عدالت مهدوی استمرار عدالت نبوی و علوی/مسعود پور سید
آقایی
عدالت
مهدوی استمرار عدالت نبوی و علوی
مسعود
پور سید آقایی
السلام
علی القائم المنتظر و العدل المشتهر
فهو (المهدی) امام تقی مرضیٌ هاد مهدی، اول العدل و آخره.
توضح به (المهدی)
معاقد الحق و مجهول العدل.
یملأ الله به الارض
قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و علواً.
1ـ عدالت، گمشده آدمی در تمامی قرون و اعصار
است و رسالت همة انبیا و اولیا.
عدالت گل واژه ای است که در عصر دود و باروت، هنوز
هم هر شنونده ای را مسحور و هر بیننده ای را مبهوت
می کند.
عدالت، حقیقتی است که
همه انسانها در زلال فطرت خود با آن آشنایند و
بسیاری جان خود را بر سر آن گذاشتهاند.
2ـ عدالت در
دو عرصه نظری و عملی
نیازمند پژوهش و بررسی جدی است. در عرصه نظری از ماهیت، مبانی، ابعاد، شاخص ها، آثار، موانع، راه کارها و ... باید
گفت و گو کرد و در بعد عملی، باید به شیوههای
اجرا و نمونه ها و مصادیق آن پرداخت، همان که امروزه به شهادت آمار و ارقام و آنچه خود شاهد آنیم سخت به
آن محتاجیم.
معاون اجتماعی وزیر
کشور گفت: براساس مطالعه انجام شده در سطح^ ملی، احساس بیعدالتی نزد 63 در صد افراد جامعه وجود دارد و 84 درصد افراد
در سطحی بالا معتقدند که در
جامعه ما ثروتمندان هر روز ثروتمندتر و فقرا هر روز فقیرتر میشوند.
آیا میدانید، بسیاری از دختران و زنان آنچنانی که
در خیابانهای^ بالای شهر پرسه میزنند و مشتری میجویند، وقتی شب
به نیمه میرسد، راهی محلههای فقیرنشین جنوب شهر میشوند
و بر خلاف آنچه ظاهرشان نشان میدهد، به اتاق محقری از یک خانه قدیمی که بقیه اتاقهای آن در اجاره
خانوادههای مستمند دیگری نظیر آنهاست، باز میگردند؟
در یک گزارش مستند و
تصویری که اخیراً تهیه شده است، صحنههای دلخراش فراوانی از این دست را به وضوح میتوان دید،
از جمله...
... قصاب یکی
از محلههای شمال شهر که
حدوداً 50 ساله است، با کنجکاوی به شاگردش میگوید: برو ببین این خانم چه میخواهد که بیرون مغازه ایستاده و نمیرود؟
خانم میان سال در حالی که چهره خود را با گوشه
چادرش پوشانده است، از توصیه پزشک به مصرف گوشت برای چهارفرزند کوچک و بیسرپرست خود خبر میدهد و در مقابل
آن... اگر هنوز اشک به چشمهایتان نیامده، خاک بر چشم
خود بپاشید... قصاب جوانمرد، به همسرش زنگ میزند و از او میخواهد همراه زن مستمند به خانه وی مراجعه کند تا
ضمن کشف صحت و سقم ماجرا، در صورت واقعی بودن آنچه
زن مستمند گفته است، برای او چارهای بیاندیشد... و ماجرا همانگونه بود که زن مستمند گفته بود.
در فلان نقطه شمال
شهر ـ آنگونه که در روزنامهها آگهی شده
بود ـ فلان خانه هزار متری به قیمت 2 میلیارد تومان آماده فروش است. تردید نکنید که این خانهها از راه
دزدی، غارت اموال عمومی به دست آمده و چه بسیار خانوادهها که در پی انباشت اینگونه ثروتها
به خاک سیاه نشستهاند و...
غروب یکی از روزهای گرم تابستان است. بر پیشانی شهر
عطش زده، خسته و غبار^ گرفته در منطقه لواسان تهران جشنی برپاست. هر چند دقیقه یک بار اتومبیل
آخرین سیستمی مقابل یکی از
باغهای مجلل این منطقه توقف میکند. دو نگهبان با لباس مخصوص درها را باز میکنند و ضمن عرض ادب، راننده
را به سمت پارکینگ اختصاصی هدایت میکنند. پشت در آهنی
که منقش به تصاویری از شاهنامه است، باغ - پارتی آقای «میم» با حضور میهمانان رنگ و جلایی میگیرد. سراسر
خیابانهای مشجر باغ دو هکتاری چراغانی شده است. بر
سر ستونهای سنگی منقش به تصاویر باستانی که به فاصله 5 تا 7 متر از یکدیگر در خیابانها ساخته شدهاند، سبدهای
بزرگ گل لبریز از گلهای فانتزی فصل نظیر لیلیوم،
لیسین توسن، آلوستومریا و مگنولیا گذاشتهاند. حد فاصل ستونها، مشعلهایی با شعلههای همیشه روشن قرار
دارد. قالیهای گسترده بر سنگفرشهای منحصر به فرد راهنمای میهمانان به سوی عمارت اصلی باغ،
واقع در میدان بزرگ و در حصار بیدهای بلند مجنون و
افراهای سر به فلک کشیده است. ساختمان مرمرین در روشنایی چراغهای رنگارنگ، چون الماسی درشت میدرخشد اما
لطافت و خنکای فضای باغ، میزهای غرق در گل و تزئینات
خاص با میوههای فصل که لبریز از انواع نوشیدنی، بستنی و پیش غذاهای مخصوص عصرانه است میهمانان را پس از تعویض
لباس به خود میخواند. میهمانی تا پاسی از شب ادامه
دارد. میهمانان تا زمان سرو شام از استخرهای بزرگ در چهارگوشه باغ استفاده میکنند. قصه میز شام هم خود شنیدنی
است.
چهار میز عمود بر هم
برای غذاهای ایرانی، یک
میز زاویه دار برای غذاهای فرنگی و چهار میز عمود بر هم برای نوشیدنی، سالاد و دسر پس از غذا برپا میشود. در
چهار گوشه 4 منقل بزرگ برای پخت جوجه کباب گذاشته میشود.
فهرست غذاهای سفارش داده شده شامل 36 نوع غذای ایرانی و 17 نوع غذای خارجی، 12 نوع سالاد و 15 نوع دسر است.
وظیفه تزیین باغ،
تهیه و سرو غذا و تأمین کادر
پذیرایی کننده به عهده یکی از مؤسسات خدمات مجالس بزرگ در تهران بوده است. طی تماسی با یکی از شعبههای این
دفتر قیمت برخی از انواع غذاهای سرو شده روی میز غذای
این میهمانی را به شرح زیر میپرسم:
بره درسته
فری 65 هزار تومان، بوقلمون
درسته 40 هزار تومان، ماهی سفید دریایی 15 هزار تومان، ماهی شیر درسته فری 35 هزار تومان، ماهی قزلآلا 14 هزار
تومان، تاج گوشت 30 هزار تومان، شاه میگو 35 هزار
تومان، سینی میگو 35 هزار تومان، جوجه پاچینی 15 هزار تومان.
پس از کمی جستجو در
مییابیم که این میهمانی کذایی به مناسبت موفقیت آقای «میم» در گرفتن مجوز تأسیس یک شرکت بازرگانی در کشور
کانادا برپا شده و حدود 24 میلیون تومان هزینه
در بر داشته است.
رئیس سازمان بهزیستی تهران گفت: بدلیل^ عدم برنامه ریزی صحیح، با آمار 30 الی 50 درصدی بیکارانی مواجهیم که
نتیجه آن 11 میلیون فقیر هستند و
مشکل نان شب دارند.
3 - به شهادت
روایات و ادعیة فراوان و برخی داستانهای
معتبر، مهدویت و عدالت قرین یکدیگر و دو روی یک سکه اند. مهدی یعنی عدالت و عدالت همه جانبه و فراگیر یعنی مهدی.
مهدی یعنی حاکمی
معصوم و عادل در پهنه گیتی؛ یعنی
آخرین پناه انسان در جهانی پر از ظلم؛ یعنی تنها راه؛ یعنی عنوان صحیفة عدالت:
ـ یاوی الی المهدی
امّته کما تاوی النّحل الی یعسوبها و یسیطر العدل حتی یکون الناس علی مثل امرهم الاوّل، لایوقظ
نائماً ولا یهریق دماً.
امت اسلامی به
مهدی(عج) مهر میورزند و به سویش پناه میبرند، آن چنانکه زنبوران عسل به سوی ملکة خود پناه میبرند. عدالت
را در پهنة گیتی میگستراند و صفا و صمیمیّت صدر اسلام
را به آنها باز میگرداند. خفتهای را بیدار نمیکند (یعنی کسی مزاحم آسایش کسی نمیشود) و خونی را [به
ناحق] نمیریزد.
ـ یفرّج الله بالمهدی عن الامّة، یملأ قلوب العباد عبادة و یسعهم
عدله، به یمحق الله الکذب و یذهب الزّمان الکلب، و
یخرج ذلّ الرق من اعناقکم.
خداوند به وسیلة
مهدی(عج) از امت رفع گرفتاری میکند،
دلهای بندگان را با عبادت و اطاعت پر میکند و عدالتش همه را فرا میگیرد. خداوند به وسیلة او دروغ و
دروغگویی را نابود میسازد، روح درندگی و ستیزهجویی را از بین میبرد و ذلّت بردگی را از
گردن آنها برمیدارد.
ـ هوالشّمس الطالعة من مغربها، یظهر عند
الرّکن والمقام، فیطهّر الأرض و یضع میزان العدل فلا یظلم أحدٌ أحداً.
او همان خورشیدی است
که از مغرب طلوع خواهد کرد، در میان رکن و مقام
ظاهر میشود و میزان عدالت را میگسترد، دیگر کسی به کسی ستم نمیکند.
ـ یعطف الهوی علی
الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرّأی علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرّأی، ویریهم کیف
یکون عدل السّیرة، ویحیی میّت الکتابِ والسّنّة.
هنگامی که دیگران
هوای نفس را بر هدایت مقدّم بدارند، او امیال نفسانی را به
هدایت بر میگرداند؛ و هنگامی که دیگران قرآن را با رأی خود تفسیر کنند، او آرا و افکار را به قرآن باز گرداند.
او به مردم نشان میدهد که چه نیکو میتوان به
عدالت رفتار نمود. او تعالیم فراموش شدة قرآن و سنّت را زنده میسازد.
ـ إذا قام مهدیّنا
أهل البیت، قسم بالسّویّة و عدل بالرّعیّة، فمن أطاعه فقد أطاع الله، و من عصاه فقد عصی الله.
چون مهدی ما اهلبیت
قیام کند، مال را به طور مساوی
تقسیم می کند و عدالت را در میان رعیت اجرا میکند. هر کس از او اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هر کس او را
نافرمانی کند، خدای را نافرمانی کرده است.
ـ یحکم بین أهل
التوراة بالتوراة، و بین أهلِ الإنجیل بالإنجیل، و بین أهل الزّبور بالزّبور، و بین أهل القرآن بالقرآن و
یجمع الیه أموال الدنیا من بطن الأرض و ظهرها، فیقول
للناس: تعالوا الی ما قطعتم فیه الأرحام، و سفکتم فیه الدّم الحرام و رکبتم فیه ما حرّم الله عزوجلّ، فیعطی
شیئاً لم یعطه احد کان قبله، و یملاء الارض قسطاً و
عدلاً و نوراً، کما ملئت ظلماً و جوراً و شرّاً.
در میان اهل تورات با تورات، در میان اهل انجیل با
انجیل، در میان اهل زبور با زبور، و در میان اهل قرآن با
قرآن داوری میکند. ثروتهای روی زمین و گنجهای درون آن از تمام نقاط جهان به سوی او گرد میآیند. آنگاه
خطاب به مردم میفرماید: بیایید، این همان متاع دنیاست که برای آن با خویشاوندان قطع رحم
کردید، خونهای حرام را ریختید، به حریم گناهان وارد
شده، مرتکب محرّمات الهی شدید، این ثروتها را کلان کلان در اختیار مردم قرار میدهند که چنین رقمهای درشت در
تاریخ بخششهای جهان بیسابقه خواهد بود. زمین را
پر از عدل و داد و نور کند، آنچنانکه مملو از جور و ستم و شرّ شده باشد.
ـ أول ما یظهر القائم
العدل ان ینادی منادیه: أن یسلّم صاحب النافلة لصاحب الفریضة الحجر الأسود والطّواف.
نخستین چیزی که از
عدالت قائم(عج) ظاهر میشود، این است که
منادی اعلام میکند، آنانکه طواف مستحبی میکنند، «مطاف» (محل طواف) و «حجرالاسود» را برای کسانیکه طواف
واجب میکنند خالی کنند.
ـ یفرق المهدی أصحابه فی جمیع البلدان و یأمرهم
بالعدل والاحسان و یجعلهم حکاماً فی الأقالیم و یأمرهم
بعمران المدن.
حضرت مهدی(عج) یارانش
را در همة شهرها پراکنده میکند و به
آنها دستور میدهد که عدل و احسان را شیوة خود سازند و آنها را فرمانروایان کشورهای جهان گرداند و به آنها
فرمان میدهد که شهرها را آباد سازند.
ـ یحییها بالقائم(ع)
فیعدل فیها، فیحیی الأرض بعد موتها بالظلم.
خداوند آن را به
وسیلة قائم(عج) زنده میکند، پس عدالت را در آن به اجرا در میآورد و زمین را زنده میسازد پس از آنکه به
وسیلة ستم مرده باشد.
ـ إذا قام حکم بالعدل وارتفع فی ایامه الجور و أمنت
السّبل و أخرجت الأرض برکاتها وردّ کلّ حق الی أهله و لم یبق أهل دین حتّی یظهروا الإسلام و
یعترفوا بالإیمان.
مهدی چون قیام کند، به عدالت داوری میکند و در زمان
او ستم ریشه کن میشود و راهها امن میگردد و زمین برکتهای
خود را ظاهر میکند و هر حقّی به صاحب حق برمیگردد و پیرو هیچ آیینی نمیماند، جز اینکه به اسلام میگرود
و به آن ایمان میآورد.
یکی از دانشمندان آرزوی زیارت حضرت بقیةالله ارواحنافداه را داشت^ و از عدم موفقیت خود، رنج میبرد. مدّتها ریاضت کشید و آنچنان که در
میان طلاب حوزة نجف مشهور است،
شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» میرفت و به عبادت میپرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش
گردد.
مدتها کوشید ولی به
نتیجه نرسید. سپس به علوم
غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد. چلّهها نشست و ریاضتها کشید؛ امّا باز هم نتیجهای نگرفت. ولی شب
بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی
در او ایجاد کرده بود. گاهی نوری بر دلش میتابید و حقایقی را میدید و دقایقی را میشنید.
روزی در یکی از این
حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع)
برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی.» به عشق دیدار، رنج این مسافرت توان فرسا را بر خود هموار
کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز
چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیةالله ارواحنافداه
در بازار آهنگران، در مغازة پیرمرد قفل سازی نشستهاند، هماکنون
برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق از جا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید، دید حضرت
ولیّ عصر (عج)، آنجا نشستهاند و با پیرمرد گرم گرفتهاند
و سخنان محبّتآمیز میگویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید
پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست
لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه
شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بیعیب و سالم است، گفت: خواهرم!
این قفل دو عبّاسی (هشت شاهی) ارزش دارد، زیرا پول
کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را میسازم و ده
شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از
من بخرید، شما را دعا میکنم.
پیرمرد با کمال سادگی
گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقّ کسی را ضایع کنم؟
این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم
منفعت ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا در معاملة دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بیانصافی است. اگر
میخواهی بفروشی، من هفت شاهی میخرم و باز تکرار میکنم:
قیمت واقعی آن دو عبّاسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم!
شاید پیرزن باور نمیکرد
که این مرد درست میگوید. ناراحت شده
بود و با خود میگفت: من خودم میگویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری
کنند و قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمیگیرد و سه شاهی پول مورد
احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که
پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! این طور
شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم
نیست، به جفر متوسّل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از
همة این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردهام، زیرا
این مرد، دیندار است و خدا را میشناسد؛ این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون
او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که
ارزان بخرند و هیچ کس حتّی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفتهای بر او نمیگذرد،
مگر آنکه من به سراغ او میآیم و از او دلجویی و
احوالپرسی میکنم.»
4 - مهدویت
استمرار حرکت پیامبران و امامان و اهداف آن،
همان اهداف انبیا و اولیای الهی است.
مهدی ادامه محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(ع) و حسین(ع)... و مهدویت
استمرار نبوت و امامت است.
مهدی(ع) علی زمانه و حجت دوران است. در روایت است که
سیره مهدی(ع) همان سیرة محمد(ص) و علی(ع) است:
ـ یسیر فیهم بسیرة
رسول الله و یعمل بینهم بعمله.
[مهدی(ع)]
در میان آنها به سیرة رسول
خدا عمل می کند و راه و روش او را انجام می دهد.
ـ یسیر بسیرة رسول الله و لا یعیش الا عیش امیر
المؤمنین.
[مهدی(ع)]
از سیرة جدش رسول خدا(ص) پیروی می کند
و شیوة زندگی اش هم چون امیر مومنان(ع) است.
ـ
المهدی یقفوا اثری لا یخطیء.
مهدی(ع) روش من
(پیامبر) را دنبال می کند و هرگز
از روش من بیرون نمی رود.
امام صادق(ع) در پاسخ
به پرسش از سیره امام مهدی(ع)
چنین فرمود:
یصنع ما صنع رسول
الله(ص)، یهدم ماکان قبله، کما هدم رسول الله(ص) امر
الجاهلیة و یستأنف الاسلام جدیداً.
سیرة آن حضرت، سیرة رسول خداست؛ امور خرافی و سنت های جاهلی را
منهدم میکند و اسلام را به شکل نو و جدید عرضه می کند.
ـ محمد بن مسلم از
امام باقر(ع) چنین روایت می کند:
حضرت قائم(ع) به همان سیرة رسول خدا(ص) عمل می کند
تا اسلام پیروز شود. پرسیدم سیرة رسول خدا چگونه بود؟
فرمود: آنچه در
جاهلیت بود باطل کرد و مردم را به عدالت دعوت نمود. حضرت قائم(ع) نیز آنچه در دورة صلح و زمان
غیبت رایج بود باطل می کند و آنها را به عدالت دعوت می نماید.
ـ اشبه الناس بی
خلقاً و خلقاً.
مهدی شبیهترین افراد به من از جهت ظاهری و خُلق و خوی است.
ـ سنته سنتی یقیم
الناس علی ملتی و شریعتی...
شیوة او شیوه من است،
مردم را بر دین و آیین من وا میدارد.
ـ ان قائمنا اهل البیت اذا قام لبس ثیاب علی(ع) و
سار بسیرة علی(ع).
قائم ما اهل بیت هنگامی که قیام کند، همچون علی(ع) لباس
خواهد پوشید و به سیرة او عمل خواهد کرد.
ـ انّه متّبع لامبتدع
و انّه معصومٌ فی حکمه.
او تابع سنّت من است
و هرگز بدعتگزار نیست.
او در داوریهای خود از لغزش و اشتباه مصون است.
ـ یعمل بسنّتی و یکون عطاؤه هنیئاً و ینزل بیت
المقدس.
به سنّت من رفتار میکند عطایایش گوارا است و در بیتالمقدّس فرود میآید.
ـ یدعوا الناس الی
کتاب الله و سنّة نبیّه والولایة
لعلیّ بن أبیطالب والبراءة من عدوّه.
او مردم را به سوی کتاب خدا، سنّت پیامبر(ص)، ولایت علی بن ابیطالب(ع)
و بیزاری از دشمنان او دعوت میکند.
ـ أبطل رسولالله(ص)
ما کان فی الجاهلیة، واستقبل الناس بالعدل و کذلک القائم.
پیامبر اکرم(ص) نشانههای
جاهلیت را از بین برد و با عدالت در میان مردم رفتار نمود، قائم(عج) نیز چنین خواهد کرد.
آنچه از عدالت امام
مهدی(ع) و سیرة عادلانه آن حضرت
گفته اند، روایت است و آنچه از سیرة محمد(ص) و علی(ع) و دیگر امامان به دست ما رسیده است تحقق آن. باید روایت را
با درایت در آمیخت و با نمونه های محقق،
ادعاها را فهم کرد و از تلاقی آنها نورٌ علی نور را به ارمغان آورد. ما به جای بحث از ماهیت عدالت و
مبانی، اهداف، ابعاد، شاخص ها، آثار و ... که در جای دیگر به آنها پرداختهایم، در اینجا از
نمود ها و نمونه های آن در سیرة رسول(ص) و علی(ع) سخن
می گوییم. و به جای کنکاش در مباحث نظری و دعوا بر سر اینکه قرمه را با غین می نویسد یا قاف در جستجوی گوشت ها
و نمونه های عملی آن هستیم. اینگونه بحث کردن،
علاوه بر اینکه کاربردی است، دستمایهای است برای فهم بهتر بحثهای نظری.
عدالت نبوی
سیرة رسول اکرم(ص)
بهترین سیرههاست؛ زیرا آن حضرت برترین میزان و بالاترین معیار سنجش است و همه چیز را باید با
سیره و روش آن حضرت سنجید. به بیان سفیان بن عیینه: «ان رسول الله هو المیزان الاکبر و علیه
تعرض الاشیاء علی خلقه و سیرته و هدیه، فما
وافقها فهو الحق و ما خالفها فهو الباطل؛ به درستی که رسول خدا(ص) میزان اکبر
است و همه چیز را باید با خلق و سیره و روش و راه و رسم او سنجید و بدان عرضه نمود، که اگر با آن موافق بود،
حق است و چنانچه با آن مخالف بود، باطل است.»
امیرالمؤمنین(ع) در
بیان مختصری، حضرتش را چنین معرفی میکند:
سیرته القصد، و سنته الرشد و کلامه الفصل و حکمه
العدل.
سیره و مشی او میانهروی
و اعتدال بوده و سنتش
رشد و گفتارش جداکننده و فرمان و حکمرواییش عدل.
پیامبر خود عدل مجسم و آیینة تمام نمای آن است و در جای
جای حیاتش، تأکید فراوانی بر عدالت دارد:
ـ العدل میزان الله
فی الارض فمن اخذه قاده الی الجنّة و من ترکه ساقه الی النار.
عدل میزان خدا در
زمین است هر کس آن را دریابد او به بهشت رهبری میکند و هر کس آن را رها نماید به جهنم سوقش میدهد.
ـ و اذا قلتم فاعدلوا.
چون سخن گویید پس به عدالت سخن گویید.
ـ و امّا المنجیات
فالعدل فیالرضا والغضب.
از عوامل رهایی انسان
از هلاکت، عدالت در رضایتمندی و خشمناکی است.
ـ اذا حکمتم فاعدلوا.
وقتی داوری میکنید
بر عدل رفتار نمایید.
ـ العدل جُنة واقیة و جنّة باقیة.
عدل سپر نگهدارنده و
بهشت پایدار است.
ـ عدل ساعة خیر من عبادة سنة قیام لیلها و صیام نهارها و جور
ساعة فی حکم اشدّ عندالله من معاصی ستین سنة.
یک ساعت عدالت ورزیدن
بهتر از عبادت یکسالهای است که شبهایش به قیام و روزهایش به روزه بگذرد و ساعتی جور در حکومت در نزد
خداوند بدتر از گناهان شصت ساله است.
ـ ان الله تعالی یحبّ
ان تعدلوا بین اولادکم حتی فی القُبل.
خداوند دوست دارد در میان فرزندان خود عدالت بورزید
حتی در بوسیدن.
ـ ان شئتم انبأتکم عن الامارة (و ماهی) اوّلها ملامة و ثانیها
ندامة و ثالثها عذاب یوم القیامة الاّ من عدل.
اگر بخواهید شما را
از امارت و رهبری با خبر سازم؛ اولش ملامت است و دومش ندامت و سومش عذاب روز قیامت، مگر آنکس که
عدالت ورزد.
ـ احب الناس یوم القیامة و اقربهم الی الله مجلساً امام عادل
و ان ابغض الناس الی الله و اشدّهم عذاباً امام جائر.
محبوبترین و نزدیکترین
افراد در روز قیامت به خداوند، رهبر عادل و منفورترین و
گرفتارترین افراد در نزد خداوند رهبر ظالم است.
رسول خدا(ص) در حجةالوداع در تساوی انسانها چنین فرمود:
یا ایها الناس انّ
ربکم واحد و ان اباکم واحد کلّکم من
آدم و آدم من تراب... لافضل لعربی علی عجمی الّا بالتقوی.
و در آغاز همین خطبه
چنین میگوید:
ایها الناس: الناس فی
الاسلام سواء، الناس طف الصاع.
ای مردم، مردم در
اسلام یکسان و مساوی هستند، مردم پیمانة برابرند [کسی را بر کسی زیادتی و افزونی نیست].
و در بیان دیگر میفرماید:
الناس کاسنان المشط.
مردم چونان دانههای
شانه با هم برابرند.
نمونهها:
1ـ پس از
فتح مکه، زنی از قبیله بنی مخزوم دزدی کرد. قریش در صدد برآمدند که نزد پیامبر شفاعت کنند. گفتند:
چه کسی در این باره با رسول خدا(ص) سخن میگوید؟
چون پیامبر را میشناختند، گفتند: چه کسی جز اسامه که مورد علاقه رسول خدا(ص) است جرأت این کار را دارد؟ پس
اسامه را شفیع قرار دادند و او درباره آن زن با
پیامبر صحبت کرد. پیامبر سخت خشمناک شد تا جایی که رنگ چهرهاش برافروخته گردید. به اسامه فرمود: «آیا
درباره حدی از حدود الهی شفاعت میکنی؟» اسامه پشیمان شد و
تقاضای بخشش کرد. چون شب شد پیامبر برخاست و خطبهای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
فانما هلک الذین من
قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا
سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد و انی و الذی نفسی بیده لو ان فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت یدها.
همانا پیشینیان شما
هلاک شدند، زیرا اگر فردی بزرگ از ایشان دزدی
میکرد، رهایش میکردند و اگر فردی ضعیف دزدی میکرد، بر وی حد جاری میکردند؛ سوگند به آن که جانم به دست
اوست، اگر فاطمه، دختر محمد، نیز دزدی کرده بود، دست او را
میبریدم.
آنگاه قانون را
دربارة آن زن بنی مخزوم اجرا کرد.
2 ـ از امام
باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «ام سلمه» همسر پیامبر کنیزی داشت که از اموال قبیلهای دزدی کرد. او را
برای اجرای قانون نزد پیامبر آوردند. «ام سلمه» با آن حضرت
سخن گفت و شفاعت کرد. پیامبر به وی فرمود:
یا ام سلمه، هذا حدّ من حدود الله عز و جل، لا یضیع.
ای ام سلمه، این حدی
از حدود خداوند است که ضایع نمیگردد.
آنگاه دست آن کنیز
را برید.
3ـ در غزوة
بدر، پس از آنکه سپاه اسلام بر سر چاههای
بدر موضع گرفت، پیامبر به مرتب کردن صفها مشغول شد. «سواد بن غزیه» جلوتر از صف ایستاده بود. پیامبر با
چوبه تیری که در دست داشت به شکم او زد و فرمود:
«ای سواد! در صف و ردیف بایست!» سواد گفت: «ای رسول خدا، به دردم آوردی! تو را سوگند میدهم به کسی که تو را به
حق و عدل برانگیخته است که قصاص مرا بازدهی!» پیامبر
شکم خود را برهنه کرد و فرمود: «قصاص کن!» سواد پیامبر را در آغوش گرفت و بر سینه آن حضرت بوسه زد. پیامبر
فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «ای رسول خدا، اوضاع چنین
است که میبینی و کاری اینگونه فرا رسیده است؛ ترسیدم که کشته شوم، خواستم که آخرین عهد من با شما چنین باشد
که شما را در آغوش گیرم.» رسول خدا(ص) دربارة او دعا
کرد. برخی شبیه این ماجرا را در آخرین روزهای زندگی پیامبر نقل کردهاند.
4 ـ امیر
مؤمنان(ع) در نامهای به معاویه، دربارة عدالت پیامبر میفرماید:
و کان رسول الله ـ
صلی الله علیه و آله ـ اذا احمر الباس و احجم الناس، قدم اهل بیته فوقی بهم اصحابه حر السیوف و
الاسنه.
رسول خدا(ص) چون کارزار سخت میشد و مردم پای پس مینهادند،
اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار میداد و بدانان،
یارانش را از سوزش نیزهها و شمشیرها حفظ میکرد.
5 ـ رسول خدا(ص) در وصایای خود به «ابن مسعود» فرمود:
یا بن مسعود، انصف الناس
من نفسک.
ای فرزند مسعود، از
جانب حق با مردم به انصاف عمل کن.
6 - از خانه
یکی از مسلمانان مدینه سرقتی
شد، در این مورد، دو نفر مورد تهمت قرار گرفتند؛ یکی مسلمان و دیگری یهودی؛ و هر دو را دستگیر کردند و به
محضر پیامبر آوردند.
میان مسلمانان دلهرهای پیدا شد که اگر ثابت شود مسلمان
سرقت کرده، آبرویی برای ما در مدینه و نزد یهود باقی نمیماند. خدمت پیامبر رسیدند و گفتند:
آبروی مسلمانان در خطر است. سعی شود که مسلمان تبرئه
شود! اما پیامبر قضاوت به ناحق را برای اسلام و مکتب آبروریزی میدانست. گفتند یهودیان تا کنون به ما ظلمها
کردهاند و بر فرض که در این مورد به یک یهودی ظلم شود، در
برابر آن همه ظلمها چیزی نیست! پیامبر فرمود: حساب قضاوت و عدالت از حساب ناراحتیهای قبلی جداست.
سرانجام دو نفر متهم
مورد بررسی پیامبر قرار گرفتند و بر
خلاف میل مسلمانان، یهودی تبرئه شد.
7 - گروهی از
کنار مجلس پیامبر میگذشتند.
افراد بیبضاعت و فقیری نظیر عمار و بلال را در آن دیدند و با تعجب به پیامبر گفتند: آیا تو به همین افراد
گمنام قناعت کردهای، هر چه زودتر آنها را از کنار خود دور
کن تا زمینهای برای گرایش ما باشد!
صاحب تفسیر «المنار»
بعد از نقل ماجرا، چنین
اضافه میکند که «عمر» کمی تمایل به این پیشنهاد مستکبران قریش نشان داد و به پیامبر گفت برای آزمایش، مدتی
این افراد فقیر را از خود طرد کنید تا ببینیم آیا زمینهای
برای گرایش این مستکبران پیدا میشود یا نه؟ آیا آنها در پیشنهاد خود صداقت دارند یا نه؟
آیه نازل شد و به
پیامبر هشدار داد که:
ولا] [تطرد
الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه...
کسانی را که صبح و شام خدا را میخوانند و جز ذات پاک او نظری
ندارند از خود دور مکن.
سپس در پایان آیه میفرماید: اگر این مؤمنان را از خود طرد
کنی از ظالمان خواهیبود.
8 ـ پیامبر هنگامی که با مردم سخن میگفت، نگاههای
خود را عادلانه میان اصحاب تقسیم میکرد.
9 - پیامبر
گرامی اسلام با لباس معمولی میان مردم رفت و آمد میکرد؛ به طوری که گاهی یک فرد ناشناس که وارد مسجد میشد،
او را نمیشناخت و پس از آنکه مدتی در قیافهها
نگاه میکرد، آخر کار میپرسید: «ایکم رسول الله؟ کدام یک از شما پیامبر هستید؟» و به هنگام نشستن با اصحاب،
دایره وار مینشست؛ به طوری که بالا و پایین برای جلسه مطرح
نبود. آری، این همرنگی و سادگی و بی آلایشی از ویژگیهای مکتب انبیاست.
10 - عایشه یکی
از همسران پیامبر(ص) میگوید: پیامبر هیچیک از زنان را بر دیگری ترجیح نمیداد و با همه با تساوی رفتار میکرد،
هر روز به همه سر میزد و احوال پرسی میکرد.
ولی خفتن در اطاق هریک نوبتی بود. اگر میخواست نوبتی را جا به جا کند، از همسر مزبور اجازه میگرفت. سپس
عایشه میگوید من شخصاً نوبت خود را به دیگری ندادم.
11ـ علی بن
ابراهیم نقل میکند: «چون گنج قلعه خیبر به تصرف پیغمبر در آمد، زنان او مقداری از آن گنجها را مطالبه
نمودند؛ ولی پیغمبر فرمود: آنها را بین مسلمین تقسیم
نمودهام. ایشان غضب کرده و گفتند: گمان میکنی اگر ما را طلاق بدهی، هم شأن ما از خویشان برای ما پیدا
نخواهد شد؟ پس پیغمبر به فرمان الهی از همه کنارهگیری کرد و پس از آنکه از عادت ماهانه پاک
شدند، به موجب آیه 28 سورة احزاب، آنها را بین دنیا و
خدا مخیر نمود.
ام سلمه بلند شد،
پیغمبر را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: من خدا
و پیغمبر را اختیار نمودم. آنگاه بقیه نیز چنین کردند».
12ـ در هنگام
تقسیم غنایم جنگ بدر، آنگاه که سعدبن ابی وقاص به تقسیم بر اساس مساوات پیامبر(ص) اعتراض میکند، آن حضرت
جواب دندان شکنی به او میدهد:
قال سعد بن ابی وقاص: یا رسول الله! اتعطی فارس
القوم الذی یحمیهم مثل ما تعطی الضعیف؟
فقال النبی(ص): ثکلتک
امک وهل تنصرون الاّ بضعفائکم.
سعد گفت: آیا سواران و فرماندهان و سرداران را با ضعیفان
و افراد عادی برابر میدانی؟
پیامبر فرمود: مادرت برایت بگرید! آیا جز به وسیله
ضعیفان پیروز شدید؟
13ـ انس بن
مالک میگوید:
«ده سال
خدمت رسول(ص) کردم همة کارهای من چنان نمیآمد که منتهی و مراد رسول(ص) بودی. با وجود آن هرگز مرا از سر
ضجرت کلمهای نگفت و در کاری که نکردم چرا نکردی.»
14ـ عایشه
گوید:
«رسول(ص)
هرگز دست بر هیچ کس نزده است الاّ در کارزار کفّار».
15ـ آنگاه که
ضعفای جامعه و پابرهنگان و محرومان، اطراف حضرتش را گرفته بودند و اشراف و بزرگان مکه بر طرد آنان
اصرار میورزیدند و آنها از این امر نگران بودند،
پیامبر(ص) به آنها اینگونه نوید داد: «معکم المحیا و معکم الممات؛ در زندگانی و مرگ با شما خواهم بود».
16ـ امام
امیرالمؤمنین در مورد رسول خدا(ص) میفرماید:
فانی سمعت رسول
الله(ص) یقول فی غیر موطن لن تقدّس امة لایؤخذ للضعیف فیها
حقه من القوی غیرمتتعتعٍ.
من بارها از رسول
خدا(ص) این سخن را شنیدم؛ ملتی که حق
ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون لکنت زبان نگیرد، هرگز روی سعادت را نمیبیند.
عدالت علوی
«السلام
علیک یا .... میزان قسط الله.... و العدل الوفی... فانت عین غیبه و میزان قسطه.»
علی(ع) پیشوای حقطلبان
و عدالتخواهان، پس از رسول خدا(ص) و برترین
نمونه در اجرای عدالت است. تا آنجا که او را شهید راه عدالت می دانند: «قُتل علیٌّ فی محراب عبادته لشدة عدله». در اندیشة امام علی(ع)، مقصد و هدف حکومت، برپایی حق و عدالت در میان
مردمان است. ابن عباس گوید: در «ذی قار» بر امیر مؤمنان(ع) وارد شدم. آن حضرت مشغول پینه زدن
کفش خود بود. چون مرا دید، فرمود: «قیمت این کفش چند
است؟» گفتم بهایی ندارد. فرمود:
والله لهی احب الی من امرتکم، الا اقیم حقا او ادفع باطلا.
به خدا سوگند این کفش
نزد من محبوب تر است از حکومت بر شما مگر
آن که حقی را بر پا دارم یا باطلی را دفع کنم.
اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی
سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی
بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من
حدودک.
پروردگارا، تو می دانی
آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی
به دست آوریم، و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم؛ بلکه به خاطر این بود که نشانه های از بین
رفتة دینت را باز گردانیم، و اصلاح را در شهرهایت آشکار
سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقرراتی که به دست فراموشی سپرده شده، بار دیگر
عملی گردد.
امیر مؤمنان(ع) هدف تشکیل حکومت را در برپایی حق و عدل منحصر می
داند. میفرماید این امر موجب برپا شدن نشانه های دین و ظهور
دینداری، اصلاح کارها، فراهم شدن امنیت و آسایش ستمدیدگان و عملی شدن قوانین الهی است.
اداره امور جز با
برپا داشتن عدالت به سامان نمی رسد و آنچه سبب قوام و
بقای حکومت ها و دولت ها می شود، همین است. این حقیقت به صورت های گوناگون در کلام نورانی پیشوایان عصمت و
طهارت آمده است. از جمله از امیر مؤمنان(ع) نقل شده
است:
العدل نظام الامرة ؛
عدل نظام بخش حکومت است.
العدل قوام الرعیة ؛ عدل نگهدارنده مردم است.
العدل حیاة ؛ عدالت
جان مایة زندگی است.
العدل سائسٌ عام ؛
عدالت قانونی همگانی و عمومی است.
العدل یضع الامور مواضعها ؛ عدل همه چیز را در جای خود
قرار میدهد.
ما حصن الدول بمثل العدل ؛ هیچ چیز چون عدل، دولت ها را محکم
نداشته است.
اعدل تدم لک القدرة ؛ دادگر باش، قدرت برایت پایدار می ماند.
فی العدل الاقتداء
بسنة الله و ثبات الدول ؛ اجرای عدالت،
اقتدا به سنت خدا و سبب پابرجا بودن دولت هاست.
بالسیرة العادلة یقهر المنادی ؛ با سیرت عادله
دشمنان مقهور میشوند.
من عمل بالعدل حصّن الله ملکه، اعدل تملک اعدل تحکم، لن
تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فیها، دولة العادل من
الواجبات، ثبات الملک فی العدل، الطاعة جنّة الرعیة والعدل جنّة الدول، ثبات الدول باقامة سنن العدل، فی
العدل الاقتداء بسنّة الله و ثبات الدول، من عدل فی سلطانه استغنی عن اعوانه، العدل قوام
البریّة، حسن العدل نظام البریّة، العدل اقوی اساسٍ،
العدل افضل السیاستین، کفی بالعدل سائساً، ملاک السیاسة العدل، خیر السیاسات العدل، لاریاسة کالعدل فی
السیاسة، جمال السیاسة العدل فی الامرة والعفو مع القدرة،
الرعیة لایصلحها الاّ العدل، اجعل الدین کهفک والعدل سیفک تنج من کلّ سوء و تظفر علی کلّ عدوّ، قلوب الرعیة
خزائن راعیها، فما اودعها من عدل اوجور وجده، ما عمرت
البلدان بمثل العدل، عدل السلطان خیر من خصب الزمان، بالعدل تتضاعف البرکات، من عدل تمکّن، من عدل فی البلاد
نشر الله علیه الرحمة، من عمل بالعدل فی من دونه رزق العدل ممن فوقه، شیئان لایوزن ثوابهما:
العفو والعدل، لیس ثواب عندالله سبحانه اعظم من ثواب
السلطان العادل.
نمونهها:
1ـ علی بن
ابی رافع میگوید: من خزانه دار بیتالمال
و کاتب علی بن ابیطالب بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در روز عید قربان
از آن استفاده کند. وقتی امیرمؤمنان فهمید،
مرا نزد خود خواست و با خشم و ناراحتی فرمود: آیا به مسلمانان خیانت میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی،
که مجازات خواهی شد. سوگند میخورم اگر دخترم گردنبند را
بدون شرط امانت و ضمانت گرفته بود، دستش را به جرم دزدی قطع میکردم و او نخستین زن هاشمی بود که به این جرم
دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی(ع)
رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پارة تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند
است؟ امیرمؤمنان فرمود: دختر علی بن ابیطالب، هوای
نفس تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همة زنان مهاجر در این عید، چنین زینتی دارند؟
2ـ روزی
فردی یهودی، بر ضد علی(ع) اقامة دعوا کرد و کار به محکمه کشید و عمربن خطاب، علی بن ابیطالب را برای
اقامة دلیل به محکمه دعوت کرد. در آنجا، او علی(ع)
را با کنیة ابوالحسن خواند. حضرت از این شیوة بیان و خطاب، رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، خلیفه به علی
گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا
اقامة دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود:
کلا انما سائنی انک کنیتنی و لم تساو بینی و بین خصمی! و المسلم
والیهودی أمام الحقّ سواء.
هرگز! ناراحتی من از این بود که مرا با کنیه یاد کردی [و
بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی، مساوات را
رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه حق و عدالت و از نظر قانون، مسلمان و یهودی یکسانند.
3ـ روزی زره
حضرت گم شد و به گفتة شعبی، حضرت زره خویش را در دست مردی نصرانی دید. او را برای اقامة دعوا
نزد شریح قاضی برد. وقتی به محکمه رسیدند، شریح
قصد داشت به احترام حضرت از جای برخیزد؛ اما امام به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح
نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود،
حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از پیامبر شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار
گرفتید، به صورتی که به آنان ستم نشود، بر آنها سخت
بگیرید و کوچکشان بشمارید، همانطور که خداوند آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را
فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت:
امیرمؤمنان چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی امیرمؤمنان را نیز دروغگو نمیدانم.
شریح به علی(ع) گفت: ای امیرمؤمنان، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود:
نه. پس شریح به نفع نصرانی حکم کرد. پس از پایان
داوری، نصرانی و علی(ع) از محکمه بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت:
من شهادت میدهم که این نوع داوری، از احکام پیامبران است
که امیرمؤمنان همراه من، نزد قاضی حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس شهادتین را بر زبان جاری کرد و
مسلمان شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، این زره
از آن تو است و من آن را هنگامی که به جنگ صفین میرفتی و از روی شترت به زمین افتاد، برداشتم. حضرت به او
فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم.
4ـ از دیگر
نمونههای عینی عدالت علی (ع) که برای نخستین بار در تاریخ اسلام و در حکومت وی پدید آمد، تأسیس «بیتالقصص»
یا به تعبیر امروزین «صندوق شکایات» بود. حضرت
برای رسیدگی به مشکلات مردم و آگاهی از تظلمات جامعه و گسترش عدالت آن را پیافکند تا اگر فردی نخواست یا
نتوانست به صورت شفاهی، مشکلات و تظلمات خویش را بیان
کند، بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به گوش مسؤولان و فرمانداران برسد و در کمترین مدت، به
شکایتهای آنها رسیدگی شود. نیازمندان نیز برای
اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند.
5ـ اما آنچه
دربارة کردار و سیرة ما در عدالت گفتی [بدان که] خدای عزوجل میفرماید: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء
فعلیها و ما ربک بظلام للعبید؛
هر کس کار شایستهای
کند، به نفع خویش کرده و هر کس بد کند، بر ضد خود او است و پروردگار تو به بندگان ستم نمیکند» و من از اینکه
مبادا در انجام آنچه گفتی کوتاهی کرده باشم، بیشتر
ترسانم؛ اما اینکه گفتی حق بر آنان سنگین بوده است و به این سبب از ما جدا شدهاند، خداوند به خوبی آگاه است
که آنها به سبب ستمی از ما جدا نشدهاند و پس از این
جدایی، به عدالتی پناه نبردهاند؛ بلکه فقط در جستوجوی دنیایی بودهاند که از آنها جدا میشود و به یقین،
روز قیامت از ایشان پرسیده خواهد شد که آیا برای دنیا
چنین کردهاند یا برای خدا؟ و اما آنچه دربارة بخشیدن اموال و جلب رجال گفتی، سیرة ما چنین نیست که به کسی
از درآمد عمومی، چیزی بیش از حقش دهیم و خداوند بزرگ و منزه
که سخنش حق است، فرموده است: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله والله مع الصابرین؛ چهبسا گروه اندکی که به اجازة خدا بر گروه
بسیاری پیروز شوند و خداوند
با شکیبایان است.»
و بیگمان، خداوند
محمد(ص) را تنها برانگیخت و پس از
اندکی، بر تعداد یارانش افزود و گروهی را پس از زبونی، عزت بخشید. اگر خداوند اراده کرده باشد که ما این امر را
سرپرستی کنیم، دشواری آن را بر ما آسان کند و ناهمواریهایش
را هموار سازد و من از رأی و پیشنهاد تو، تنها آن چیزی را میپذیرم که باعث رضای خداوند و خواست او باشد. تو
(ای مالک) از امینترین و خیرخواهترین مردم
نزد من و از معتمدترین ایشان در نظر من هستی.
6ـ امیر
مؤمنان در نامهای به «اسود
بن قطبه» فرماندار و رییس سپاه «حلوان» چنین نوشت:
اما بعد، فان الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا
منالعدل؛ فلیکن امر الناس عندک فی الحق سواء؛ فانه لیس فی الجور عوض من العدل، فاجتنب ما
تنکر امثاله و ابتذل نفسک فیما افترض الله علیک،
راجیا ثوابه، و متخوفا عقابه. واعلم ان الدنیا دار بلیة لم یفرغ صاحبها فیها قط ساعة الا کانت فرغته علیه
حرسة یوم القیامة، و انه لن یغنیک عن الحق شی ابدا؛ و من الحق علیک حفظ نفسک، و الاحتساب علی
الرعیة بجهدک، فان الذی یصل الیک من ذلک افضل من الذی
یصل بک والسلام.
اما بعد، هرگاه میل و
خواست زمامدار [نسبت به همه] یکسان نباشد،
این روش اغلب او را از عدالت باز میدارد؛ پس باید کار مردم [خویش و بیگانه، بالا دست و زیر دست، توانگر و
ناتوان] در حق، نزد تو یکسان باشد؛ زیرا هیچگاه جور و
ستم جانشین عدالت نخواهد شد. پس از آنچه برای خویش نمیپسندی اجتناب کن و نفس خود را در برابر آنچه خداوند بر تو
واجب کرده است، به امید پاداش و ترس از کیفرش، به
خضوع و تسلیم وادار ساز. و بدان که دنیا سرای آزمایشی است که هر کس ساعتی در آن بیاساید و دست از تلاش
بردارد، همین ساعت آسودگی موجب حسرت و پشیمانی او در قیامت
خواهد شد. و هرگز هیچچیز تو را از حق بینیاز نگرداند و از جمله حقها که بر توست، این است که نفس خود را
نگاهبان باشی و به اندازة توانت در کار رعیت کوشش نمایی؛
زیرا سود و پاداشی که از این راه [از خدا] به تو میرسد، بیشتر از سودی است که به وسیلة تو [به رعیت] میرسد.
والسلام.
7ـ پس از
آنکه عمر بن خطاب به دست
«ابولؤلؤ» کشته شده و پسرش «عبید الله» به خونخواهی پدر شمشیر کشید و حرمتها را درید و «هرمزان» ایرانی
را که مسلمان بود کشت، آنگاه دختر خردسال «ابولؤلؤ» و
سپس «جفینه» نصرانی را کشت که «سعد بن ابی وقاص» او را به مدینه دعوت کرده بود و در حمایت و پناه وی قرار
داشت. مردم ریختند و شمشیر از کف «عبید الله» خارج کردند و
«سعد ابی وقاص» او را در خانة خود محبوس کرد تا خلیفه معین شود و تکلیف او را معین سازد. «عبید الله» میگفت:
به خدا سوگند، بسیاری از بزرگان مهاجر و انصار را که
در ریختن خون پدرم شرکت داشتهاند، خواهم کشت! او تصور میکرد بسیاری در توطئة قتل پدرش نقش داشتهاند.
«عبید الله»
سه روز در خانه «سعد» محبوس بود تا آنکه
با «عثمان» بیعت شد. «عبید الله» را حاضر کردند و «عثمان» برای تصمیمگیری درباره او نظر خواست و گفت با
این مرد که پردة حرمت اسلام را دریده، چه باید کرد؟ علی(ع) گفت: باید او را به سبب قتلی که
مرتکب شده، قصاص کنی و او را بکشی. برخی مخالفت
کردند و گفتند دیروز «عمر» را کشتهاند و امروز میخواهید پسرش را بکشید؟ «عمرو بن عاص» گفت: این واقعه در
زمانی رخ داده است که تو هنوز زمام امور مسلمانان را به دست نگرفته بودی تا حق حکم کردن داشته
باشی. در آن روز، مسلمانان خلیفه نداشتهاند، پس
خون مقتول هدر است! «عثمان» گفت: اکنون من زمامدار مسلمانان هستم و چون «هرمزان» وارث و خونخواهی ندارد و من
وارث و خونخواه او هستم، از خون «عبید الله» میگذرم و
دیه «هرمزان» را از دارایی خود میپردازم. علی(ع) گفت: او حرمتهای الهی را دریده و تو نمیتوانی از او بگذری
و باید کشته شود. «عثمان» حق و عدل را زیر پا گذاشت
و «عبید الله» را رها کرد. علی(ع) به «عبیدالله» گفت: ای فاسق، اگر روزی بر تو دست یابم به جرم خونی که
ریختهای، تو را خواهم کشت. زمانی که پس از کشته شدن «عثمان» مردم با علی(ع) بیعت کردند، آن
حضرت در صدد برآمد که حق و عدل را درباره «عبید الله»
اجرا کند. «عبید الله» از ترس جان به شام گریخت و به «معاویه» پیوست و در جنگ صفین به دست سپاهیان امیر مؤمنان(ع)
کشته شد.
«ابن اثیر»
یاد آور میشود که برخی
از علما گفتهاند «عثمان» زمامداری خود را با ستمگری آغاز کرد و هنوز خلافت خود را شروع نکرده بود که حدی از
حدود خدا را تعطیل کرد و زیر پا گذاشت.
8ـ نقل کردهاند که «نجاشی» از شخصیتهای بزرگ
و از شاعران آن حضرت، در ماه مبارک رمضان شراب
نوشید و امام(ع) بدون هیچ ملاحظهای او را مجازات کرد و اضافه بر حد شرب خمر، بیست تازیانه دیگر نیز بر او
جاری کرد و در پاسخ به این اعتراض که چرا بیست تازیانه اضافی؟ فرمود: چون در ماه رمضان جرأت
عصیان خدا را کردهای و هتک حرمت این ماه را نمودهای،
این اضافه بر آن است.
این رفتار امام(ع) (اجرای حق و عدل به تساوی بر همگان و فرق
نگذاشتن میان دوستان و نزدیکان و هواداران خود با دیگران) بر بسیاری گران آمد و برآشفتند و کسانی از قبایل یمن
که با آن حضرت بودند، به خشم آمدند و از میان
ایشان. «طارق بن عبد الله» که از خصوصیترین دوستان نجاشی بود، نزد امیر مؤمنان(ع) آمد و معترضانه گفت: «ای
امیر مؤمنان، ما ندیده بودیم که سرکشان و فرمانبرداران و اهل تفرقه و اهل جماعت، از
زمامداران عادل و سرچشمههای فضیلت یکسان کیفر ببینند، تا آنگاه که رفتار تو را با برادرم
حارث دیدم. تو سینههای ما را از خشم انباشتی و کارهای
ما را پریشان ساختی و ما را به راهی کشاندی که هرکس رهرو آن باشد، سرانجامش دوزخ است.» امام(ع) در پاسخ او
فرمود:
و انها لکبیره الا
علی] یا اخابنی نهد و هل هو الا رجل من المسلمین
انتهک حرمه [من حرم الله[الخاشعین و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا]فاقمنا علیه حدا کان کفارته] ان الله تعالی
یقول: . [تعدلوا
اعدلوا هو اقرب للتقوی
«و به درستی
که آن گران است مگر برای خاشعان» ای برادر نهدی، آیا
نه چنین است که او یکی از مسلمانان است که حرمت حکم خدا را رعایت نکرده و پرده دری کرده است و ما نیز حدی را
که کفاره گناه اوست، بر او جاری کردیم؟ خدای متعال میفرماید:
«دشمنی گروهی، وادارتان نکند که عدالت را رعایت نکنید، عدالت ورزید که به تقوا نزدیکتر است.»
9ـ از امام
صادق روایت شده است که مردی به منزل امیر
مؤمنان(ع) آمد و چند روز در آنجا اقامت کرد. آنگاه مرافعهای را نزد آن حضرت مطرح کرد که در آن چند روز مطرح
نکرده بود. حضرت فرمود: «آیا تو طرف نزاع هستی؟» گفت:
«آری»؛ فرمود:
«از نزد ما
برو! زیرا رسول خدا(ص) نهی کرده است که از طرف نزاع،
مهمانی شود. مگر اینکه طرف دیگر هم همراه او باشد.»
10 ـ حضرت علی(ع) شخصاً کارهای نمایندگان خود را زیر
نظر میگرفت و بازرسهای آشکار و مخفی بر آنها میگمارد. بهعلاوه خود مردم در کمال آزادی حق
داشتند نقاط ضعف نمایندگان را به امام برسانند. یکی
از این شکایات، شکایتی بود از نمایندة امام در فارس، شکایت این بود که این نماینده، میان خویشاوندان خود با
سایر مسلمین فرق میگذارد و به آنها سهم بیشتری میدهد.
آن مظهر عدالت به نماینده خود هشدار داد و در نامهای نوشت: نباید میان تو و بستگانت و سایر مسلمانان ذرهای
فرق باشد.
11ـ هنگامی
که به امیر مؤمنان
علی(ع) ایراد میگرفتند که چرا اموال را به طور مساوی تقسیم میکنی فرمود:
اگر این اموال ملک
شخصی خودم بود به طور یکسان تقسیم میکردم تا چه رسد که اینها مال خدا و مربوط به همه مردم است؛
بنابراین همة مردم در آن حق دارند: «لو کان المال لی لسویت
بینهم فکیف و انما المال مال الله»
12ـ گروهی از مصلحتاندیشان خدمت امیرالمؤمنین علیه
السلام رسیدند و گفتند: «فضل الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم و من نخاف علیه
من الناس و فراره الی معاویه؛ شما به افراد سرشناس عرب
و قریش سهم بیشتری بدهید و بدینوسیله آنان را دور خود جمع کنید؛ زیرا اگر سهم آنان را بر بردگان و غیر عرب
ترجیح ندهی، ممکن است یا دست به کارشکنی بزنند و یا
از نزد تو فرار کنند و به معاویه بپیوندند.
امام فرمود:
آیا بیت المال را صرف
جذب افراد کنم؟! آیا باج بدهم؟! به [راستی کسی که با پول طرفدار ما شود. با پول بیشتری که از سوی
دیگر بگیرد، مخالف ما نخواهد شد؛ ما باید عدالت و مکتب را
حفظ کنیم و به جذب افراد از طریق تهدید یا تطمیع، نظر نداشته باشیم. من هرگز هیچ کس را بر دیگری ترجیح نمیدهم،
هر که خواست بماند و هر کس خواست برود.
13 ـ مقداری
از اموال عمومی را خدمت حضرت علی(ع) آوردند و مردم برای گرفتن آن هجوم آوردند. و امام برای آنکه حیف و میلی
پیش نیاید، دیواری از طناب دور اموال کشید و به مردم
فرمود: از ما فاصله بگیرید، و از آن طناب جلوتر نیایید، سپس خود امام وارد شد و تمام اموال را میان اموال
نمایندگان قبایل آن روز تقسیم نمود. در پایان کار، نگاه
امام به نانی افتاد که در یکی از ظرفها باقی مانده بود. امام دستور داد این نان را هم همچون تمام بیت
المال به هفت قسمت تقسیم نمایند و به هر طایفه سهمی بدهند.
14 ـ دو کودک
دو نوع خط نوشتند و نزد امام حسن(ع) آوردند تا میان آن دو خط قضاوت کند. در اینجا هر انسان معمولی
مسأله را با دید سطحی نگاه میکند؛ زیرا اولاً
مورد قضاوت خط است، ثانیاً طرفین قضیه دو کودک هستند. اما کم یا زیاد، کودک یا بزرگ، هر چه هست قضاوت است،
از این رو حضرت علی(ع) به امام حسن(ع) هشدار داد که مواظب
قضاوت باش، هرچه امروز قضاوت کنی، باید فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی پاسخگو باشی: «انظر کیف تحکم فان
هذا حکم والله سائلک عنه یوم القیامة.»
15ـ عقیل
برادر حضرت علی(ع) با اطفال رنگ پریده و گرسنه، خدمت برادرش امیر المؤمنین(ع) رسید و تقاضای سهم بیشتری از
بیت المال کرد. طبیعی است که هر برادری با دیدن کودکان گرسنة برادر خود، تحت تأثیر قرار گیرد؛
ولی امام(ع) با قاطعیت جواب منفی داد. و برای آن
که فلسفة جواب منفی خود را به برادر بفهماند، آهن گداختهای به بدن عقیل نزدیک کرد و فرمود همانگونه که تو
از نزدیک شدن به این آهن میترسی، من هم از عذاب قیامت میترسم.
16ـ معمولا
افراد سرشناس و مشهور برای خرید اجناس یا خود به بازار میروند و یا اگر کسی را بفرستند، به
فروشنده اعلام میکنند که ما جنس را برای فلان شخصیت
میخواهیم تا هم جنس از نوع بهتری بدهند و هم ارزانتر حساب کنند! و در مواردی این عمل ممکن است سر از رشوه یا
سوء استفاده از مقام درآورد و سبب شود تا در بازار
مسلمین، تبعیضاتی صورت گیرد که بهترین جنس را گروهی با قیمت مناسب استفاده کنند و افراد گمنام اجناس متوسط را
با قیمت بیشتری مصرف کنند.
اما حضرت علی(ع) سعی میکرد یا شخصاً از افرادی
که او را نمیشناسند جنس بخرد و یا اگر کسی را به بازار میفرستاد،
تلاش میکرد فروشنده متوجه نشود که آن شخص برای چه کسی خریداری میکند.
17ـ حضرت
علی(ع) بیت المال را تقسیم میکرد، طفلی از نوههای امام آمد و چیزی برداشت و رفت.
در اینجا هر پدری
ممکن است مسأله را نادیده بگیرد؛ ولی امام
سراسیمه به دنبال طفل دوید و آن را از دستش گرفت و به بیت المال برگردانید.
مردم به حضرت گفتند
این طفل هم سهمی دارد. امام فرمود: هرگز! بلکه تنها پدرش سهمی دارد، آنهم به قدر سهم هر مسلمان
عادی هرگاه آن را گرفت، به هر قدر که لازم بداند به آن
طفل خواهد داد.
البته این نوع سخت
گیری مربوط به بیت المال بود. اما در بخشیدن
اموال شخصی خود، سخاوت امام در حدی است که حتی معاویه میگوید اگر حضرت علی دو اطاق داشته باشد، یکی پر از
کاه و دیگری پر از طلا، برای او بخشیدن هر دو یکسان است.
18ـ حضرت
علی(ع) به «محمد بن ابی بکر» که نماینده امام در مصر بود، چنین نوشت: «وآس بینهم فی اللحظة و النظرة ؛
در تمام ملاحظات و نگاههای خود، مساوات را مراعات کن.»
19ـ حضرت
علی(ع) در بخشنامهای به نمایندگان خود چنین نوشت: «ادقوا اقلامکم»؛ نوک قلم خود را تیز کنید «و
قاربوا بین سطورکم»؛ و در نوشتن میان سطرها فاصله زیاد
نگذارید «و احذفوا من فضولکم»؛ وحرفهای اضافه را حذف کنید «واقصَد المعانی»، و به جای عبارت پردازی، به بیان
مطلب اکتفا کنید. «و ایاکم و الاکثار»؛ و از
پرنویسی و مصرف اضافی کاغذ خودداری کنید. «فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار»؛ چون این کاغذها از بیت المال
است و بیت المال تحمل ضرر را ندارد.
حضرت علی(ع) در خطبه
224 بیان جالبی درباره اهمیت عدالت و فرار از ظلم دارند و در همان خطبه میفرماید:
به خدا سوگند، اگر
اقالیم هفتگانه را به من دهند تا خدا را معصیت کنم در اینکه پوست جوی از دهان
مورچه بگیرم، حاضر نیستم. به خدا سوگند، اگر شب تا صبح
به روی تیغهای تیز مرا بغلطانند، برای من بهتر است از اینکه در پیشگاه خدا و رسول گرامی او از ستمکاران محسوب
شوم.
20ـ طلحه و
زبیر به محضر امام امیرالمومنین
رسیدند و گفتند «عمر» سهم ما را از دیگران بیشتر می داد و با این جمله اشاره کردند که شما هم سهم بیشتری به
ما بدهید. حضرت فرمود: پیامبر چه به شما می داد؟ ساکت شدند و آن وقت فرمود آیا پیامبر اسلام
بین مسلمانان، مساوی تقسیم نمی کرد؟ گفتند: آری.
امام فرمود: آیا من راه پیامبر را انتخاب کنم یا روش عمر را؟ گفتند البته راه پیامبر را. امام فرمود پس چرا شما
انتظار سهم بیشتری دارید؟ گفتند به خاطر اینکه ما هم
سابقة بیشتری در اسلام آوردن داریم و هم قرابت و نزدیکی ما به پیامبر بیشتر است و هم در سختی ها و مشکلات
بیشتر شرکت کردهایم! امام فرمود: من در هر سه موضوع بر شما مقدم هستم؛ زیرا هم قبل از شما
به پیامبر ایمان آورده ام و هم داماد و پسر عموی او
هستم، و هم از شما در جنگ ها بیشتر شمشیر کشیدهام؛ لکن به خدا سوگند، با این همه امتیازات، سهم من که رییس
حکومت اسلامی هستم با سهم این کارگر که در این گوشه
کار می کند یکسان است.
21ـ حضرت
امیرالمؤمنین علی(ع) در کوفه، مرکز حکومت
خود، مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: ای مردم کوفه! اگر دیدید که من از شهر شما بیرون رفتم به غیر از آن وضعی
که قبلاً داشتم، مثلاً لباس و خوراک من یا مرکب و غلام من
عوض شده و در مدت حکومتم زندگی مرفهی برای خود درست کرده ام، بدانید که در حکومت، به شما خیانت کرده ام:
کان علی(ع) یقول یا
اهل الکوفة اذا انا خرجت من عندکم
بغیر راحلتی و رحلی و غلامی فلانٌ فانا خائن...
22ـ در زمان حکومت عمر، شخصی از حضرت علی(ع) نزد قاضی
وقت شکایت کرد. دو طرف نزاع در دادگاه حاضر شدند. قاضی که
باید در گفتار و حتی در نگاه کردن و نام بردن میان دو نفر یکسان عمل کند، در اینجا میان امام و دیگری، در
نام بردن فرق گذاشت و نام امام را محترمانه و با کنیه،
ولی دیگری را با اسم ساده اش صدا زد. امام عصبانی شد و دادگاه را ترک کرد و فرمود قاضی عادل نباید میان دو
طرف دعوا فرق بگذارد؛ تو در نام بردن میان ما فرق گذاشتی و
مرا با احترام خاصی خطاب کردی؛ این دادگاه اسلامی نیست.
23- حضرت
علی(ع) پس از ضربت خوردن، در وصیت خود به دو فرزند عزیزش امام حسن و امام حسین(ع)، در ضمن رهنمودهایش می فرماید:
«لا تقتلنّ بی الا قاتلی» به خاطر شهادت من، دست به قتل
عام نزنید؛ بلکه تنها همان قاتل من ابن ملجم را بکشید. سپس می فرماید: «فاضربوه ضربة بضربة»؛ یعنی او یک ضربت
به من زد، شما هم یک ضربت به او بزنید. آری، امیرمؤمنان علی(ع) در خون خود میغلطد،
ولی از مدار عدالت بیرون نمیزند.
24- حضرت
علی(ع) در مدتی که چند همسر داشت، حتی اگر می خواست وضو بسازد، در خانة زنی که نوبت او نبود وضو نمی گرفت.
25ـ حضرت
علی(ع) می فرماید: «ان للاقصی مثل الذی
للادنی؛ برای دورترین نقاط کشور
باید همان قدر تقسیم شود که برای نزدیک ترین نقاط
تقسیم می شود». بودجة مملکت باید به طور یکسان صرف تمام مردم بشود و نباید کسانی که به مرکز حکومت نزدیک ترند از
سهم بیشتری بهرهمند شوند.
26ـ زنی که
مرتکب فحشاء شده بود، به دادگاه حضرت علی(ع) احضار شد. امام پس از برسی کامل دستور داد حکم خدا اجرا شود.
قنبر که از یاران حضرت بود، مسؤول اجرای حکم شد؛ ولی از شدت عصبانیت، سه ضربه شلاق اضافه زد. همین که امام از ماجرا مطلع شد، شلاق را از او گرفت و قنبر را خوابانید
و همان سه ضربه شلاق اضافی را به او زد.
27ـ سوده،
دختر عماره همدانی، به نزد حضرت میآید تا گزارشی از کارکرد کارگزار امام در شهر خود ارائه دهد. در این هنگام،
امام در حال گزاردن نماز بوده است. نماز را کوتاه
میکند و از سوده میپرسد حاجتی داری؟ سوده گزارش خود را از کارگزار ادارة خراج و مالیات ارائه میدهد.
امام(ع) از این
گزارش، بسیار اندوهگین میشود و
چشمانش اشکبار میگردد. در حال گریه، رو به آسمان میکند و میگوید:
اللّهم انت الشّاهد
علی و علیهم و أنّی لم آمرهم بظلم خلقک.
بار خدیا، تو بر من و آنان گواهی. من آنان را بر
ستم به آفریدههای تو فرمان ندادهام.
امام، پس از این
فراز، قطعه پوستی را بیرون میآورد و بر آن، ابتدا و آنگاه[قد جاءتکم موعظة من ربّکم]این آیه شریفه را مینویسد: میافزاید:
هرگاه نامة مرا
خواندی، از آنچه در دست توست، از جهت کارگزاری ما [زکات و مالیات] نگهداری کن، تا از سوی ما کسی به
نزد تو آید و آن را بگیرد.
28ـ ابن
هرمه، کارگزار امام امیرالمؤمنین در اهواز، به خاطر خیانتی که انجام داده بود،
به شدت کیفر شد. امام
به رفاعة بن شداد، قاضی اهواز نوشت:
«زمانی که نامهام را خواندی، ابن هرمه را از بازار
بر کنار کن، و در برابر مردم، قرارش ده. او را به زندان
بیفکن و خیانت وی را اعلام کن... .
در روز جمعه، او را
از زندان بیرون آور، سی و
پنج ضربة شلاق بر او بزن و در بازارها بگردان. هرکسی شاهدی آورد و سوگند یاد کرد که مالی از او گرفته، از محل
در آمد ابن هرمه، برابر آنچه گواهی داده شده،
بپرداز. آنگاه او را به زندان بازگردان، در حالی که سرزنش شده باشد. پایش را به بندکن... و نگذار کسی بر
او وارد شود که به وی دفاع بیاموزد و به او امید نجات بدهد. اگر به تو خبر رسید که کسی به
او چیزی یاد داده، که به مسلمانی زیان میرساند، او را
با شلاق بزن و به زندانش بیفکن، تا از کار خود توبه کند... حقوق این خائن را قطع کن.»
29ـ هنگامی که عثمان کشته شد و بین
امیرالمؤمنین علی [ع] و معاویه جنگ
در گرفت «عبید الله بن حر جعفی» بهخاطر محبتی که معاویه به عثمان داشت، به او پیوست و در جنگ صفین به همراهی
«مالک بن مسمع» در سپاه معاویه حضور یافت و پس از
آن، در شام، نزد معاویه اقامت گزید، در حالیکه همسرش در کوفه زندگی میکرد. چون عدم حضور عبیدالله در خانه طولانی شد، برادر
عبیدالله، همسر او را به عقد مردی که
نامش «عکرمة بن الخبیص» بود درآورد.
زمانی که خبر این
ازدواج به عبیدالله رسید، از
شام بازگشت و از عکرمة نزد [امیرالمؤمنین] علی [ع] شکایت نمود. حضرت به او فرمود: دشمن ما را بر ما غلبه
دادی و خیانت کردی. عبیدالله گفت: آیا بودن من در رکاب
دشمنان تو، تو را از قضاوت عادلانه باز میدارد؟ حضرت فرمود: نه! آنگاه داستانش را برای حضرت بازگو کرد. حضرت
همسرش را در حالیکه حامله بود به او برگرداند و چون
باردار بود، او را پیش شخص مورد اعتمادی گذاشت تا وضع حمل نمود. پس از وضع حمل، فرزند را به عکرمه داد و زن را به
عبیدالله بازگرداند. عبیدالله به شام مراجعت کرد و در
آنجا ماندگار شد تا علی [ع] به شهادت رسید.
30 ـ علی بن ربیعه میگوید: جعدة بن هبیرة [پسر ام هانی،
خواهر علی(ع)] به محضر امیرالمؤمنین علی [ع] آمد و گفت:
ای امیرمؤمنان! دو نفر نزد شما میآیند، یکی از آنها شما را از جان و مال و خانوادة خود بیشتر دوست دارد؛
ولی دیگری آنقدر شما را دشمن میدارد که اگر قدرت پیدا کند، حتما شما را میکشد. پس آیا شما
به نفع این قاتل خود (اگر حق با او باشد) و به ضرر
دوستت قضاوت میکنی؟
راوی میگوید: همین
که آنحضرت این کلام را از جعده شنید، با
کف دست به سینه او زد و گفت:
این چیزی است که اگر
برای من پیش آید، برای رضای
خدا به حق حکم خواهم کرد.
31 ـ زُهَری
گوید: روزی نزد عمر بن عبدالعزیز بودم که
شخصی نامهای از جانب یکی از کارگزاران او به نزدش آورد. آن کارگزار در نامة خود نوشته بود: شهر نیازمند
آبادانی و اصلاح است. زُهَری گوید: در این هنگام، من به عمر
بن عبدالعزیز گفتم: یکی از کارگزاران علی بن ابی طالب(ع) نامهای با همین مضمون به آنحضرت نوشت. حضرت(ع) در
جواب نامه چنین نوشت:
امّا بَعدُ فحّصنها بالعدل و نقّ طرقها من الجور.
اما بعد... با عدالت
و جلوگیری از ظلم به اصلاح شهر همت
گمار.
عمر بن عبدالعزیز هم
همین جواب را به کارگزار خود نوشت.
32ـ ما اصبح
بالکوفة احد الا ناعما، ان ادناهم منزلة لیاکل البر و یجلس فی الظل و یشرب من ماء الفرات.
امروزه هیچکس در کوفه
نیست که زندگی او سامانی نیافته باشد. پایینترین
افراد نان گندم میخورند و خانه دارند و از بهترین آب آشامیدنی استفاده میکنند.