ما. آقای مطهری فرمودند که اشتباه شما در این است که فکر می‌کنید من در این فاصله بیکارم، در این فاصله فکر می‌کنم، می‌رسم به یک مکان ثابت فکرم را یادداشت‌برداری می‌کنم. شب می‌آیم این را در یادداشتهایم می‌گذارم تا بعد از آن کتاب دربیاورم، معنی این حرف چیست؟ معنی این حرف این است که وقتی فردی به خدا با وجود و روح فرهنگی وصل شد، هر وقت بیدار است دارد در فرهنگ جامعه نقش ایفا می‌کند یا ورودی دارد و آن ورودی را دارد در ذهنش تبدیل می‌کند به یک اثر یا آن اثر را دارد تبدیل می‌کند در قالبی به صورت کتاب یا سخنرانی.
بنابراین استاد مطهری اگر این میزان کتاب از عمر پر برکتش می‌ماند با این عمق به خاطر این است که یک عنصر فرهنگی است. حالا من سؤالم این است که در سازماندهی موجود ما درصد روحانیون از این جنس هستند، چند درصد معلمان به عنوان عنصر کلیدی- فرهنگی از این جنس هستند، چند درصد از هنرمندان ما به عنوان عناصر فرهنگی از این جنس هستند که در هر نقطه‌ای که باشند تلاش می‌کنند پیرامون خودشان یک تفکر ناب دینی و اسلامی را توسعه بدهند که روی مخاطب اثر جدی داشته باشد.
ببینید هیچ چاره‌ای نیست که شما بدانید اگر فرهنگ زیربنای رفتارهای اقتصادی را می‌سازد بپذیرد اقتصاد غرب که ما آن روز ناچاریم برویم با آن تعامل بکنیم، سیاست غرب که ناچاریم با آن تعامل بکنیم در درون فرهنگ غربی نهفته است و این نیست که فقط از طریق CD و اینترنت تمام فرهنگ غرب وارد این کشور شود که برویم آنجا را قیچی بکنیم.
وقتی که شما سر بمب اتمی دعوایتان نشود سر میز مبارزه می‌نشینید بخشی از اصول حاکم بر جهان را می‌پذیرم آنجا امضا بکنیم اجتناب‌ناپذیر است. بلکه یک مصلحت بیشتری را حس کنیم وقتی شما وارد یک فضای بانک جهانی می‌شوید که یک وامی بگیرید و سرمایه‌گذاری کنید آنها لابه‌لای همینها به شما می‌گویند دموکراسی‌تان ضعیف است،‌ قوی کنید، تا می‌خواهید قوی‌اش کنید تا اینکه تثبیت شود، شورای نگهبان است که آن را تصفیه می‌کند. خود مردم درکشان می‌رسد.
ما با ادبیات خودمان منطق داریم که ما به دلیل حساسیت این موضعمان تشکل و سازماندهی به وجود آوردیم که اطلاعات متمرکز را جمع کند حالا این موضع، موضعی است که باید روابط جامعه ما سالم بماند افراد مسئله‌دار حالا این عملکرد را مستقل شورای نگهبان یک بحث دیگر است. منظورم این است که پیش‌بینی این در ساختار ما یک فلسفه‌ای دارد که متأثر از اسلاممان است و تفکر دینی‌مان است، غربیها برای اینکه بتوانند بازار اقتصادی ما را داشته باشند،‌ باید این فرهنگ را ریشه‌کن کنند.
می‌خواهم عرض کنم اینکه فرهنگ غرب از همه دریچه‌ها می‌آید، واقعیتی است که باید درک کنیم. حالا شما از من سؤال می‌کنید که شما این را می‌فهمید به چه امید این قدر با نشاط حرف می‌زنید؟ من می‌خواهم بگویم در مقابل اینکه استکبار جهانی با اقتصاد مسلطش، قدرت سیاسی مسلطش، قدرت نظامی مسلطش، دستگاه ارتباطی جمعی مسلطش، به سمت ما حمله می‌کند بعد در مقابل آن ما یک ابزاری داریم،‌ ابزارمان چیست؟ ابزارمان این است که او به فطرت پاک انسانی توجه ندارد و در درون دچار بحران است. ما یک فطرت پاکی را در اختیار داریم که با اتصال به دین الهی می‌شود انرژی در هوا هم حرف نمی‌زنم، دهه اول انقلاب که ما توانستیم فطرت پاک جوانها را به قرآن وصل کنیم یک قدرت آوردیم؛ که این قدرت است دشمن از ما می‌ترسد چرا که می بیند اینها هر چه ازشان شهید می‌کنیم مثل اینکه این شهید وقتی برمی‌گردد تعداد بیشتری انرژی جوان به جبهه برمی‌گردد،‌ در حالی که در همه دنیا وقتی افراد یک کشور کشته می‌شوند، اولاً محرمانه خاکشان می‌کنند بعد هم آمارشان را محرمانه نگه می‌دارند. بعد هم می‌بینیم اینها کشوری هستند متفاوت، شهیدشان را برمی‌دارند سر دست بچه‌های محل می‌روند در مسجد غسلش می‌دهند و برمی‌گردانند. در مسجد صورتش را باز می‌کنند و می‌نشینند دعای کمیل می‌خوانند فردا صبح که دوستشان را دفن کردند، رفقا می‌آیند جبهه.
این متوجه شد که یک تفکر دیگر انسان را می‌سازد. من می‌خواهم بگویم این انرژی الان هم هست، الان بچه‌ها در خانواده‌های متدین ایران روز عاشورا- همین ایام- در جمعیت می‌ریزند و ما هم نمی‌دانیم ریشه‌اش از کجاست. البته قابل تقدیر است در تربیت طبیعی ما وقتی امام جعفر صادق(ع) می‌گوید، وقتی بچه‌ها آب می‌خورند بگو بهشان یا حسین(ع)، این در فرآیند تربیت طبیعی یکسره در وجود ما می‌رود بعد روز عاشورا میوه‌هایش را می‌چینید، وقتی که جنگ می‌شود متأثر از عاشوراست، بنابراین یک ذخیره عظیمی داریم به نام دین، یک ذخیره عظیم داریم به نام فطرت، یک ذخیره عظیم داریم بیست و شش سال تجربه مستقیم بعد از انقلاب، یک تجربه تاریخی داریم از شیعه.
شیعه در طول تاریخ مبارزه می‌کرده و اینها در اسناد و کتابها هست به اضافه اینکه چون این حرکتهایمان مبتنی بر فطرت است. سختیهای جسمی تبدیل می‌شود به زیباییهای روحی. دقت کنید یک وقت هست که شما هم جسم و هم روح تحت فشار قرار می‌گیرد و شما شکسته می‌شوید. بالاخره یک روز رهایش می‌کنی اما وقتی که شما فطرت پاک داشته باشید، هر چه به خاطر ارزشهای الهی و اخلاقی شکنجه می‌شوید جسم تحمل می‌کند شکنجه که تمام شد، نشاط روحی پیدا می‌کنید. من به یکی از این مبارزان قبل از انقلاب گفتم که من خبر دارم که شما را این قدر شکنجه کرده‌اند و کف پاهایتان زده‌اند که دو-سه ماه در زندان نشسته راه می‌رفتید و این را یکی از دوستان تعریف کرد و اصرار داشت که اینها تکرار نشود و در فضای روانی قرار نگیرد، گفت:‌«آره».
گفتم: «این مقاومت را از کجا آوردی.» خیلی جالب بود حالا برای بچه‌های تئاتر اگر اینها را زنده کند ‌خیلی زیباست. گفت: «یک معلم تاریخی عاشق فرهنگ اسلام داشتیم. او مفصل در دوره اول راهنمایی، در آن زمان اول دبیرستان بود، شکنجه‌‌های حضرت بلال را سر کلاس با کمک بچه‌ها تمرین کرد که مثلاً روی شنهای داغ می‌خواباندند، بعد سنگ می‌گذاردند روی سینه‌شان، بعد شلاق می‌زدند، گفت: «این صحنه را برای ما، چون در ناخودآگاه ذهن ماست در یازده سالگی-دوازده سالگی ما این را دیده بودیم وقتی ما را دستگیرمان کردند نوزده سالمان بود، وقتی می‌زدند کف پاهایم تو خودم فکر می‌کردم که اوه تا من به بلال برسم چقدر راه است، ‌سنگ که خبری نیست، داغی هم که خبری نیست، آن بابا تا آخر خط هم نبرید
گفت: «خب آنها هم شکنجه می‌کردند و شلاق می‌زدند و من هم مدام داد می‌زدم ولی نمی‌گفتم نزنید من می‌گویم، بعد خسته می‌شدند می‌گفتند برو اتو را بردارند و بیارند، اتو برمی‌داشتند و بدن من را داغ می‌کردند، می‌گفتم اینجا آن سنگ است، پس شلاق را چرا به ما نمی‌زنند.» می‌گفت چیزی که من را بیمه کرد تئاتری بود که یک عزیزی که آورد که وقتی تو ایمان داشته باشی. می‌گفت شکنجه‌ها که تمام شد من سه ماه- چهار ماه زخمی بودم ولی با این زخمها هم عشق می‌کردم می‌گفتم که خدایا قبول کن. این درختی که شما آن را درست ساختید با شما می‌آید.
چند شب پیش با یکی از همین دوستان می‌گفت بیست سالگی دستگیر شدیم و سی و چهار سالگی از زندان به واسطه انقلاب بیرون آمدیم. ببین چهارده سال وسط سن آدم یعنی عمر که جوانی است، مقاومت کردن و نشکستن وصله خدا امکان‌پذیر نیست. این اتفاق بیفتد. اینها پتانسیلهایی است که در این کشور وجود دارد. کافی است نسل ما این ظرفیتها را بشناسد و توجه داشته باشد که عقبه دشمن خالی است و دشمن در درون خودش دچار بحران است. نسلی از دانشمندان دچار خلأ هستند و در جست‌وجوی یک جور معرفت‌اند تا بتوانند زندگی خودشان را نجات بدهند. به اضافه اینکه یک میلیارد و چهارصد میلیون مسلمان تشنه هست و اینها امروز توجه‌شان به انقلاب ماست، به اضافه اینکه شما از ظاهر عمومی همین کشور که در لابه‌لای اینها عبور کنی می‌بینی آدمهای دردمند مثل خود شما تعدادشان زیاد است. کافی است طوری جریان بسازی همان‌طور که امام جریان ساخت.
خب ظاهر شاه همه به نفع شاه بودند، جز این پنج- شش تایی که در زندان بودند. رهبری امام آن لایه‌رویی را پس زد و هشتاد درصد مخالف شاه شدند. همین امروز هم فطرتهای پاک همان جوانها که ظاهرشان خیلی بد است که ما نتوانستیم تربیتشان بکنیم بعد به جای اینکه مدیریتهای خودمان را نقد کنیم این بحثها را مدام نقد می‌کنیم این هم یک نوع ظلمی است که ماها داریم. البته اشتباهات ما توجیه و ربط به اینها داده نمی‌شود ولی وقتی یک مدیر فرهنگی نشسته باید مدام سؤال کنیم که چه اشتباهی کردیم، مدام نگوید که اینها خراب هستند به هر حال دشمن تلاشش این است که به جوان ما دسترسی پیدا کند، دشمن ابزار شیطانی است و شهوت درون جوان به همدیگر متصل می‌شود که می‌شود رفتار.
راهش این است که ما این را قیچی کنیم بین تلاش دشمن با جوانها. قیچی این در گذشته بستن مرزها بوده است. قیجی این امروزه کار فرهنگی درست است. وقتی حکومتها قدرت می‌گیرند، وقتی که جریانهای مبارز انقلاب قدرتها را می‌گیرند متأسفانه کار فرهنگی اصیل تعطیل می‌شود. این اتفاق در انقلاب ما هم افتاده است. یعنی ما تا قبل از پیروزی انقلاب فعالیتهای فرهنگی‌مان اصیل‌تر، عمیق‌تر و با برنامه‌تر بود تا بعد از انقلاب. بعد از انقلاب ما عجله در کارهای فرهنگی پیدا کردیم. هر جا در کار فرهنگی کم آوردیم و نتوانستیم با مخاطب رابطه برقرار کنیم با ابزار آیین‌نامه و تنظیم اضافه کار و گشت ثارالله، استفاده از ابزارهای غیر فرهنگی می‌خواستیم این مخاطبمان رفتار دینی داشته باشد نه اینکه گشت ثارالله چیز بدی است،‌ظاهر جامعه را باید حفظ کنیم و تعطیلی‌اش هم کار خطرناکی است.
اما این مسکن است، اصل کار یک کار فرهنگی عمیق است. بنابراین امثال ماها ضمن اینکه آن تحلیل را داریم، ظرفیتهای داخلی کشورمان را هم توجه داریم الان هم فکر کنم بین روحانیون چهره‌های خوش‌فکر، طلبه‌های فاضل دردمند خیلی زیادند، بین دانشجویان، دانشجوهای فاضل دردمند خیلی زیادند، در جامعه هنرمندی، هنرمند دلسوز خیلی زیاد است. خب جریانات باید اینها را به هم وصلشان کند.
به علامتهایی در جامعه‌ نشان می‌دهد که این تحلیل خیلی درست است و نباید جامعه را سیاه‌ ترسیم کنیم اما نباید قدرت دشمن را هم کم بگیریم و فکر کنیم که تهاجم فرهنگی خلاصه شده است در ماهواره یا عکسهای مستهجن که یک بخش کوچکی از آن فرآیند است، یک بخش از فرایند حوزه‌های علوم انسانی است که دشمن برای اداره کشور خودش طراحی کرده و آن مبانی آنجا جواب می‌دهد اینجا جواب نمی‌دهد. اینها را می‌ریزند در ظرف زیادی دانشجوی ما.
خب فرض کنید ما برای مدیران ضابطه‌گذاری کردیم اینها یک نکته‌های کلیدی است که کمتر کسی بهش اشاره می‌کند ولی برای مدیران ضابطه‌گذاری کردیم که مدیران در آینده ارتقاءشان منوط به این است که چقدر به زبان انگلیسی و کامپیوتر مسلط باشند.
این بسیار قدم مبارکی است اما خطرناک چون ما قرارمان بر این بود به عنوان بچه‌مسلمان وقتی مدیریتها را می‌گیریم هفته سه چهارساعت می‌نشینیم برویم در عمق قرآن و احادیث با کمک روحانیون ببینیم اسلام را چگونه در مدیریت خودمان جاری سازیم برای اینکه آن را بفهمیم باید یک حداقلی از زبان و ادبیات عرب را بفهمیم و بعد هم فرصتی پیش بیاید که این امکان ارتباط با قرآن فراهم باشد. اما آن را پیگیری نکردیم،‌ رها شد نیاز زمانه و توسعه این زبان انگلیسی و کامپیوتر را برای ما آورده در رأس اولویت. حالا وقتی نگاه می‌کنی به صحنه اتاق مدیران می‌بینی همه یک کامپیوتر یک گوشه اتاقشان است و عصر که کارهای جاری‌شان است می‌روند روی سایتها. مسلط شوند روی زبان می‌روند ببینند مقالات جدید در عرصه‌های مختلف چیه و به جای اینکه به عمق مغزهای ما وصل باشد
حالا شما به من بگو که در کشور ما کدام نهاد دارد برای پر کردن این خلأ یعنی وصل سیمهای وجودی مدیران جمهوری اسلامی به قرآن تلاش سازمان‌یافته‌ای می‌کند؟ خب اینها را نمی‌بینی، وقتی نمی‌بینی باید میوه‌هایش را بچینی وقتی این سیم قطع شده است دیگر این رفتار را نمی‌بینی از آن طرف وقتی می‌آیی در پست مدیریت می‌بینی بی‌خود نیست این همه احادیث در مذمت قدرت‌طلبی، میزطلبی و مقام‌طلبی آمده در یک کلام پستهای مدیریتی. تقوا‌سوزی‌اش زیاد است. این درست فرایند معروف شدن یک هنرمند است که شما خودت یک هنرمندی حس می‌کنی که آدم مواظب نباشد چه با سرعت تقوای آدم را از بین می‌برد، کف زدنهای مردم، سوت‌زدنهای مردم، آقا یک امضا اینجا بفرمایید، آقا ما کجا شما را دیدیم، نانوایی خارج صف می‌دهد، یک کمی آدم ظرفیت نداشته باشد با سرعت از این رفتارهای جامعه خراب می‌شود. عین همین برای مدیر است یعنی مدیر،سرایدار چایی می‌آورد تعریفش را می‌کند، یکی از بیرون می‌آید تعریف می‌کند، بخش عظیم این تعریفها مربوط به این موضع قدرت است نه به ذات خود آدم، اینها روی آدم اثر می‌گذارد و یواش یواش خودش را گم می‌کند.
حالا آدمی که تقوایش با سرعت دارد می‌سوزد، بیشتر از یک آدم معمولی سیمهایش باید به خدا وصل باشد ولی این سیم قطع است نه تنها قطع است ولی وقتی شما اجباراً برای دسترسی به علم و فن‌آوری به شبکه ارتباطی جهانی وصل می‌شوید در آن مدل آنها برای اینکه مدیر کار کند همین مجموعه‌ نیازهای مادی و جسمی را تحریک می‌کنند تا بیشتر کار بکند، همین مقام‌پرستی‌اش را تحریک می‌کنند بنابراین یک جریان محرک دنیاطلبی وصل شد و جریان تقواآور را حذف کردی. خب طبیعتاً یکی ـ دو دهه که بگذرد می‌گویی یادش به‌خیر اوایل انقلاب چه مدیرانی داشتیم، الان بعضی از آنها هستند چرا این‌جوری شدند؟ برای اینکه یک مرکزیتی نبود که نسبت به این تحولات حساس باشد حالا ببینید اینها فقط مربوط به مدیران فرهنگی نیست و مدیران صنعت بیشتر نیازمند این جریان فکری هستند، مدیران سیاسی بیشتر نیازمند به اتصالات معنوی هستند، چرا که مدیران فرهنگی اجتناب‌ناپذیر بالاخره یک کتاب تفسیر قرآن می‌گذارند روی میزشان و یک نگاهی می‌کنند و یک آیه قرآن می‌خوانند. آنکه در عرصه اقتصاد است با شرکتهای خارجی که می‌خواهد گپ بزند، دعوتش می‌کند در هتلهای آنجا برای اینکه او را به دام بیندازند، بهشت شیطانی برایش تعریف می‌کنند، آنکه باید سیمهایش بیشتر وصل شود، این تبیین آن ‌بستری است که یک محیط فرهنگی مناسب مدیریت اسلامی باید جامعه ما را محاط بکند این هم خود به خود به وجود نمی‌آید و ما باید بسازیم.‌

 

سیستم انبارداری آنلاین سامانه انبارداری سیستم انبارداری سامانه انبارداری آنلاین سیستم انبار سامانه انبار سیستم انبار آنلاین سامانه انبار نرم افزار انبارداری آنلاین نرم افزار انبارداری انبارداری تحت وب سیستم انبار تحت وب سیستم مدیریت چند انبار کاردکس کالا کاردکس کالا در انبار طبقه بندی انبار مدیریت درخواست های PM کدینگ کالا مدیریت درخواست های کاردکس مالی کالا در انبار کاردکس مالی رسید انبار رسید ورود کالا به انبار حواله انبار حواله خروج کالا از انبار درخواست کالا از انبار ثبت درخواست از انبار درخواست خرید کالا ثبت درخواست خرید کالا درخواست بازگشت کالا بازگشت کالا به انبار انتقالی بین انبارها جابجائی کالا بین انبارها رسید انبار مستقیم ثبت کالا در انبار مستقیم موجودی کالا در انبار بروزرسانی خودکار موجودی کالا نقطه سفارش کالا نقطه سفارش نقطه سفارش کالا در انبار سیستم چند انباره مدیریت چند انبار سیستم تحت وب انبار انبار وب بیس حسابداری انبار جانمائی کالا در انبار افتتاح انبار
All Rights Reserved 2022 © OnlineWarehouse.ir
Designed & Developed by BSFE.ir