این
مصاحبه بهمن ماه سال گذشته انجام شد و قرار بود در اردیبهشتماه سال 1385 انتشار یابد. ولی
بدلیل بازخوانیهای متعدد و دو مرتبه ویراستاری و
تغییرات از سوی آقای نصری اشرفی چندین بار به تعویق افتاد. حال آنچه به تایید نهایی ایشان
رسیده است را با هم میخوانیم:
جهانگیر
نصری اشرفی ـ متولد
اسفند 1336
بیشک طی
دو دهة گذشته، جهانگیر نصری اشرفی از پرکارترین
پژوهشگران میدانی کشور در عرصة تاریخ و فرهنگ، فولکلور و به ویژه موسیقی بومی مناطق ایران
بوده است. حدود یکصد عنوان کتاب، نوار، لوح فشرده و مقاله طی ده سال گذشته و برپایی
چندین همایش و کنگره در زمینة مبانی فرهنگ ملی و کهن ایران از دستاوردهای اوست.
آثار او حاکی از اشراف این محقق به مباحث تاریخِ فرهنگ و جنبههای مختلفی از هنر
فولکلور ایران و از دیگر سو مبیّن مطالعات سازمانیافته میدانی و کتابخانهای این
پژوهشگر است.
از
ویژگیهای آثار تألیفی نصری اشرفی در زمینة موسیقی، لحاظ نمودن دانش تاریخی و فرهنگی
و بررسی منشأ، کارکرد و نیز تأثیرات هنر فولکلور در تعمیق روابط اجتماعی و نظام
فکری جوامع گذشته است.
تلاش
برای استفاده از روش
علمی تحقیق و جنبههایی از اتنوموزیکولوژی و قومشناسی از دیگر ویژگیهای آثار
تحقیقی نصری اشرفی محسوب میشود.
مهمترین
آثار منتشر شده در زمینه
موسیقی و برخی موضوعات فرهنگ و هنر:
ـ «گوسان
پارسی دو جلدی» ناشر: مرکز موسیقی
حوزة هنری انتشارات سورة مهر بررسی نقلها و داستانپردازیهای موسیقیایی در مناطق
و فرهنگهای ایرانی.
2ـ «کوچ
جلد اول» ناشر: مرکز موسیقی حوزة هنری انتشارات
سورة مهربررسی موسیقی نواحی ایران.
3ـ «ققنوس
ـ پیشخوانیها، گوشهها
و مراثی در تعزیه ایران» یک جلد کتاب و 9 حلقه نوار و CD بررسی موسیقی ردیفی و بومی در تعزیة نواحی
ایران به همراه نمونه.
4ـ
«مجموعة گوسان پارسی» ناشر:
مرکز موسیقی حوزة هنری. پانزده حلقه نوار و CD و یک کتابچه از نقلهای موسیقایی نواحی ایران ارائه نمونههایی
از داستانپردازی موسیقایی در نواحی ایران.
5ـ
«مجموعة خنیاگران پارسی» ناشر: مرکز موسیقی حوزة هنری. سه نوار و CD و یک کتابچه ارائه نمونههایی از
ریزمقامها و ترانکهای موسیقی نواحی ایران.
6ـ «سیمرغ» ناشر: مرکز موسیقی حوزة هنری. سه
نوار و CD
و یک
کتابچه. بررسی و ارائه نمونهها از موسیقی
و نقلهای موسیقایی نقشبندیة خراسان ـ استاد نور محمد درّپور.
7ـ «گرگان
یولی» ناشر: مرکز موسیقی حوزة هنری. نوار و CD نمونههایی از موسیقی سبک گرگان یولی ترکمن ـ استاد
عاشور گلدی برزین.
8ـ
«موسیقی آیینی و مذهبی دوسوی البرز»
ناشر: انجمن موسیقی. کتابچه و شش حلقه نوار. بررسی و ارائه نمونهها از انواع آیینها و مناسک و مراسم
موسیقایی دوسوی البرز.
9ـ
«موسیقی کومش» ناشر: انجمن
موسیقی. کتابچه و شش حلقه نوار. بررسی و ارائه نمونهها از مقامها و نغمات موسیقی جنوب البرز استان
سمنان و طالقان.
10ـ «موسیقی مازندران» ناشر:
انجمن موسیقی. کتابچه و شش حلقه نوار. بررسی و ارائه نمونهها از مقامها و نغمات و
ریزمقامهای موسیقی مناطق تبری زبان.
11ـ «موسیقی گیلان و تالش» ناشر: انجمن
موسیقی. کتابچه و شش حلقه نوار. بررسی و ارائه نمونهها از مقامها، ریزمقامها و نغمات آوازی و سازی
گیلی و تالشی.
12ـ «مجموعة مقالات» ناشر: انجمن
موسیقی. مقالات و مباحثی پیرامون موسیقی آیینی و مذهبی نواحی ایران.
13ـ «مجموعة مقالات»ناشر: انجمن موسیقی. بررسی موسیقی بومی استرآبادی ـ
استان گلستان.
14ـ «توی» ناشر: مؤسسة ماهور. نوار. نمونة برخی نغمات، رنگها و ریزمقامهای مربوط
به مراسم سرورآمیز آذربایجان.
15ـ «آوازهای زار» ناشر: مؤسسه ماهور. نوار و CD. نمونههایی از موسیقی مراسم آیینی ـ
درمانی زار در جنوب کشور.
16ـ تاریخ نمایش در فلات ایران ده جلدی ناشر: مرکز پژوهشهای فرهنگ اسلامی حوزه هنری.
انتشارات سوره مهر.
17ـ فرهنگ واژگان تبری پنج جلدی ناشر: انتشارات احیاء کتاب. با همکاری گروه
مؤلفان ثبت واژگان تبری بهعنوان یکی از شاخههای پهلوی غربی همراه با معادلهای
گیلی، استرآبادی، قصرانی.
18ـ «نوروزخوانیهای
ایران». ناشر: واحد تحقیقات صدا و سیما. بررسی آیینهای نوروزی و مراسم نوروز خوانی
در فرهنگهای تبری، تالشی، گیلی، کومشی و استرآبادی.
19- «فرهنگ تطبیقی واژگان مازندرانی». ناشر: خانة سبز بررسی تطبیقی ده لهجه
از گویش مازندرانی.
20ـ «نمایش و موسیقی در ایران سه جلدی» ناشر: انتشارات آرون رسالات و مباحثی
پیرامون اساطیر، آیینها، تاریخ، فرهنگ، حماسه، نمایش و موسیقی در دو حوزة فرهنگ ملی
و فرهنگ بومی ایران.
مقالات و
سخنرانیها:
- اعتبار تغییر، اعتبار سنت دانشگاه امیرکبیر تهران.
تاریخ
برخوانی ـ انتقال حوادث تاریخ، آموزش
فلسفة تاریخ کنگرة گوسان پارسی ـ حوزه هنری/ تالار اندیشه ـ تهران.
- فرهنگ، انتزاع و بازگشت جشنوارة سراسری صدا و سیما ـ تبریز.
- نقش گسست تمدنها در پیشگیری از تکامل هنر نمایشی در ایران فرهنگستان هنر
ـ تهران.
- سوگ سیاوش و تعزیه کنگرة سبک شناسی تعزیه ـ تهران.
- فرهنگ موسیقایی استرآبادی
گرگان ـ کتول.
- بررسی اسب چوبی در ایران دانشکده سینما ـ تهران.
- موسیقی اقوام و عشایر ایران نخستین جشنوارة کوچ/ مرکز موسیقی حوزة هنری ـ خرمآباد
1381.
- تاریخ برخوانی ـ مکتبی، آموزشی، موسیقایی ـ مرکز موسیقی حوزة هنری/ تالار اندیشه ـ تهران.
سخنرانی
شما تحت عنوان «انتزاع تاریخی و
بازگشت فرهنگی» که به مناسبت سیزدهمین جشنوارة سراسری تولیدات صدا و سیما در محل مرکز
سازمان واقع در تبریز برگزار شد، پیرامون چه موضوعاتی بود و اساساً چرا چنین
مبحثی را جهت سخنرانی خود برگزیدهاید؟
از
دیرباز و شاید از قرن چهارم و
پنجم هجری و بهویژه از مقطع شکستِ جنگ دندانقان که موجب سیطره و هجوم لجامگسیختة
اقوام اسبنشین شرقی گردید به تدریج ما شاهد یک رکود و زوال پرشتاب علمی،
اقتصادی و فرهنگی در ایران بودهایم. البته ممکن است این گونه مباحث از نقطهنظر تعدادی
از دوستان کسالتبار و حتی تکراری باشد. چرا که از اوان انقلاب مشروطه در میان
گروهی از روشنفکران نوعی شیفتگی کودکانه و بیپشتوانه به عظمتی موهوم و فراموششده
از طرفداران پر و پا قرصی برخوردار بود. اما از آنجایی که محققان بهویژه آن گروه از پژوهشگرانی که
در حوزة تاریخ فرهنگ، بومشناسی و فولکلور تلاش مینمایند، ناچارند تا جنبههایی از
دیدگاه کرونولژیک را نیز در کار خود لحاظ کنند، لذا سیر وقایع تاریخی و خیزش و ریزش
تمدّنها در شکلگیری و صعود و نزول مکاتب فرهنگی و
هنری در هر تجزیه و تحلیلی نقش تعیینکننده خواهد داشت، خاصه هنگامی که بر اساس تجارب
غیر قابل انکار به این نتیجه رسیده باشیم که صلح و ثروت درازمدت و البته تداوم درایت
و فهم تاریخی حکومتها نقشی درجه یک در اعتلای شخصیت و منش فرهنگی هر ملتی خواهد داشت.
در این
رابطه کافی است تا بهرغم شبهات و سیاهکاریهای منتسب به خلافت عباسی نیمنگاهی به این مقطع از
تاریخ بیندازیم و به حضور درخشان و فعال نزدیک به هفتاد دانشگاه و مدرسه در نجد
ایران توجه کنیم و نیز دانشمندان بزرگی را که در دامان همین مدارس و مکاتب نشو و نما
یافتند، به خاطر بیاوریم. مدارسی که هنوز ویرانههایشان در خرگرد خراسان، بوزگان،
بخارا و مرو قدیم که خود بخشی از خراسان بزرگ بودهاند به طرز تأثرآمیز و رقتانگیزی
ما را به یاد مقطعی از حیات علمی و فرهنگی پویا و پُرتکاپو
میاندازد. یا دورانی که بیتالحکمه جایگزین مدرسة جندیشاپور ساسانی گردید؛ با این تفاوت که
این حیات فرهنگی نوین تحت لوای تمدن اسلامی قرار گرفت و
به خاطر ظرفیتهای مثالزدنی خود، با مداراگری عالمانهای همچون کوزهای نگارگریشده
از نقش و نگار و دستاوردهای تابناک همة تمدنهای ایرانی، بیزانسی، یونانی، مصری یا چینی و هندی سود
جسته و به واسطة خوشهچینیهای خردمندانه، کامجوییهای شیرین و عزیزی را نصیب ما
ساخت. دانشمندان بزرگی که با کشفیات و اختراعاتِ تحوّلبخش و تعیینکننده در
علوم ریاضی، هندسه، نجوم، طب، جغرافیا و در حوزههای گستردهای از علوم انسانی و
اجتماعی و نیز مباحث ارزندة فرهنگی و ذوقی همچون فقه، فلسفه، حکمت، ادبیات، معماری،
موسیقی، شعر، نگارگری و خط، پای در عرصه نهادند که تنها نام بردن از شاخصترین
آنها سیاهة بالابلندی را در برابرمان قرار خواهد داد.
این درست
که ما همچون ناسیونالیستهای افراطی نمیباید قصر خیالی و رویایی آینده را بر ویرانة میراثها و مردهریگ
موهوم گذشته بنا کنیم؛ و یا بر خضاب چنگ بیندازیم و با
خودفریبی ذائقه مردم را بهاصطلاح با حلوا حلوا گفتن شیرین نماییم. چنانکه این نظر عالمانة دکتر
شایگان قابل تأمل است که هرگاه ملتی میایستد و دنبال گذشته میگردد، یقیناً اشکالی در
کارش وجود دارد. اما در هر حال تجارب ارجمند و واقعیات
ملموسی وجود دارد که قابل چشمپوشی نیست و آن شکوفایی علمی، فرهنگی و هنری و
درخشش دهها مکتب فخیم در یک مقطع، و گسست، ایستایی و ریزش در مقطعی دیگر است. با این
حال نگاه به گذشته برای ملتهایی همچون چین و هند با تمدنها و تاریخی قابل قیاس
با ما، نه تنها بیفایده نبود، بلکه منجر به رنسانس شگفتآوری گردید که شتابندهتر
از رنسانس اروپایی در این مقطع از زمان متجلی شده است. آنان به جای اینکه حیرتزده
در گرداب نگاه حسرتبار به گذشته غرقه شوند، تجارب گرانسنگ و تاریخی خود را با
همة دستاوردهای جهانِ جدید پیوند زدند. آنان تنها خود را در چگونگی مفقود شدن
برخی حلقهها و چرخهای ارابه تمدن قدیمی و پرافتخار خود سرگرم نساختند، بلکه تلاش
تحسینبرانگیزی را در جهت جایگزین نمودن حلقههای مفقوده به خرج داده و با روغناندود
کردن چرخهای ترمیمشدة این ارابه، تحیّر و تحسین همگان را برانگیختند. هر چند آنان هنوز در آغاز این
راه قرار دارند، اما این حرکت شتابان به گونهای است که تا یکی دو دهة دیگر قطعاً
درسها و مشقهای زیادی را به دیگران خواهد آموخت!
خوب، حال
اگر پذیرفته باشیم که به یک تعبیر هر جامعهای در همة تاریخ در مقام پیکرهای واحد
قرار داشته است، پس گسست و ایستایی و نیز فقدان و یا نابودی برخی حلقهها در
زنجیرة پیشرفت هر تمدنی همة حوزههای مادی و معنوی را دربرداشته و آن را متأثر ساخته
است. بنابراین من در سخنرانی فردا تلاش خواهم نمود که این بحث را عمدتاً در حوزة
فرهنگ و هنر ایران و بهویژه موسیقی دنبال نمایم و حلقههایی مفقوده در سنت
خنیاگری ایران را بازشناسی نموده و چنانچه فرصت اقتضا کند مکاتب فراموششدة هرات،
مرو، نیشابور و شوشتر را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم.
این مکاتب، مکاتب
موسیقایی هستند؟
بله. دقیقاً
مکتب و نه سبک و شیوه. در حقیقت سنتهای موسیقی
خنیایی ایران بر بستر مکاتبی تداوم یافتند که با آسیب دیدن و متروک شدن برخی اجزاء،
این مکاتب اجباراً شخصیت و انسجام پیشین خود را از دست داده و ساختار آنها به
عنوان مکاتب مستقل موسیقایی مخدوش گردید. در حال حاضر قطعی نیست که ما از چند مکتب
مجزا و مستقل در موسیقی خنیایی برخوردار بودیم ولی برخی نشانهها وجود چنین مکاتبی
را مسجل میسازد. در عین حال شناخت این مکاتب اگرچه دشوار ولی با شناسایی برخی
ویژگیهای ممتاز و شاخص هر یک از مکاتب ممکن و میسر است. از جملة این ویژگیها تمایز نوع
نگاه به مسائل اساطیری، آیینی و مناسبتی، ریختشناسی داستانی و ادبی متون مربوط به
نغمات، سبکشناسی اشعار، میزان رویکردهای اجتماعی مضامین نغمات و نیز ساختار فنی
نغمات و آواها و گستره و میزان نفوذ موسیقی بومی، ملی و فراملی در یک مکتبِ خاص موسیقایی
و نیز نحوة بیان و گسترة ادوات و سازها از اهم شاخصههای یک مکتب موسیقی و ابزارِ شناسایی و تفکیک
آن از سایر مکتبهاست.
آخرین
کاری که الان در دست
دارید در زمینة چه موضوعی است؟ مختصاتش چیست و برای چه و با چه انگیزههایی روی آن
کار میکنید؟
آخرین
کارم پیرامون موسیقی فِرَق و نِحَل در ایران
است. اما پیش از توضیحاتم لازم است متذکر شوم که در جریان فعالیتهایم در دو دهة گذشته به این باور
رسیدهام بخش گستردهای از داشتهها و اندوختههای فرهنگ و هنر تاریخی و البته
شفاهی ما بهویژه در زمینة آراء و عقاید، دیدگاههای هستیشناختی، آیینی از این طریق
انتشار یافته است. البته در طول تاریخ پیوسته جرح و تعدیل معنیداری در درک از
هستة اصلی مفاهیم در زمینههای یادشده از سوی «فِرَق» انجام یافت ولی این جرح و
تعدیلها غالباً فکورانه و در جهت تلطیف داد و ستدهای اندیشهای صورت گرفته و از
این منظر دارای وجوه مثبتی است. بنابراین موسیقی فرقهها و نحلهها از زاویة
پژوهشهایی که انجام میدهم، نه صرفاً با هدف مجرد و منتزع ثبت نغمات و مباحث ساختاری
آنها بلکه همچنین از دریچة «دیدگاهها» و خاصّه تأثیری که این گونه آراء در روند
ژرفابخشی در حیات اجتماعی ما داشته است، اهمیت دارد.
به طور
نمونه با توجه به مطالعات تاریخی پیرامون چگونگی شکلگیری فرقة نقشبندیه از زمان احمد آتاسوییا
خواجة ترکستان و سپس شیخ بهاءالدین محمد نقشبند و تأثیر فزایندهای که این نوع
برداشت از اسلام در فرایند فعالیتهای سیاسی ـ حکومتی در بسیاری از نواحی ایران، آسیای
مرکزی و هند داشته است، مرا ترغیب نمود تا بهویژه حول و حوش مجموعة تفکراتی که
در حال حاضر و از طریق نقلهای موسیقایی، ذکرها و مراسم تلقین و سماع میان ذاکران
نقشبندی رایج است تحقیق نمایم و به ثبت و ضبط نغمات آنان اقدام کنم. در هر صورت به
این نتیجه رسیدم که این بخش از موسیقی میتواند علاوه بر اهمیت ذاتیِ نغمات به
عنوان بخشی از اسناد مورد توجه جدیتر قرار گرفته و از جایگاه منابع شفاهی به
سمت اسناد و منابع مکتوب تغییر جهت دهد. بخش گستردهای از موسیقی نقشبندیه که البته در
جایجای ایران از ساختار کاملاً متفاوتی برخوردار است از نظر ماهیت و طرز تفکر به
نحوِ جالب توجهای یکسان و همانند هستند. بهویژه نغماتی که در رثا و یا توصیف
پیامبران و اولیاء بوده و یا با استعانت از ادبیات مرجع بیانگر هستة اصلی جهانبینی
آنهاست. توجه به ذکرها و غزلیات نقشبندیه در مناطق مختلف و بهرغم بُعد جغرافیایی
مبین این همسویی است.
در عین
حال بررسی نقل موسیقایی و
داستان حضرت محمدص و ابوجهل که هم در منطقة باخرز، هم در میان ترکمنان و هم در
بین ذاکران این فرقه در استان هرمزگان مورد توجه خاص قرار دارد، نمونهای از این
همگنی و نگرش واحد است و یا شخصیت ابراهیم ادهم تشکیلدهندة سه نقل موسیقایی طولانی در
رابطه با سرگذشت ریاضتطلبانة این قدیس است که با داستان متحدالشکلی در بلوچستان، خراسان و جنوب
کشور مورد استفاده و استناد است، اگرچه نغمگی آنان آشکارا و بر اساس تمایز سه
فرهنگ موسیقایی کاملاً متفاوت بوده و ماهیت داستان نیز به تناوب از مکاتب هندی ـ
ایرانی و ختایی متأثر است، ذکر و تلقین پیروان نقشبندیه و مناسک و مراسم آنان از
نظر نحوة تظاهرات مذهبی در بین ترکمنان و عربزبانان حومة بندرعباس به نحو شگفتآوری
مشابهت دارند.
در هر
حال علاقهمند شدم تا ضمن شناخت و
کشف انواع موسیقی نقشبندیه در نقاط مختلف ایران ضمن تفکیک و دستهبندی نقلها،
ذکرها و غزلهای آنان در نقاط مختلف به انتشار آنها مبادرت ورزم که در این زمینه تا
کنون سه حلقه CD
شامل
موسیقی نقشبندیه در منطقة باخرز خراسان را با عنوان سیمرغ آماده ساختم که مراحل نهایی
انتشار را پشت سر میگذارد. این مجموعه با کتابچهای همراه است که توضیحاتی موجز را
در زمینة شکلگیری و سیر تاریخی نقشبندیه عرضه میدارد و البته پس از تکمیل این
تحقیقات کتاب جامعی پیرامون فرهنگ موسیقایی این فرقه انتشار خواهد یافت.
ایدة این
کار را از چه زمانی داشتید؟
هنگامی
که پیرامون موسیقی مذهبی ایران فعالیت میکردم، بلافاصله هنگام مواجهه با این نوع موسیقی دریافتم
که میباید این گونه نمونهها را در طبقهبندی مستقلی
قرار داد و با توجه به حساسیت و اهمیت مسئله با تأمل و دقت بیشتری با آن مواجه شد،
خاصه اینکه مقایسة انواع موسیقیهای فرق و نحل در جنوب، شرق و غرب ایران و نیز تمییز
و تبیین تفاوت دیدگاه این گونه فرقهها و تأثیر آن بر ساختار موسیقی هر یک از
آنها میتواند جالب توجه باشد.
آیا
موسیقی نقشبندیه در غرب ایران نیز مشاهده
شده است؟
در غرب
ایران آراء پیروان فرق بسیار پیچیده و از آمیزش و التقاط شگفتانگیزی برخوردار است.
ردّپای
خرافیترین و عامیانهترین تفکرات تا خوشهچینی
از نظرات کهنترین ادیان و نحلههای شرقی در عقاید آنان قابل شناسایی است. در
این منطقه شخصیت و برخی عقاید شیخ عبدالقادر جیلانی یا گیلانی جایگزین دیدگاههای
نسبتاً منسجم پیروان بهاءالدین نقشبند و فرقة نقشبندیه میگردد، بهویژه سلسلة
قادریه که اساساً نام و عنوان سلسلة خود را از نام عبدالقادر اخذ نمودهاند. خاصه
اینکه این شیخ از شخصیت مذهبی تأثیرگذار و نافذی برخوردار است و بسیاری از فرقههای
مذهبی ذکرهای جلیة بیشماری در توصیف و تکریم او دارند.
آیا
پیدایش این فرقهها به مذاهب پیش از اسلام برمیگردد؟
البته در
این زمینه نمیتوان حکمی کلّی صادر نمود بهویژه در مورد نقشبندیه باید با احتیاط بیشتری
برخورد نمود. چرا که انتساب دیدگاه آنان به پیش از اسلام قدری دور از ذهن است. اما در
هر صورت آبشخور فکری تعدادی از فرقههای مذهبی بهویژه در غرب کشور آشکارا سر در
برخی عقاید و آراء پیش از اسلام دارد و عالمان و مفسران فرق، اکثر نحلههایی را
که به نوعی دیدگاه آنان به مشرب صوفیگری مرتبط است را به چنین ریشههایی متصل مینمایند
و در عین حال فقیهان شیعه و اهل سنت از منظر شریعت
اسلامی بیشتر این گروهها را در زمرة غلات و گمراهان میشمارند. هر چند بحث ما ارتباطی
با درستی و نادرستی عقاید آنان ندارد.
یعنی این راهکارها، نظام
ارزشی نمیتوانند داشته باشند یا اینکه بحث در اینباره اصلاً کار شما نیست؟
به هیچ
وجه کار ما ارزشگذاری نیست. هر نوع ارزشگذاری و اتخاذ موضع نفی و اثبات درستی کار محقق را زیر
سؤال قرار داده و آن را بیاعتبار میسازد.
برای ما
این مسئله اهمیت دارد که موسیقی آنها در هر شکل بستر و محمل آرمانخواهیها و
آراء بخشی از ساکنان این سرزمین بوده و آنان به درست یا نادرست از دریچة چنین
دیدگاههایی نهایتاً میراثهای شفاهی و مکتوبی پدید آوردند که در زمینة تاریخ فرهنگ و از
جمله موسیقی قابل استفاده و استناد است. کار ما در حقیقت ثبت دقیق و غیرجانبدارانة
این گونه اسناد شفاهی است و احیاناً برخی مسائل، زمینهها و فضاهایی که تا کنون
به آن توجه نشده است.
یعنی
فضاهای کشفنشدة دیگری در حوزة فرهنگ وجود
دارد که شاید ربطی به موضوعاتی که در حال حاضر عنوان موضوع تحقیق و پژوهش موسیقی مطرح
شد، ندارد، آیا همین طور است؟
عرصة
فرهنگ تاریخی و شفاهی به گستردگی تاریخ
پرالتهاب و پرکشاکش اقوام ایرانی و جانهای شیفتهای است که طی چند هزاره در این فلات
زیسته و به حیات اجتماعی و انسانی آن معنی بخشیدهاند. بنابراین طبیعی است که هنوز
هم فضاهای ناشناخته و دالانهای نُهتویی وجود دارد که از زوایای مختلف قابل جستوجو
هستند. البته بیشتر این فضاها به نوعی با موسیقی مرتبط هستند. من بارها گفتهام که موسیقی در میان
بسیاری از ملل شرق، و بهویژه ایران، نقش الفبایی نامرئی را به عهده دارد.
شناسایی
و درک این الفبا ماهیتاً به کشف و شناخت فضاهایی منجر
میگردد که آن فضاها شاید خیلی با مسئلة موسیقی دارای خمیره و ذات همگونی نیست
ولی در هر حال ما از طریق این الفبا و خط موسیقایی میتوانیم به آنها دسترسی پیدا
کنیم.
آیا میشود
منظورتان را واضحتر بیان نموده و بگویید چگونه موسیقی اقوام ایرانی را در جایگاه
خط و الفبا قرار دادهاید؟
ببینید تمدنهای غربی از
دیرباز همة رویدادهای اجتماعی و نقطهنظرات خود را توسط الفبایی شناختهشده مکتوب
نمودهاند. در این زمینه کافی است به تاریخ «هردوت» توجه کنیم و تاریخهای دیگری که
مبین تثبیت روند تحولات تاریخی در تمدنهای یونانی و بیزانسی بوده است. در این رابطه
کلیسا نیز از دیرباز با استفاده از الفبای خاص موسیقایی بهویژه در عصر انگیزاسیون
و دورانی که با عنوان معنیدار اسکولاستیک میشناسیم حتی فرمهایی از موسیقی خود را
ثبت و ضبط نمودهاند. اما در بسیاری از کشورها و تمدنهای شرقی خاصه تمدنهای
ایرانی تا پیش از اسلام استفاده از خط، حتی خطوط و الفباهایی که از دیگر تمدنها اخذ
گردیده بود گویی موهبتی سلطنتی تلقی میگردید که در اختیار تعداد معدودی از نجبا،
اسپهبدان، روحانیون طراز اول زرتشتی و شمار بسیار معدودی از دهگانان بزرگ قرار
داشت. به همین دلیل سنتهای خنیایی و مکاتب عمومیّتیافتة موسیقایی که نقطة اتّکا و تمرکز آن به
حافظة غنی و خلّاق خنیاگران متکی بوده است، بسیاری از دانش، فرهنگ، علوم و حکمت
و ذوقیات تاریخی ایرانیان را از طریق مکاتب نافذ و تأثیرگذار
موسیقایی در میان مردم پراکنده میساختند. تنها کافی است به دو نمونه از ژانر
تاریخ برخوانی که اینجانب برای اول بار در کشور افتخار ثبت آن را داشتهام، توجه
نماییم تا به این نتیجة متقن دست یابیم که مثلاً رویدادهای تاریخی و نظامی از طریق
سنتهای خنیایی و موسیقایی تاریخ برخوانی در میان مردم کوچه و بازار و شهر و روستا که
فاقد دانش خط و الفبا و خواندن و نوشتن بودند منتشر میگردید و اطلاعات و دانش
تاریخی بدین ترتیب به صورت آموزش همگانی بروز مییافت. به همین دلیل موسیقی اقوام
ایرانی در حقیقت در قالب مکاتب مختلف نقشی همچون الفبا را برای مردم ایفا مینموده است
و این مسئله قطعاً پراهمیتترین نکته در تحقیقات موسیقی بومی ایران است که باید
مورد توجه محققان موسیقی قرار گیرد.
آیا شما
از آغاز هیچ فرضی را در تحقیقات
خود در ذهن ندارید یا اینکه یک پیشفرضی دارید و سپس برای اثباتش اقدام به تحقیق میکنید؟
به طور
طبیعی هیچ پیشفرض و فرضیهای بدون شناخت کلّی از
پدیدهها و موضوعات مورد تحقیق عینیت نمییابد. در هر صورت اهداف برای یک محقق از
قبل تعریفشده و مشخص است.
بر این
اساس پژوهشگر با هدف مشخصی بهطور مثال تحقیق
پیرامون موسیقی زازایی، تاتی و یا تالشی به منطقهای سفر میکند و سپس در برخورد با فرهنگ موسیقی
آن منطقه فرضیاتی در ذهنش طرح میگردد و در نهایت به دنبال اثبات آنها تلاش میکند.
به طور مثال وقتی با هدف تحقیق پیرامون فولکلور استان سمنان به منطقة فوق سفر
کردم ابتدا سراغ برخی آگاهان بومی منطقه رفتم. جالب اینکه همة آنها مسئلة موسیقی
فولکلور را در این منطقه منتفی دانسته و اعتقاد داشتند که چنین وجهی از موسیقی و
فرهنگ آن از چند دهه پیش به طور کلی در منطقه متروک شده است. بدیهی است با توجه
به مشاهده بخشی از فعالیتهای معیشت سنتی در زمینة دامداری و کشاورزی به طور طبیعی میبایست
پدیدههای فرهنگی و نیز موسیقی مربوط به آن نیز
لااقل در سطوحی اندک حفظ شده باشند. بر اساس این فرض و استنباط طی سه ماه تلاش گستردهای
را در نواحی کوهپایهای و کوهستانی گرمه و تُرود در شاهرود تا قلعه خرابه در
گرمسار آغاز کردم و در نتیجه موفق شدم تا بخشهایی از موسیقی گلهداری، شتربانی
و نیز موسیقیِ مراسمی نسبتاً باقدمت این منطقه را که در حقیقت تتمة فرهنگ
موسیقایی این منطقه بود ثبت و ضبط نمایم و تحت عنوان موسیقی کومشی منتشر سازم. به دنبال این
مسئله فرضیات دیگری طرح گردید. از جمله ادبیات متعلق به موسیقی این منطقه که عمدتاً
مأخوذ از فارسی دری است و زبان سمنانی هیچ نقشی در این موسیقی ندارد، پس این فرض
پیش میآید که آیا باید زبان سمنانی را به عنوان زبانی مهاجر به منطقه قلمداد نمود
و پرسشهای بیشمار دیگری در رابطه با مهاجرت اقوام و بهویژه ساکنان شهر حالیة
سمنان، تاریخ این مهاجرت، چرایی این مهاجرت و البته تأثیرات و تغییراتی که از
طریق این مهاجرت در موسیقی منطقه صورت پذیرفت. همین فرضیات در رابطه با فرقهها و نحلهها
و نیز چگونگی انتشار آنها در شرق و غرب ایران قابل طرح است. به طور طبیعی کنکاش پیرامون یک فرضیه منجر
به طرح فرضیات دیگری میشود که تلاش در جهت اثبات آنها بخشی از سایه روشنهای
تاریخ فرهنگ را مشخص میسازد. بنابراین فرضیات مورد نظر شما تنها با تماس جدی و مستمر در
فرهنگ اقوام به ذهن پژوهشگران راه مییابد.
میخواهم
بپرسم شما بر چه اساسی تقدم و تأخر در نغمات موسیقی را مشخص میکنید و یا مثلاً اینکه این
موسیقی چقدر تغییر یافته و یا اصالت دارد؟
هر محققی
بر اساس یک سلسله تعریفهای مشخص از ساختار موسیقی بومی یک منطقه، ویژگی نغمات، نحوة کاربرد و حتی
شخصیت و موقعیت راویان نغمه، به تشخیص اصالت و قدمت نغمه وقوف مییابد. طبیعی است در
هر تحقیقی مسئلة تغییر و تحوّل منطقی میبایست مورد لحاظ قرار گیرد. به طور
مثال امروزه بسیاری از نغمات ترکمنی با همراهی نوعی کمانچه کاسه کوچک همراه است
که حدوداً از یکصد و پنجاه سال قبل و ظاهراً از طریق دریزبانان شهر نسا در
آسیای مرکزی به مجموعة سازهای ترکمنی افزوده و با آن اجین شده است.
خوب ما
این مسئله را میتوانیم در محدودة یک تغییر تلقی کنیم، تغییری بطئی که به فراخور شرایط و
نیازهای ذوقی ایجاد گردید و همگانی شد. در هر صورت این مسئله میتواند بحثهای گستردهای
را پیرامون مسئلة اصالت به دنبال داشته باشد که
البته در حوزة مباحث تخصصی و نظری موسیقی فولکلور قابل پیگیری است. و یا مثلاً امروز در
میان عاشیقها و بخشیهای ترک و کرمانج شمال خراسان نوعی بحر طویل رایج است. بدیهی
است که این نوع بحر طویلها در ادبیات فارسی از قدمت مشخصی برخوردارند. از این گذشته ساختار نغمة
آنها نیز قسمتی از موسیقی بزمی و طنز منطقة ری و تهران قدیم را تشکیل میداده که
بعدها بسیاری از مطربها، بازیگران سیاهبازی و نمایش روحوضی آن را مورد استفاده قرار
دادند. همین بحر طویل به صورت غیر موزیکال و در قالب اشتلم به برخی از مجالس تعزیه نیز
راه یافت. در حال حاضر عاشیقهای ترک شمال خراسان این بحر طویل را با مضامینی متفاوت
و البته با همان ساختار ادبی و موسیقایی که در ری قدیم اجرا میگردید مورد استفاده
قرار میدهند. گو اینکه برخی ابیات این بحر طویل را نیز به زبان ترکی ادا میکنند،
بنابراین سه رویکرد مضمونی متفاوت در بحر طویل تهران،
بحر طویل تعزیه و بحر طویل شمال خراسان قابل تشخیص هستند. در نمایشهای سیاهبازی،
روحوضی و مطربی به صورت طنز و هجو، در تعزیه با درونمایة ملحمه و در قالب اشتلمخوانیِ مونولوگ و
در شمال خراسان با درونمایة مذهبی و در رثا و توصیف پیامبر اسلامص. آنچه مسلم است
این بحر طویل در تهران دارای قدمت افزونتری نسبت به
شمال خراسان است، اما قطعاً این موضوع یکشبه در میان ترکان شمال خراسان رایج
نشد. بلکه جهت عمومیت بارها و بارها تجربه شد، تغییراتی را پذیرفت، با دوتار همراه گردید، با ذوق و
زیباشناسی بومی و قومی ترکان شمال خراسان اجین گردید و در نهایت و پس از لااقل یک
قرن در میان آنها تثبیت شد. خوب در اینجا دو مسئله قابل طرح است: یکی مسئلة اصالت و
قدمت و دیگری تأثیرات فرهنگیِ این پدیدة نسبتاً متأخر در میان ترکان شمال خراسان.
از نقطهنظر نسبیّت و نیز آراء فلسفی بحث اصالت بحثی بسیار پیچیده و کشاف است
چرا که مسئلة اصالت در حوزة سنّتها و در هر مقطع از روند تاریخی موضوعی خاص بوده و
به اشکال مختلف قابل تفسیر است؛ اما هر پدیدة هنری و ذوقی هنگامی که از قلمرو یک
فرهنگ به فرهنگی دیگر انتقال مییابد، خارج از بحث اصالت و از دیدگاه ماهیت
فرهنگی و توجهات قومی و از زاویة تعامل، داد و ستد میان اقوام و نیز تأثیرات مشخص
فرهنگی، ذوقی و اعتقادی، موضوعی زندهتر و در شناخت مبانی فرهنگ قومی مسئلهای جدیتر و
ملموستر است. به عبارتی بحث اول یعنی مبحث اصالت از نقطه نظر تاریخی و در
ارتباط با سنّت، بحثی انتزاعی و در عین حل پردامنه و مسئلة دوم یعنی مسئلة تأثیرات و
تغییرات موضوعی عینی، پویا و محسوس است که در بسیاری از مباحث کلان فرهنگی، ملموس
و به سهولت قابل تبیین است. اما خارج از چارچوب فوق و بهویژه در رابطه با نغمات
موسیقی بومی، مسئلة اصالت و قدمت و تشخیص آنها در هر شرایطی ممکن و میسّر است.
هر کسی
با روش خاصی تشخیص میدهد که چه قسمتی از یک
موسیقی بومی ممکن است از موسیقی شهری تأثیر گرفته باشد و البته بعضیها هم قائل به
شناخت حسّی و درک جوهری هستند. روش شما در درک ژانرهای مثلاً اصیل و غیر اصیل
چیست؟
به هیچ
وجه اعتقاد به روشهای خاص یا بسیار خاص آن طور که منظور شماست ندارم. به هر ترتیب امروزه
مجموعهای از علوم انسانی با روشهای تحقیقاتی مشخص و
تثبیتشده در دسترس هر پژوهشگری است. بدیهی است پژوهشگران میتوانند ضمن مطالعة اصولی و درک و شناخت
روشهای تحقیق در علوم یادشده برخی تجارب میدانی و نیز ابتکارات شخصی خود را نیز
دخیل نمایند. در مورد درک جوهری نیز باید بگویم، درک جوهری از فرهنگ مسئلهای کاملاً
حیاتی و ضروری است با این یادآوری که درک جوهری مثل شعر
امری ذاتی و خدادادی نیست، بلکه بیشتر بسته به مؤانست و ارتباطی است که محقق در اثر
استمرار تماس با هر فرهنگی به آن دست مییازد. البته لازم است این نکته را نیز
متذکر گردم که تماس با یک فرهنگ نیز به تنهایی موجب شکل گرفتن معرفتی به نام درک
جوهری نخواهد گردید بلکه جهت ایجاد چنین درکی به دو نوع مطالعة سازمانیافته نیاز
است: مطالعات تاریخی و مطالعات بومشناسی و فرهنگی. یعنی از یک سو تاریخ قوم، نحوة
معیشت، سپس ذوق و زیباشناسی، اعتقادات، ادبیات و هر آنچه که به زیر ساختهای مادی و
معنوی و تاریخی یک قوم مرتبط است، میباید مورد مطالعه قرار گرفته و در تماس
مستمر با قوم موردِ تحقیق مورد بازبینی و ارزیابی قرار گیرد. تنها از این طریق است که
درک جوهری مورد نظر شما قابل حصول بوده و محقق میتواند مثلاً نغمات اصیل از غیر
اصیل را تشخیص دهد.
آیا میشود
به جای اصالت «قدمت» را عنوان کرد و پرسید
کدام موسیقی بیشتر قدمت دارد؟ هر چه باشد قدمت دارای مفهوم روشنتری نسبت به اصالت است، چون ارجاع میشود
به تاریخ و کمتر محل مناقشه است.
در این
زمینه من با برداشت شما موافق نیستم. ظاهراً شما میخواهید از نگاه فلسفی به
مسئلة اصالت نگاه کنید. حال اینکه در مقولة فرهنگ، خاصه موسیقی نگاه از این زاویة
نادرست است. این درست که مسئله اصالت در فلسفه محل بحث است و حتی مکاتب مختلف نیز در
تبیین و تعیین آن وارد مناقشات گستردهای شدند. ولی در موسیقی موضوع اصالت با
پارامترها و شواهد مسجّلی قابل ارزیابی و اثبات است. ضمن اینکه مسئلة اصالت و قدمت
در موسیقی دو موضوع کاملاً متمایز هستند. یک نغمه میتواند اصالت داشته باشد
ولی از قدمت چندانی برخوردار نباشد. شاید با احتیاط بتوان عکس این موضوع را نیز صادق
دانست. من جهت روشن شدن موضوع اجازه میخواهم تا مثالهایی را شاهد بیاورم؛ میدانیم
که مثلاً بداهه یکی از اجزاء ساختاری و ذاتی موسیقی خنیایی بوده و از لوازم
خلق و تکثر آن است. در حال حاضر این مسئله هم در موسیقی فولکلور و هم در موسیقی ردیفی
ایران قابل ارجاع و استناد است. یک استاد و ردیفدان برجسته میتواند به هنگام
اجرا، یک قطعه را به صورت بداههنوازی خلق نماید. تجزیه، تحلیل و آنالیز قطعة مذکور
و وجود آن در چارچوب و قالب موسیقی ردیفی میتواند اصالت آن را اثبات نماید. در
این صورت ما با نغمهای مواجهایم که اصالت دارد ولی از قدمت برخوردار نبوده و
پدیدهای نوظهور است و نسبت به همة نغمات اصیل و باقدمتی که استاد نوازنده از
قبل در ذهن خود انباشته است متأخر است. این نوع نغمات بداهه و خلقالساعه اصیل
هستند ولی قدمت زمانیِ مورد نظر ما بر آنها مترتب نیست. قدمت این نوع از بداههها
امری جوهری بوده و در ذات نغمه مستتر است. لازم است یادآور شوم تشخیص اصالت یا عدم
اصالت یک نغمه در یک فرهنگ قومی و ملی و رپوراتوارهای موسیقی آنها با تعیین
فواصل، ایستگاهها، صدادهی و رنگآمیزی، لرزش و لغزش نغمه ویبراسیون، مایگی و برخی فاکتورهای دیگر،
از سوی متخصص همان موسیقی کاملاً قابل شناسایی و اثبات است.
در عین
حال ممکن است یک نغمه در میان یک فرهنگ از قدمت برخوردار باشد ولی از همة ارکانی که تعیینکنندة
اصالت آن است برخوردار نباشد. به طور مثال نغمة بحر
طویل در میان کرمانجها و ترکان ازبک شمال خراسان لااقل از قدمتی یکصد ساله
برخوردار است در حالی که این نغمه حداقل از حیث اشعار و نیز ساختمان نغمه بهویژه توالی
و تکرار و گردش ملودیک به هیچوجه با هیچ یک از نمونههای موسیقی باکلام در فرهنگ ترکی و کرمانجی
شمال خراسان منطبق نیست. بنابراین حداقل دو رکن از ارکان تشکیلدهندة اصالت در موسیقی
کرمانجی و ترکی شمال خراسان را به همراه ندارد. البته در این زمینه میتوان
مثالهای متعددی را طرح نمود. از جمله برخی نوروزخوانیهای متداول در البرز خاصه
نوروزخوانیهایی که از مایگی شوشتری برخوردارند که
بسیاری از آنها لااقل از چند دهه قدمت برخوردارند ولی به یقین با فرهنگِ موسیقی
البرز انطباق نداشته و از فرهنگهای دیگری به وام گرفته شدهاند. بنابراین یک محقق با شناخت از فرهنگ و
موسیقی یک قوم قادر خواهد بود، هم اصالت و هم تا حدودی قدمت نغمه را تعیین نماید. ضمن
اینکه در هر شکل تعیین اصالت و قدمت نغمه به یک اعتبار نسبی است.
فراموش
نکنید که نتیجة مطلوبتان را هم میخواستید بگویید.
بله به
این نتیجه رسیده بودم که یکی از شاخصها و تمهیدات اصلی در انتقال فرهنگ تاریخی موسیقی بوده است. به
همین دلیل آن دسته از موسیقیهایی را که از اصالت و قدمت افزونتری برخوردار بودند،
مورد توجه بیشتری قرار میدادم، چون مطمئن بودم که در پشت این ساختار باقدمت، قدمتی
فکری نیز نهفته است. به همین خاطر، خارج از ویژگیهای نغمه تلاش نمودم تا به
جریانات جنبی و حواشی نیز توجه نموده و در آن درنگ نمایم، تا گردآوریهایم در تحلیلهای
آتی مؤثرتر واقع گردند. پژوهش و درنگ در موسیقی گوسانی و خنیایی نیز ناشی از چنین
برداشتها و نقطهنظراتی است.
میتوانید
توضیح دهید که این حواشی و جزئیات چه چیزهایی هستند؟
مثلاً
ما میتوانیم نغمهای را صرفاً ضبط کنیم و نهایتاً نام نغمه و مشخصات آن را در
بروشوری بنویسیم و آن را در قالب نوار یا لوح فشرده منتشر سازیم. البته این کار در نوع خود بسیار
ارزشمند است. اما حتی یک گردآوری نیز باید جنبههای دیگری را مدّ نظر قرار دهد.
منشأ نغمه، نحوة کاربرد نغمه، مراسم خاص یا متفاوتی که نغمه در آن مورد استفاده قرار
میگیرد، جایگاه و شخصیت راویان، اعتبار نغمه در مقایسه با دیگر نغمات، سطح
استفادة کمی از نغمه و در صورت لزوم باورها و دیدگاههای هستیشناسی و اعتقادی و نیز
تغییرات متأخر و ملموس در یک نغمه و... چرا که بسیاری از این گونه اطلاعات مانند خودِ
نغمه در معرض آسیب قرار دارند.
در اینجا خود را ملزم
به یادآوری یک نکته میبینم که یک گردآوری درست و ساده بسی ارزشمندتر از اظهارات بیبنیه و نادرست
پیرامون همان گردآوری است. لااقل همة محققان همدورة من
که در عرصة موسیقی بومی فعالیت داشتهاند پس از بیشتر از دو دهه تجربه باید به این
درک رسیده باشند که گردآوریها چنانچه بر اساس اصول و روشهای شناختهشده صورت
گیرد، حتی بدون پرداختن به جنبههای غیر موسیقایی و حواشی برای اثبات توانایی و
تلاش محققان کافی است. نیازی نیست که ما با اظهارنظرهای نسنجیده و مثلاً انتساب
نغمات به دورة ماد و پیش از ماد و یا هخامنشی اطلاعات نادرستی را عرضه کنیم و یا
مثلاً چه نیازی است که ما با درک ناقص و نادرست از موضوعات و مفاهیم فرهنگی و
پدیدههای موسیقایی بیاییم یک بازی آیینی را رقص بنامیم، یا موسیقی افسانهای
را به جای موسیقی حماسه به کار بریم و پیکرة ادبیات فولکلور را از دل رقص بیرون بکشیم
و از این راه حتی اصالت تحقیق و حقایق بدیهی را نیز مخدوش ساخته و تلاشهایمان را
زیر سؤال قرار دهیم.
این گونه
اظهار نظرها قطعاً میباید با مطالعات، اطلاعات و
براهین کامل عرضه شود تا موجب اغتشاش و سردرگمی در فهم محققانِ آینده نشود.
این پاسخ
شما نظرم را به نکتهای جلب نمود و آن اینکه طی این سالها همیشه مرز بین گردآورندگان و محققان
موسیقی مخدوش بوده است، اساساً چه تفاوتی بین
گردآورندگان و محقق موسیقی وجود دارد؟
اتفاقاً
من هم خیلی علاقهمند بودم که
در فرصتی مناسب این مسئله را مورد بحث قرار دهم. این سؤال شما بهویژه از این
منظر حائز اهمیت است که برخی افراد گمان میکنند که عنوان گردآورنده عنوانی حقیر و
عنوان محقق عنوانی بزرگ است. حال اینکه علمی بودن و اعتبار یک گردآوری و یا یک
تحقیق است که به گردآورنده و یا محقق اعتبار میبخشد.
در حال حاضر چنانچه
بخواهیم همة آثار منتشرشده در زمینة موسیقی بومی ایران را دستهبندی نموده و آنها را در
کفّه و یا ردة گردآوری یا تحقیق قرار دهیم ای بسا گردآوریهایی که از اهمیت بسیار
بیشتری نسبت به یک کار تحقیقی در این زمینه برخوردار است که محقق آن فاقد شناخت لازم
و عدم برخورداری از اصول تحقیق است. به عبارت دیگر هم گردآورنده و هم محقق موسیقی
بومی به لوازم، تمهیدات، دانش و اطلاعاتی نیازمندند تا بتوانند کارشان را به نحو
احسن به انجام رسانند. این لوازم و اطلاعات در برخی حوزههای کار، مشترک و در نقاطی
متفاوتاند. یکی از اصول مسلم و لوازم قطعی هم در گردآوری و هم در تحقیق موسیقی شناخت
همهجانبه از ابعادِ و گسترة فرهنگی است که گردآورنده و یا محقق علاقهمند است
که در آن حوزه از فرهنگ فعالیت نماید. این شناخت و درک جوهری هنگامی میسر است که
این افراد لااقل ماهها به صورت مستمر و هدفمند با آن فرهنگ در تماس باشند. این
تماس البته از راه دور و با ارتباط تلفنی و یا یکی دو سفر یکی دو روزه به هیچوجه
ممکن نیست. بنابراین بسیاری از افرادی که امروزه خود را محقق موسیقی نواحی میدانند
لااقل در این زمینه از شناخت کافی و ضروری بیبهرهاند.
در هر
حال با توجه به شتاب و شدت تحولات، یک گردآوری روشمند و اصولی از اعتباری بس افزونتر از کاری بهاصطلاح
تحقیقی برخوردار است که محقق به خاطر فقدان آگاهی و
شعور لازم مخاطبان خود را با اطلاعات و نظریاتی مغشوش و مغالطهآمیز مواجه میسازد.
من در
اینجا لازم میبینم در زمینة تفاوت کار گردآورنده و محقق میدانی موسیقی مثالی
بیاورم و از این طریق اهمیت هر یک از آنها را روشن سازم. اگر جمعآوری گندم و آرد نمودن
آن را گردآوری و نحوة طبخ و تبدیل آن به نان را تحقیق قلمداد کنیم، ای بسا
نانوایانی که این ماده ارزشمند را به گونهای پخت میکنند که به هیچوجه قابل هضم نبوده
و بیشتر به درد دورریز میخورد. در عین حال جمعآوریکننده نیز ممکن است در اثر
سهلانگاری و یا عدم آشنایی، مواد و دانههای اصلی را
آنچنان با برخی گیاهان و دانههای هرز مخلوط نماید که بهترین و با تجربهترین
نانوا هم نتواند از آن نانی مرغوب به عمل آورد.
با این
حال گردآوریها میتوانند
از رتبه و درجة مختلفی برخوردار باشند، آنچنانکه یک اثر تحقیقی نیز قابل درجهبندی است. در هر حال
یک گردآورنده و یا یک گردآوری درجه یک قطعاً معتبرتر از محقق با اثری ظاهراً
تحقیقی اما بیبنیه است و بالعکس. بنابراین بسیاری از گردآوریها و یا آثار تحقیقی در
این زمینه بر اساس دقت و صحت و سقم کار، روشها، میزان آگاهی و دانش افراد و بهویژه
درک همه جانبه از فرهنگ بومی میتواند موجبات اعتبار یا بیاعتباری یک گردآوری و
یا یک اثر تحقیقی را فراهم سازد و صرف عنوان گردآورنده و یا محقق بدون بررسی
خروجی و آثار ارائهشده از سوی آنان قابلیت ارزشگذاری ندارد.
شما
خودتان کاری را که در کنگرة گوسان پارسی صورت دادید و آثار مکتوب و صوتی را که با این عنوان
گردآوری ساختید چگونه ارزیابی میکنید و چه درجهای برای آن قائل هستید؟
به هر
ترتیب من تلاش خودم را کردم تا پژوهشهای موسیقی را به روشهای علمی و متقن نزدیک
سازم. قطعاً نواقصی هم در کار هست، اما مهم این است که ما راهِ درست را انتخاب
نماییم. ضمن اینکه من نمیتوانم برای کاری که با تفکر و تلاش خودم ارائه گردید قائل به
درجهبندی و ارزشگذاری شوم. این ارزیابی و درجهبندی به عهدة منتقدان است.
حتماً
شنیدهاید که در برخی محافل خصوصی انتقاداتی به کار و
کنگرة شما صورت پذیرفت! پاسخ شما به این انتقادات چه بود و از چه طریق ابراز شد؟
من از
فحوای این انتقادات و مسائل مطروحه آگاه نیستم. قطعاً این کنگره از ایراد و نقص بری
نبود. اما من فکر میکنم برای افراد فکور و فرهیخته راهها و بسترهای مناسبتری جهت
انتقاد وجود دارد. مطبوعات عرصة مناسبی جهت طرح هر نوع دیدگاهی است. بنابراین میتوانم
استنباط کنم که اگر این منتقدان حرفی برای گفتن داشتند
میتوانستند از مجاری معقولتر که در شأن جامعه علمی است به بیان آن بپردازند نه در
محافل و مجالس خصوصی. هر نوع ادعای پنهانی نوعی هوچیگری عوامانه است.
اصولاً
شما ریشه و انگیزة چنین برخوردهایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید!
ما در جامعهای زندگی میکنیم که سرعت تغییرات بسیار بیشتر از قدرت انطباق ماست. من به هیچوجه نمیخواهم
در اینجا از زاویة نفی و اثبات با این مسئله برخورد
کنم؛ بلکه بحث من مسئلة مقاومت در مقابل تغییر است. میدانیم که یک سنت و یا دیدگاه
سنتی فینفسه نه میتواند مثبت باشد و نه منفی. در حقیقت جایگاه و کارکرد یک سنت و
میزان بازدهی و کارآیی آن در جامعه است که میتواند اعتبار آن را مورد ارزیابی و
قضاوت قرار دهد. در عین حال مقاومت در برابر تغییرات، مختصِ جامعه و اقشار بهاصطلاح
سنتی نیست. اقشار روشنفکری نیز وقتی نخواهند و یا به عبارتی نتوانند به نسبت
دیگرگونیها، تغییری در نگرش خود به وجود آورند، با گذشت زمان در مسیر رویکردهای
سنتی ناکارآمد قرار میگیرند. بحث من این بوده و هست که روشهای تحقیقات فولکلور
خاصّه موسیقی از دهة چهل تا کنون در چرخهای غیر روشمند و غیر علمی ادامه یافته
است. من جدا از اعتباری که برای فعالیتهای انجام شده و نیز فعالان این عرصه قائل
هستم، بارها اعلام نمودم که ما در این زمینه نیازمند دانش افزونتر و راهکارهایی هستیم
که با تجارب علمی همسو باشد. بدیهی است این ترمیم و بازسازی نیز به عهدة یک نفر یا
دو نفر نیست بلکه به همفکری جمعی و ساماندهی کلان نیازمند است. در همین رابطه جشنوارههای موسیقی نیز میبایست
از حالت نمایشی و تبلیغاتی خارج و از اساس دگرگون
گردد. من به سهم خود تلاش نمودم تا در کنگرة گوسان پارسی سمت و سوی این نگرش را از
روشی سنتی، تکراری و کسالتبار به روشی نوین با دستاوردهایی مشخص تغییر دهم. این کار
را در کنگرة سبکشناسی موسیقی تعزیه نیز انجام دادم. اساس این نگرش مبتنی بر سه
اصل بوده است: 1ـ روش و سیاق علمی در پژوهشهای میدانی 2ـ انجام و ایجاد پشتوانههای
واقعی پژوهشی جهت موضوع کنگرهها و جشنوارهها 3ـ استفاده از خرد جمعی در برپایی
همایشها و کنگرههای تخصصی موسیقی.
خوب
ظاهراً یکی دو تن از افراد به جای
استفاده از این ایده و الگو به مقاومت در برابر آن پرداختند. در حال حاضر لااقل بخشی از
تصورات و نیات این افراد برای من روشن است. آنها گمان کردند که این روش فعالیتهای
گذشتة آنان را مورد سؤال قرار خواهد داد.
در هر
صورت من هم مانند شما و
دورادور چیزهایی شنیدهام. اما هرگز با انتقادی شفاف مواجه نشدم تا چنین انتقادهایی را
مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهم و احیاناً از نکات مثبت آنها استفاده کنم.
در هر
صورت نباید فراموش کنیم که ما در جایگاه محقق و اهل فرهنگ قرار داریم. بنابراین هم باید شهامت ابراز
عقیده و انتقاد را داشته باشیم و هم پذیرای انتقاد درست
باشیم. جوسازی عوامانه و پنهانی در اندازة افراد حقیر و بیشخصیت است و طرح مسائل به صورت پنهانی
و ریاکارانه علاوه بر اینکه عملی بزدلانه به شمار میآید، حاکی از سطح نازل افرادی
است که به چنین برخوردهایی مبادرت میورزند.
من بارها
تأکید کردهام که محققان موسیقی میباید با مطالعات گسترده و شناخت دقیق
فرهنگهای بومی به ارتقاء بینش و آگاهیهای خود همت گمارند. آنها موظفاند با ژانر موسیقی
بومی فرهنگها و پارهفرهنگها با رویکردی علمی و فرهنگی برخورد نموده و از نگاه جشنوارهای
به آن پرهیز نمایند. امروز کدام یک از علاقهمندان معمولی این نوع موسیقی هستند
که ندانند مثلاً تعدادی از سازها در این زمینه زهی کششی ـ زهی زخمهای، بادی و یا
مثلاً تعدادی از آنها کوبهای است. ما سرانجام باید از این گونه عوامفریبیها
دست برداشته و به جای برگزاری مثلاً سخنرانی و بررسی موسیقی پاپ در یک جشنوارة
موسیقی فولکلور، برای آن پشتوانة تحقیقی و جدی ایجاد نماییم. این پشتوانه حاصل نمیشود
مگر اینکه برگزارکنندگان و مدیران فکری این جشنوارهها از برجهای بلندمرتبه پایین بیایند، از تلفنبازی
صرف نظر کنند، از پروازهای هوایی دل بکنند و اوقاتی را
که برای تبلیغ از خود و بازسازی عکسهای ژورنالیستی صرف میکنند، به جستوجو در میان
فرهنگهایِ بومی اختصاص دهند. در حقیقت همة ما مؤظفیم که با درک مسئولانه از این
بخش از هنر تاریخی به تبیین وجوهی از آن بپردازیم که در طول تاریخ داد و ستدهای عزیز
قومی، ملی و حتی فراملی را رقم زده و به خاطر حفظ بخشی از رویدادهای تاریخی و بازتابهای اندیشهای و
اجتماعی کامجوییهای شیرینی را برای ملت ما به ارمغان آورده است. من واقعاً
امیدوارم که روزی همة این دوستان پای در مسیر درست بگذارند، هر چند به قول یک ضربالمثل
اُزبکی بیدار کردن افرادی که خود را به خواب زدهاند دشوارتر از زنده کردن اموات
است.
شما
پیوسته از فضاهای خاص در موسیقی سخن میگویید،
آیا میشود به طور مشخص از آن فضاهای خاص فرهنگ تاریخی در موسیقی نواحی نمونهای را شاهد مثال بیاورید؟
قطعاً
میتوان به صدها مورد از این گونه فضاها
و مسائل مبهم اشاره نمود که از طریق این موسیقی میتوان به بخشی از ابهامات پاسخ
گفت و لااقل پارهای از حقایق را روشن ساخت. ببینید! امروزه مرجع ما جهت دستیابی به
ماهیت و منشأ دیدگاههای تصوف و تأثیرات اجتماعی آن بسیار محدود و مختصر است. اسرار
بسیاری سر به مهر بوده و سؤالات بیشماری بیپاسخ ماندهاند. در این زمینه چنانچه
به برخی از منابع متقدم دوران اسلامی از جمله رسالات امام محمد غزالی و یا هجویری
مراجعه کنیم با همة ارزشهای ذاتی، با نظرگاههایی محطاطانه و در بسیاری موارد
جانبدارانه مواجه میشویم.
مرجع
دیگر ما تعریف و استنباطهای عالمانة صاحبنظران
بزرگی همچون پتروشفسکی است که دهها نحله و تفکر صوفیانه در آثار و تحلیلهای این عالمان
از سرفصلهایی 60 ـ 70 صفحهای تجاوز نمیکند و یا برخی از آراء دانشمندان ایرانی همچون زرینکوب که
از اعتبار خاصی برخوردارند ولی در هر صورت در تبیین صور مختلف این گونه عقاید کافی
به نظر نمیرسند. همچنین است مکتوبات و رسالات و دیدگاههای خفیة پیران و مشایخِ
حال حاضر فرق تصوف که آکنده از تخلیط مباحث بوده و توأماً
با اعتقادات عوامانه و عالمانه آمیخته شده است. این اعتقادات به طرز شگفتآوری
از نظرگاههای شمنی اقوام بدوی آسیای مرکزی گرفته تا جادو دینی اقوام سواحلی،
دیدگاههای گنوسی مسیحیت، آراء مهری ایرانی و رومی، برخی نظریات استحالهشدة کیش
زرتشت و زروانپرستی تا پوستهها و گاه هستههایی از فقه اسلامی و نظرگاههای شیعه و
اهل سنت را دربرداشته و این همه با رنگی از تعصبات کیشی آمیخته است.
در ورای
سود و زیان و انگیزههای شکلگیری این گونه نحلهها که غالباً خود را منتسب به اسلام
دانسته و از سوی عالمان تاریخ ادیان و فقهاللغه نیز به عنوان فرق اسلامی شناخته
شدهاند، مطالعة سیرة آنها مشحون از خاطرات قومی و ملی و تلخ و شیرین رویدادها و
حوادثی است که تاریخ اجتماعی کشورمان را آکنده است، بروز و ظهور این نحلهها در هر
صورت حاکی از روند تحولات فکری و اجتماعی و آموزهها و تجاربی است که از یک سو
مبین کهنترین دیدگاههای هستیشناختی و جهانشناختی ایرانی بوده و از سوی دیگر بازتاب
برداشتهایی به غایت متنوع از فقه، احادیث و روایات حکمتآموز اسلامی جهت
راهکارهای دنیوی و با نگاهی آخرتگرایانه است.
این در
حالی است که بیشترین بخش از
آراء این فرق بر اساس سنتهایی فاخر و نهادینه شده در ایران از طریق راهکارها و روشهای
شفاهی و یا دهان به دهان متجلی گردیده است. روشهایی که برخی اشکال آن را میتوان
به عنوان مکاتب و سبکهای خنیایی مورد شناسایی قرار داد. رمزیترین بخش از هستة باورمندیهای آنان
در اثر ذوق سلیم مؤمنان و راویان خنیاگر تلطیف شده و به واسطة همین مکاتب ژرفا
یافته است. با تعمق در فرهنگهای بومی و شناخت ساختار نقلهای موسیقایی میتوان به
حضور چشمگیر و قاطع چنین مکاتبی پی برد.
جالب
اینکه در ورای درست و نادرست عقاید و مباحثات و مناقشات فرق، قوالان، راویان و ذاکران
آنها در اشعار و آوازشان کمتر از حوزه و دایرة ادب، فرهیختگی و فضل و کرامتی که ملهم
از روحیات متعالی و کمالیافتة ایرانی و نیز تقوای اسلامی است پا فراتر نهاده و قول
و غزل خود را هیچگاه به پلشتی نفرت، تفرقه و تعصب نیالودند. شماری از این دست نقالان و قوالان در
پالایش درون خویش تا بدانجا کوشیدند که گویی جز رجوع به باطن و بشارت حق به چیزی دل
نبستهاند. آنان منازعات فرقهها را جنگ تباهکنندة هفتاد و دو ملتی انگاشتند که
چون راه گمکردگان و در فسون جادههای بیانجام، راهی به ذات و ضمیر حقیقت بیمثال
و مثل نجستند، پس چونان آیینهای بیزنگار، یاهوزن
و غزلخوان، تصویر سیمرغ را در برابر چشمان حیرتزده و حقیقتطلب مرغان رهجو نهادند
تا آنان به وضوح دریابند که خود سیمرغاند.
این
دریچهها گوشهای از فضاهایی
است که محققان میتوانند با تلاشهایی در خور از طریق موسیقی بومی مناطق ایران و
از راه بازماندة برخی مکاتب خنیایی به روشن ساختن آنها پرداخته و خدماتی شایسته را
به فرهنگ ملی ارائه نمایند.
من قبول
دارم که این نوع تحقیق اگر انجام
شود، به معنی واقعی پژوهش نزدیک است، اما ظاهراً کار خیلی سختی است. هم نیازمند
مطالعة زیاد و هم نیازمند ارتباط گسترده با فرهنگهای بومی است. ولی...
بله قطعاً
همین طور است. ما میتوانیم با این موسیقی دو برخورد و نگاه کاملاً متفاوت داشته باشیم. نگاهی
که برخی افراد برجنشین به این مقوله دارند، یعنی نگاهی
کاسبکارانه و وسیله قرار دادن این فرهنگ عظیم و فاخر جهت کسب شهرت و منافع حقیر
شخصی و دیگر نگاهی که برخی محققان جهت مشهور ساختن و معرفی این فرهنگ به عنوان
بخشی از منافع و حیات فرهنگ تاریخی و انسانی به خرج میدهند.
در نگاه اول ما میتوانیم
از طریق تلفن و یا اطلاعات دمِدستی دو نوازندة شهرنشین با لباسهای رنگی و اتوکشیده و لوکس را تحت
عنوان مثلاً ذاکران اهل حق به جشنواره دعوت نماییم و با استفاده از نورپردازی،
توضیحات سطحی و مغالطهآمیز مجریان تلویزیونی، اطلاعات عوامپسندی عرضه نموده و به دو
نغمة دستمالیشدة آنان که به فراخور سطح آگاهی نیروهای فکری جشنواره با شیرینکاریهای
مخاطبپسندی نیز همراه است، بسنده کنیم. بعد همانجا
با یک متر، مداد و میخ بنویسیم که این تنبور اینقدر طول اینقدر عرض، چند پرده، چند
گوشی دارد و متعلق به استاد فلانی با قدمتی مثلاً سیصد ساله است و چند عکس لوکس
و حرفهای و تمام.
بعد جهت
تکمیل این تحقیقات و معرفی پرهیاهو به جامعه
با سوءاستفاده از اعتماد مطلق و خالصانة مسئولین موسیقی کشور یکی دو ژورنالیست پادو
و درجه سه را به عنوان محقق درجه یک به مسئولین اغواشده معرفی نموده و در حقیقت
کالایی بنجل را به عنوان اصل، قالب نماییم و در ازای این زد و بند حقهبازانه و اجیر
نمودن اینگونه افراد بیهویت و از طریق کانالهای رسانهای که چنین افرادی در
اختیار دارند به تبلیغ کرکننده و دور از واقعیات پرداخته و سناریوی جعلی خود را به آخر
برسانیم.
بدیهی
است فردای همان روز همه شاهد خواهند بود که برخی از روزنامهها بهویژه صفحة مخصوصی
از روزنامة ایران تا مدتها عکسهایی با ژستهای آرتیستی و کاملاً هالیوودی از
برگزارکننده جشنواره به چاپ رسانده و از کشفهای بزرگ و کارهای بزرگتر در آینده
خبر خواهند داد. خوب البته این گونه بده بستانها جهت ارضای عوام و کسب شهرت کاذب
حداقل در تاریخ معاصر مسئلهای جاافتاده و طبیعی است.
اما بدعت
خطرناک تغییر جایگاه این گونه رانتها و رشوهپردازیها از حوزة سیاسی به حوزة فرهنگی است، که در حال
حاضر به واسطة این افراد شهرتپرست دامنگیر و وبالِ
حوزة تحقیقات موسیقی نواحی شده است. به هر حال این هم نوعی از تحقیق در کشورمان
است.
اما گونهای
دیگر از تحقیقات با مطالعات سازمانیافته، شناخت و پشتکار و سختکوشی برخی محققین
موسیقی به بار مینشیند. مثل تحقیقاتی که آقای دورینگ در زمینه موسیقی برخی نحلههای
غرب کشور انجام دادهاند و یا تحقیقاتی که آقای فاطمی در زمینة بخشی از موسیقی
شمال کشور و با عنوان موسیقی مازندران و مسئلة تغییرات منتشر ساختهاند.
این نوع
تحقیق علاوه به دانش علمی و تخصصی با حضور مداوم و لااقل
چند ماهه محقق در میان فرهنگِ مورد تحقیق صورت میگیرد. دهها راوی بینام و نشان
در محل و مناسبتهای مختلف و کارکردهای ملموس همان فرهنگ مورد ملاحظه و مطالعه
قرار میگیرند. همة کارکردهای مناسبتی، مراسمی، مناسکی، معیشتی و اعتقادی نغمات
مختلف بازبینی و بازشنوی میشوند. دهها ساعت ضبط از آگاهان و صاحبنظران بومی
صورت میپذیرد. نمونههای ضبطشده در مقایسة با هم قرار میگیرند. تلاش مداوم و حضوری محقق در منطقه منجر به
شناخت ویژگیهای فرهنگ بومی گردیده و اقوام مهاجر و
تأثیرات آنان و همین طور تأثیرات فرهنگهای سرحدی در موسیقی منطقه مورد بررسی قرار میگیرد.
علاوه بر این همة منابع مهم و مکتوب تاریخی و فرهنگی مطالعه و استنساخ میشوند. بعد مثلاً
کاری با نام موسیقی مازندران از آقای فاطمی منتشر میشود. نیازی نیست تا شما مطلع
باشید که محقق این اثر ماهها از عمر خود را به صورت مستمر در میان این فرهنگ سپری کرده
و تلاشهایی طاقتفرسا و شبانهروزی به خرج داده است. کافی است تا اثر مورد
بازبینی و مطالعه قرار گیرد تا درجه یک بودن پژوهش و انطباق کامل آن با روشهای علمی
تحقیق و اتنوموزیکولژی اثبات شود. اما این نوع تحقیقات هم البته با اشکالات عدیدهای
روبروست. ناشر هیچگونه هزینهای برای نفاست اثر و لوکس شدن آن به خرج نمیدهد.
فاقد صفحات پرزرق و برق و رنگارنگ است. طراحی و صفحهآرایی آن چشمنواز نیست، از
جداول مندرآوردی و عوامفریب برخوردار نیست و از همه مهمتر محقق اثر هیچ قدمی
جهت خریداری و زد و بند با برخی روزنامهنگاران
بدلی و پادوصفت و مجیزگو برنمیدارد. در نتیجه عکسی از مؤلّف در روزنامهها به چاپ
نمیرسد و اثر آنگونه که شایسته است به جامعة فرهنگی و هنری کشور معرفی نمیشود.
اینها همه مسائل تلخ و تأسفباری است که ما در روزگار حاضر با آن مواجهایم. و
این در واقع ادامة همان عقبه و گسستهای تاریخی است که من پیشتر به آن اشاره نمودهام.
در حال
حاضر حضور غربیها در این حوزه از تحقیقات موسیقی بهخوبی حس میشود و حتی در نوشتههای
خیلی از محققین درسخوانده در نسل جوانتر هم توجه به تحقیقات آنها کاملاً مشهود است.
نظر شما چیست؟
امروزه
پیرامون محققان غربی نقطهنظرات
مختلف و گاه متفاوتی وجود دارد. اینگونه نقطهنظرات
خود به دو گروهِ سیاسی و
غیر سیاسی تقسیم میشود که طبیعتاً برخی از آنها درست و برخی نیز نادرست هستند.
در اینجا
مجالی نیست تا من از دیدگاهِ خود به ارزیابی اینگونه نقطهنظرات بپردازم و شاید اساساً
ضرورتی هم نداشته باشد. اما فکر نمیکنم این مسئله
محلّ اختلاف باشد که علم، غربی و شرقی ندارد؛ به شرط اینکه تجلّی و تلألو
عالمانة آن محل تردید و نزاع نباشد. این واقعیتی است که لااقل از دوران صفویه و بهویژه
از اواسط عصر قاجار غربیها بدعتگذار تحقیقات شرقشناسی با رویکردهای علمی بودهاند و شرقیها خاصه
ایرانیان که خود از پیشینة درخشانی در زمینة تحقیقات علمی در کلیة علوم و بهویژه علوم
انسانی برخوردارند، از این حیث نیز از همتایان خود بهشدت عقب ماندند. ریشهیابی
و تحلیل این عقبماندگی مثنوی هفتاد من است که البته بسیاری از صاحبنظران و
اندیشمندان کشور به تبیین و تحلیل پارهای از علل آن پرداختهاند. اما خارج از این
مباحثات ما با واقعیات انکارناپذیری مواجهیم و آن اینکه در هر حال در شرایط حاضر بسیاری
از آثار مرجع، پیرامون ریشههای تاریخی، تشخّصِ فرهنگی و تاریخ هنر و نیز پدیدههای
فرهنگی، هنری و ذوقی محصول کار و تلاش محققان غربی است و چنانچه آنان به تدوین و
تألیف چنین آثاری همت نمیگماشتند، ما از داشتن منابعی ارجمند و نیز روشهای تحقیقی
درست جهت تدقیق در کار خود محروم بودیم و از این نظر باید سپاسگزار آنان باشیم.
این قدرشناسی
در حالی است که ما متحیّر و مبهوت دستاوردهای
آنان نیستیم؛ چرا که هنوز هم بسیاری از منابع متقدم و به یادگار مانده از دوران
تمدن ایرانی و خاصّه تمدن اسلامی یادآور سبقه و درخشش پیشینیان ما در ایجاد آثار مرجع
و علمی در زمینههای مختلف است. تمدن و فرهنگی که آثار گرانبار آن هنوز مورد تأسّی
و بهرهوری همة محققان جهان است. کافی است، ارجاعات و رفرنسها را در آثار و
تألیفات محققان مورد بحث در حوزههای مختلف، تاریخ، فلسفه و بهویژه فرهنگ و هر آنچه که
مربوط به تاریخ اجتماعی ایران است، با دقت مرور نماییم تا دریابیم که بیشترین مستندات، دریافتها و
نتیجهگیریهای محققان غربی در آثارشان مربوط به کدام منابع است. و این طبیعی است
چرا که پس از گذشت قرنها و با توجه به بلوغ و تکامل فکری بشر هنوز پایهایترین
منابع تحقیقی و رسالات روشنگرانه در زمینة مبانی اندیشههای تاریخی، فلسفة هنر،
فرهنگ و موسیقی و خلاصه جنبههای مختلف ایرانشناسی حاصل اندیشه و قلم نقاد
متفکران شرقی و بهویژه اندیشمندان و نویسندگان ایرانی در قرونِ اوّلیة هجری است. من
نمیخواهم با ارائه طوماری بلند از آثار تحقیقاتی و علمی درجه یک، ذهن شما را خسته
نمایم ولی در عین حال منظورم از طرح مباحث فوق این بوده
است تا تأکید نمایم که به پشتوانة همین سابقه و با درک تلاشهای علمی نیاکانمان
قطعاً ما یکی از قدرشناسترین ملتها نسبت به عالمان و اندیشمندان و نیز آثار علمی
هستیم. بنابراین پژوهشهای موسیقایی غربیان نیز چنانچه از اعتبار لازم برخوردار باشد برای
ما قابل احترام و به عنوان بخشی از اسناد موسیقی نواحی قابل استفاده و استناد
خواهد بود.
آیا شما
به عنوان یک محقق میدانی همکاری بین محققان موسیقی کشور
بهویژه همکاری بین اتنوموزیکولوگها و محققانی که از جنبههای دیگری به این
موسیقی میپردازند را لازم و ممکن میدانید؟
چرا که
نه. من در یکی از پرسشهای شما
به نوع نگاه افراد به ژانر موسیقی بومی مناطق ایران توضیحاتی دادم. به طور طبیعی
و با توجه به گستردگی حوزة فرهنگ موسیقی بومی اگر بتوان سازماندهی درستی ایجاد نمود و با تقسیم
وظایف پیش رفت، بازدهی آن چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی چشمگیرتر و قابل قبولتر
خواهد بود. خاصّه هنگامی که نخواهیم با این مقوله به صورت مجرّد برخورد کنیم.
البته این همکاریها به صورت پراکنده همواره وجود داشته و خواهد داشت.
به طور
نمونه همکاریهایی که با خانم دکتر هوشمند استاد محترم دانشگاه برکلی داشتهام. در عین حال
با دکتر مسعودیه پس از دو جلسه نشست و بررسی قرار و مدارهایی گذاشتیم. پیشنهاد
مشخص من به ایشان این بود که میتوان از منابع اصیلتر و راویان و مجریان تواناتری
در تجزیه و تحلیل و ثبت و ضبط نغمات موسیقی مناطق
استفاده نمود. ایشان با توّجه به ظرفیت علمی خود از موضوع استقبال نمود و مقرر شد تا
این نشستها ادامه یافته و من با استفاده از آرشیوِ خود اصلیترین نغمات موسیقی هر منطقه را با
روایات متعدد دستهبندی نموده و سپس به اتفاق به بازشنوی آنها اقدام نموده و از
میان آنها اصیلترین روایات انتخاب شود و سپس به ثبت آنها مبادرت گردد. متأسفانه
فوت ایشان این همکاری را که میتوانست به نتایج بااهمیتی بینجامد، متوقف ساخت. من
میتوانم به دهها مورد دیگر از اینگونه همکاریها اشاره نمایم. اما این نوع از
همکاریها و همفکریهای پراکنده و غیر مستمر از بازدهی لازم برخوردار نیست. چنانچه سازمان
و تشکیلاتی منسجم تحقیقی پیرامون موسیقی نواحی که من بارها به ضرورت ایجاد آن
تأکید ورزیدم. به وجود آید قطعاً نقش تعیینکنندهای در تفاهم و تلاش جمعیِ
طیفهای مختلف محققان موسیقی بومی خواهد داشت. در این صورت علاوه بر ایجاد منابع و
آثار مرجع و کمخطا، روند پژوهشها نیز شتاب بیشتری خواهد یافت. در هر صورت
اعتقاد من بر این است که چنین همکاریها و استفاده از پتانسیلها و خرد جمعی نه تنها
میسر بلکه الزامی است، هر چند به ثمر نشستن چنین ایدهای
در کشور ما به واسطة برخی کاستیهای تربیتی و خودخواهی و ابتلای برخی افراد به
بیماری کیشِ شخصیت کاری بس دشوار است. به مجموعة مشکلات فوق میباید سهلانگاریها،
ندانمکاریها و ناآگاهی برخی مدیران اجرایی را نیز افزود.
منظورتان
از مشکلات و خودخواهیها چیست و اگر ما بخواهیم به یک آسیبشناسی در این زمینه
بپردازیم، چگونه میتوان به اصلاح چنین روندی پرداخت؟
امروزه متأسفانه ما در
مقابل خود کسانی را میبینیم که جهت بالا کشیدن خود به هر[...] چنگ میاندازند، حتی
جنازة اموات خود را پله میکنند. بویی از معرفت فرهنگی نبردهاند؛ در حالی که مدعی
کشف حکمت از موسیقی نواحی هستند. حاضرند در مقابل مشتی اسکناس به همة مفاخر معنوی و
فرهنگ ملی چوب حراج بزنند.
این گونه
افراد که حدود ده سال پیش با ظاهری بدلی، با
انداختن شالی سبز به گردن و یک شلوار مندرس و با قیافهای معنیدار به تهران آمدند، ابتدا با انواع
حقهبازیها و [...] جهان سومی خود را به برخی افراد صاحبمنصب چسباندند و با سرعتی
شگفتانگیز وارد گود شدند. آن وقت با تصاحب یک میز با
وزنی سنگینتر از وزن همة اجدادشان خود را به بالای گود کشاندند، سپس با استفاده از
همان میز و البته تهوعآورترین نوع کرنشها و چاپلوسیها [...] دریافت کردند. یکشبه تبدیل به [...] و
مورد اعتماد شدند، سپس در یک چشم به هم زدن [...] گرفتند. سپس در اثر نوشیدن اکسیر حکمت آن
هم تبدیل به میتولوژیست گردیدند. سپس مدعی بنیانگذاری
موسیقی مدرن شدند و البته در حالی که حتی قادر نیستند به زبان فارسی و لهجة فخیم
و شیوای آن به درستی صحبت کنند، مدعی ترجمة فلسفة یونانی، ایتالیایی و کجا و کجا هستند.
در اثر
این همه تحولات معجزهآسا ناچار میگردند تا جهت پیشگیری از سرریز شدن علم و معرفت
خود، مبادرت به ایجاد دانشگاه فکر نمایند و این در حالی است که به عنوان کارگردان،
تهیهکننده و نویسنده تنها در عرض چند ماه از قبل همان جشنوارههای بدلی فیلم آمادة
نمایش نموده و البته صدها فیلم دیگر را در آستین پنهان سازند و مرحوم کورساوا را
انگشت به دهان نمایند!
طبیعی
است غربیان که پیوسته با فانوس
و در شبهای ظلمانی تور خود را برای شکار چنین نوابغی پهن مینمایند، پروازهای شبانهای را جهت به
کارگیری این افراد در دانشگاههای سوئد و دانمارک و اسپانیا و… تدارک ببینند.
تا
اینجای مسئله مرتبط با نظرکردگی و علم لدنی و البته به میزان غیر محسوسی چاشنی
شیادی است که البته تنها کسانی میتوانند از آن بهرهمند شوند که قادر باشند ماشین
حکمتسازی را در موسیقی نواحی به کار انداخته و دکانی
چهارنبش از حکمت و معرفت و عرفان در چارسوی آشفتهبازار کنونی راهاندازی نمایند.
در این
میان میماند دعوی محقق موسیقی نواحی شدن و موسیقیشناسی. خوب، البته برای چنین
نوابغی آماده کردن زمینة چنین کاری مشکلتر از میتولوژیست شدن، اتنوموزیکولگ شدن، آرتیست
شدن، اهل حکم شدن، فیلسوف شدن، کارگردان شدن و خلاصه علامه دهر شدن نیست.
این کار
به تمهیداتی نیاز دارد که اصلیترین آن چند ده میلیون
پول ناقابل است که با ترتیب و حیلهگری خاصی باید از جیب مرکز موسیقی تالار وحدت
به یکی از محقق نماهای موسیقی که اتفاقاً از قیمت نازلی برخوردار است، پرداخت گردد تا ایشان در
یکی از روزنامههای رسمی، نابغة دهر را به عنوان محقق موسیقی، موسیقیشناسی و البته
یکهشناس معرفی نماید. همة این اتفاقات سحرآمیز ترفیعات، ترقیات معجزهآسا، تنها
طی هفت هشت سال ناقابل صورت میگیرد. مدت زمانی که حتی یک فرد نابغه جهت دریافت
مدرک دکترا و ارائة پایاننامة مربوط به آن با مشکل مواجه است؟!
خوشمزهتر
اینکه این گونه افراد در حالی که هنوز طوق طوع و توبه را برگردن دارند، برحسب اقتضای
موقعیت و چنانچه مطمئن باشند خطری آنان را تهدید نمیکند در سلک اپوزیسیون ظاهر میشوند
و البته در موقعیتهایی که منفعت ایجاد نماید خود را از طراحان انقلاب اسلامی میشمارند
و برای اثبات این ادعا پیوسته شرایط و ابزار و
لوازم ظاهری آن را مرعی میدارند.
خلاصه
انواع شیرینکاری و معلقزنی از دانش
جلیه و خفیة این گونه افراد است. شاید آنان جهت تکمیل هنر و تردستی خود تنها
باید این نکته را بیاموزند که پیش قاضی معلقبازی نکنند!
اگر ما با تاریخ پُر فراز
و نشیب کشورمان آشنایی نداشتیم شاید از این همه فریبکاریها مات و مبهوت میشدیم.
ولی خوشبختانه درک نمودهایم که در استمرار مضحک برخی وقایع مشمئزکننده در
رویدادهای اجتماعی و جاری کشورمان پایانی متصور نیست.
ضمن
اینکه کاراکتر این گونه
افراد برای ذهن نقاد و روح آزاد فرهیختگان شناختهشده و دعویهای مضحک آنان محل
مطایبه، هزل و شوخطبعی محفل رنود و افراد تیزبین است.
چاره چیست، در هر حال
این گونه افراد به سرعت برق و باد خود را بر منگولیزم برخی مدیران دولتی تحمیل میکنند.
از دیوار تالار وحدت و هر تالاری بالا میروند، همه جا جلو هستند و ارادة مدیران را به طرفة العینی
از آنان سلب مینمایند. آنان بوی پول را از میان هر گندابی تشخیص داده و به سرعت جذب
کهربای آن میشوند. با تأسف این گونه افراد فعلاً نه
تنها در جایگاه محقق موسیقی قرار گرفتهاند و برخی پادوهای خود را نیز به عنوان محقق
سال بر منگولیزم پیشگفته تحمیل میکنند، بلکه بر سیاستگذاریهای کلان موسیقی نیز
تأثیر گذاشته و آن را به انحراف میبرند. شاید این نکات از اهم آسیبهایی است که به
خاطر فقدان ساختار نظاممند در نهادهای تحقیقی بر موسیقی بومی تحمیل میشود.
ببینید!
من شارح علم اخلاق و یا آسیبشناس اجتماعی نیستم. اما از سوی دیگر یک سلسله مشکلات و مسائل کاملاً
بدیهی وجود دارد که چون به حوزة پژوهشهای میدانی موسیقی مرتبط میشود، ناچارم تا با
طرح مقدمهای به تشریح آنها بپردازم. واقعیت این است که
کلّ کسانی که پیرامون برخی موضوعات موسیقی بومی مناطق ایران و در کسوت محقق
سراسری، پژوهشگر منطقهای، مطلع، آگاه و یا گردآورنده، بهاصطلاح دستی بر آتش دارند از
چهل تا پنجاه نفر متجاوز نیستند. حدود سه چهارم آنان پژوهشگران، گردآورندگان و
مطلعینی هستند که بر اساس علایق و ارادههای فردی طیّ دو دهة گذشته پیرامون موسیقی
زادگاه و فرهنگ منطقة محلّ سکونت خود تلاشهای شایان تقدیری را به خرج داده و امروز
در زمرة منابعِ انواع این موسیقی به شمار میآیند. اکثریت این افراد از تحصیلات
پیشرفته و سطح بالایی برخوردار نیستند، ولی به دلیل تلاشها و علایق فردی شناخت
قابل اعتمادی نسبت به بیشتر موضوعات موسیقی زادگاهِ خود داشته و برخی از آنان
گردآوریهای نسبتاً خوبی را نیز در رابطه با نغمات به انجام رساندهاند. این
دسته از گردآوریها به لحاظ شناخت این گروه از پژوهشگران از صور عینی و ملموس
موسیقی زادگاه خود، برای دیگر محققان نیز با اندکی تأمل و بازنگری قابل وثوق است.
گروه دوم، که غالباً پژوهشگرانی شناخته شده در سطح کشور قلمداد میشوند، در پایتخت
سکونت دارند. تعدادی از این گروه دارای تحصیلات دانشگاهی در زمینة موسیقی و در
سطوح مختلف بوده و گروهی دیگر از تحصیلات دانشگاهی غیر موسیقایی برخوردارند. بدیهی
است با توجه به سطح آموزشی و علمی دانشگاههای کشور در رشتة موسیقی، تقریباً فارغالتحصیلان این رشته
نمیتوانند مدعی هیچگونه دانش و اصول تحقیقاتی قابل اتّکا و یا روشهای پژوهشی
خاص در زمینة فرهنگ مردم و موسیقی و یا اساساً هر گونه آگاهی متمایزی نسبت به
دیگران در زمینة تحقیقات میدانی باشند. بنابراین همة افراد گروه دوم چنانچه از
علایق و انگیزههای کافی تحقیقاتی در زمینة موسیقی بومی نواحی ایران برخوردار باشند،
ناچارند تا بهاصطلاح همه چیز را از صفر شروع کنند. روشها و متدهای تحقیق را مورد
مطالعه قرار دهند، لااقل بخشی از علوم مردمشناسی، بومشناسی و جامعهشناسی را
بیاموزند. مطالعات سازمانیافتهای را در زمینه تاریخ فرهنگ در دستور کار خود قرار
دهند. مطالعات مستمری را پیرامون فرهنگ اقوام ایرانی، زبانهای بومی، موقعیتهای
خاص اقامتی و یا کوچ و نیز فرهنگهای مرزی و سرحدی داشته باشند. تجارب تحقیقی پیشینیان
و بهویژه مستشرقین را مورد مطالعه و مقایسه قرار دهند.
بخش زیادی از اینگونه اطلاعات الزامی در تحقیقات میدانی به هیچ وجه در تحصیلات
دانشگاهی کشور لااقل تا پایان مقطع کارشناسی موسیقی قابل احراز نیست و اطلاعات جسته و
گریختهای که از طریق دروس دانشگاهی کسب میشود، در صورت عدم توانمندی و هوشمندی
و نیز انگیزههای قوی دانشجویان نمیتواند در تحقیقات میدانی نقشی تعیینکننده و
راهگشا داشته باشد، مگر اینکه فارغالتحصیلان پس از اتمام تحصیلات مواد و موضوعات خاصی را مجدداً
مورد بررسی و مطالعه قرار داده و بر اساس روشها و نظاممندیهای تحقیقات میدانی خواه
موسیقی و یا دیگر حوزههای فرهنگ مردم مطالعات سازمانیافته و تعریفشدة خاصی را
در دستور آموزشهای جدی خود قرار دهند. البته در این میان
قطعاً باید توانایی اتنوموزیکولوگها و موسیقیدانان را مستثنی نمود. چرا که دانش
و اطلاعات مذکور در روند تحصیلات و دروس دانشگاهی آنان قابل حصول است. بهویژه فارغالتحصیلانی
که از دانشگاههای معتبر اروپایی و یا آمریکایی در این رشته فارغالتحصیل شده باشند.
با این
وصف اگر دو سه نفر را مستثنی نماییم، توانایی علمی و
تحقیقاتی سایر محققان موسیقی موکداً به میزان مطالعات، شناخت و تجارب فردی آنان متّکی
است. بدیهی است این تجارب امری خدادادی نیست، بلکه به میزان دانش و آگاهیهایی
وابسته است که پژوهشگر بر اساس تلاشهای فردی به آن دست مییابد.
متأسفانه
برخی محققان اعم از پژوهشگران شناختهشده و یا محققان بومی تلاش درخوری را در این
زمینه به خرج نداده و به همین دلیل آثار منتشرشده از سوی آنان با همة ارزشهای ذاتی
از نواقص آشکاری برخوردار است. گردآوریها معمولاً دارای دستهبندی درستی نیست و در برخی زمینههای
موضوعی و ساختاری از طبقهبندی مغشوشی برخوردارند. آنجا که پژوهشگران به زوایای
عمیقتری وارد گردیده و استنباط و تجزیه تحلیلهای شخصی را بر آن میافزایند اینگونه
اغتشاشات بیشتر به چشم میخورد. برخی از تحلیلها تخیلی
است. کسی که او را محقق و موسیقیشناس معرفی نمودهاند در تحلیل خود دایره و دف را
استنباطی از کرة ارض دانسته و آن را به لاهوت و ناسوت مرتبط میکند، همین فرد
علاقهمند است تا مانند خود موسیقی بومی ایران را غرق در حکمت و عرفان کند. تنی
دیگر از این محققان، رقص را منبع ادبیات فولکلور میانگارد. این آشفتگیها ناشی از
نبود شناخت و مطالعه و نیز فقدان ذهن و ادراک سازمانیافته از منشأ و کارکرد
موسیقی بومی ایرانی است.
نکتة
قابل تأکید این است که اکثریت مطلق محققان پایتختنشین
فهمی از جوهرة فرهنگ موسیقی نواحی ندارند. دلیل این دعوی مشخص است. آنان هیچگونه
مؤانست علمی و عملی با فرهنگ اقوام ایرانی نداشته و به دلیل عدم تماس مستمر و نوع
اقامت زودگذر و بررسی شتابزده و بهاصطلاح سرسری در فرهنگهای فوقالذکر از
اطلاعاتی جشنوارهای و سطحی برخوردارند. بیشتر آثار آنان گرتهبرداری تحقیقات و
گردآوریهایی است که محققان و آگاهان زحمتکش بومی به انجام رساندهاند. در حقیقت این گروه
پژوهشگران با یک سفر دو روزه و البته اقامت یک روزه به یک منطقة مهم فرهنگی اندوختههای
سالیان یک محقق و گردآورندة بومی را اخذ نموده و با دو ساعت مصاحبه با او و چند
عکس از سازهای جمعآوریشده توسط همان محقق بومی به تهران بازمیگردد. همة مطلعین و متخصصین این
حرفه میدانند که با صرف این مقدار انرژی یک محقق حتی اگر او را نابغه قلمداد کنیم که
البته میدانیم! تنها قادر است به درک سطوحی بسیار نازل از یک فرهنگ موسیقایی
توفیق یابد. خوب اینها در حقیقت همان «نخوانده ملّای»
ایل بختیاری هستند با این تفاوت که نخوانده ملّاها به خاطر حضور مداوم و زندگی در
میان ایل آگاهترین مردم نسبت به فرهنگ ایل میباشند. جالب اینکه برخی از همین
پژوهشگران در روزنامههای رسمی اعلام میدارند که موسیقی نواحی ایران را فقط من و فلانی
میفهمیم. گو اینکه همة فرهیختگان آگاهاند کسانی که خودشان برای خودشان مرجعیت قائلاند،
اندازة آنها چیست. اینگونه اظهارات نپخته و فضلفروشیهای مضحک و نان قرضدادنهای اپورتونیستی خود
حاکی از میزان فهم و معرفتی است که آنان از فرهنگ غنی اقوام و خضوع و خشوع مستتر در
این فرهنگها اخذ نمودهاند. به هر ترتیب اینگونه اظهارنظرهای نسنجیده به معنی نفی
شعور سایر محققان و همکاران و مهمتر از آن نفی شعور تاریخی مردمی است که با این
نوع از موسیقی روزگار میگذرانند. گو اینکه این گونه فضلفروشیهای بلاهتآمیز محصول
خودبینی سبکسرانة افرادی خودباخته و بیخرد است اما در هر صورت اینگونه شیرینزبانیها
مرا به یاد سخن نغز و در عین حال دردمندانة حکیمِ
گنجبخش، جلّابی هجویری، میاندازد که فرموده است [خداوند ما را اندر زمانهای پدید
آورده است که اهل آن... طلب جاه و تکبّر را، عزّ و علم و ریا را خشیت، و نهان
داشتن کینه اندر دل را حلم و مجادله را مناظره و سفاهت را بزرگی... و هذیان طبع را معرفت و حدیث نفس را محبت
خوانند. و ارباب معانی اندر میان ایشان محجوب ماندهاند و ایشان غلبه گرفتهاند.]
در هر حال اینگونه اظهارات تبعات جبرانناپذیر را به
دنبال دارد. به طور طبیعی محققین و گردآورندگان زحمتکش مناطق حق دارند تا به این
یقین منطقی برسند که اینگونه افراد با سوء استفاده از رفاقت و حسن نیت آنها با
یک سفر دو روزه و پروازی، حجم وسیعی از گردآوریها و اندوختههای آنان را غارت نموده
و به نام خود به چاپ رسانده و حالا خود را عالم و دانشمند و ولینعمتان خود را
جاهل قلمداد مینمایند. اتنوموزیکولوگها نیز که بهتر از هر کس از میزان فهم و کمالات
این آقایان نسبت به فرهنگ موسیقی بومی و اساساً علم موسیقی آگاهاند، در معرض
تخریب و توهین آشکار و غیر آشکار این نخوانده ملّاها قرار میگیرند، طبیعی است احساس نمایند که باید
گروه خود را جهت دفاع از حرمت، دانش و شأن علمی خود از دیگران جدا سازند.
در حال
حاضر دیگر محققان نیز که بیشتر از اتنوموزیکولوگها در
جریان کیش شخصیت، خوشهچینیهای فرصتطلبانه و البته میزان دانش تابناک این آقایان
هستند، بیشتر از هر کس نسبت به سلامت جایگاه پژوهش دچار تردید میگردند. این
وضعیت ناخوشایند و جوّ سوءظن و عدم اعتماد نتیجه مستقیم رفتار کسانی است که طی چند سال
اخیر به خاطر کمبودها و بیظرفیتیهای ذاتی و تغییر چهره، با پزهای آنچنانی و
فریب برخی مسئولین سادهلوح نسبت به سطح دانش خود، در خفا به تخریب شأن و منزلت
و تلاشهای مخلصانة دیگر محققان پرداخته و با زد و بندهایی که بیشتر مربوط به
حرفههای تجاری و دلالی است به سمّ مهلک در میان پژوهشگران و پژوهشهای موسیقی
تبدیل شده و با وقاحتی عیان، حقوق معنوی و مادّی دیگر پژوهشگران را پایمال میسازند.
من امیدوارم این افراد به همراه پادوها و روزنامهچیهای بدلی و همکاسة خود هر چه
سریعتر با بازنگری صادقانه در اعمال گذشته، آنچنان که جایگاه مقدّس فرهنگ، هنر
و بهویژه پژوهش ایجاب مینماید بهاصلاح خود پرداخته و بیش از پیش جامعة تحقیق را
دچار آسیب، سوءظن و تشتت نساخته و زمینة سوءاستفادة برخی افراد مغرض را فراهم
نسازند.
امروزه
بحث روشها و شیوهها و میزان تخصص بحث داغی است که از سوی برخی همکاران شما طرح
گردیده و از طریق دیگر محققان را مورد قضاوت قرار میدهند. نظر شما در این رابطه چیست؟
ما یک
شکل و قانونمندی مشخص و علمی در رابطه با
تحقیقات میدانی موسیقی داریم که همان اتنوموزیکولوژی است. این علم راهکارها و متدهای
کلاسهشده و طبقهبندیشدهای را در اختیار پژوهشگران قرار میدهد. علاوه بر
این روشمندیهای آکادمیک دیگری در حوزة علوم انسانی مانند مردمشناسی و نیز جامعهشناسی هم در دسترس
ماست، که در تحقیقات میدانی موسیقی نقش تعیینکنندهای دارند. اما لازم است تأکید
شود که با اطلاع از علوم و متدهای تجربهشده، ما تنها
ابزارهایی را در اختیار داریم که البته بسیار هم بااهمیت و ضروری است. اما
تنها برخورداری از این علم ثمرات تحقیقی در پی نخواهد داشت. امروزه تنها در کشور
خودمان صدها جامعهشناس، مردمشناس، اتنوموزیکولوگ و متخصص موسیقی، متخصصین تاریخ و
فرهنگ، ادبیات، نمایش و بسیاری از دیگر رشتههای علوم انسانی حضور دارند. با این همه
و از میان این خیل، شاید تنها چند تن را بتوان در اندازههای ستوده، شهیدی، زرینکوب،
بهار، کدکنی، مسعودیه، زریاب خویی، و... به شمار آورد.
چرا، چون
خیل عظیم این تحصیلکردگان به تحصیلات دانشگاهی خود قناعت کردهاند.
اکثر آنان
به کسب برخی از مدیریتها و سمتهای دولتی قانع هستند و در بهترین شکل اندوختهها و دانش خود را در
دانشگاههای عریض و طویل کشور با دانشجویان مبادله نموده و نقش استاد و آموزگار را به
عهده دارند.
در حالی
که تحقیق در هر زمینه و بهویژه
تحقیقات میدانی پیرامون ژانرهای فرهنگی، هنری و ذوقی فعالیتی سیّال، اکتیو و
پیشرونده است و چنانچه محقق به اهمیت کار و جایگاه خود پی برده باشد، دستیابی به
علوم ابزاری، متدها و روشها و تحصیل قانونمندیها و نظام تحقیقی موضوعی ساده و سهلالوصول
است.
با اتکا
به نگرش فوق، امروزه نه فقدان تحصیلات آکادمیک میتواند چماقی بر سر محققان
میدانی علوم انسانی باشد و نه اینکه محققان میدانی میتوانند با سهلانگاری نسبت به
کسب متدها و روشمندیهای علمی و نوین بیتوجه بوده و
تنها به اطلاعات جسته و گریخته و گردآوریهای غیر حرفهای، غیر علمی و در هم ریختة خود
قناعت کنند. به عبارت دیگر هر تحقیق میدانی در زمینة موسیقی بومی، آیینها و
نمایشها هم میباید با شناخت فرهنگ قومی و جوهرة تاریخی و هم در حد نیاز به روشها و
نظاممندیها و دیگر تمهیدات و اطلاعات علمی توأم باشد.
من میپذیرم که بسیاری
از تحقیقات پژوهشگران داخلی در این حوزهها با نواقص و کاستیهایی در هر دو زمینه مواجه بوده است.
به هر
حال باید تلاش نمود تا در تحقیقات علاوه بر
اتکاء به هر دو زمینه مذکور، نسبت به موضوعات تحقیقی دقّت لازم را مبذول داشت. بهویژه
در زمینة شناخت روشها و شیوههای تحقیقاتی علاوه بر مطالعة متدهای تحقیقی، آثار نوین علمی را نیز با
دقت بررسی نموده و برخی تجارب و ابتکارات مؤثر محققان را مورد استفاده قرار داد.
علاوه بر این اکثر نمونههای میدانی را با اسناد کتابخانهای مقایسه نمود تا نحوه و
میزان تغییرات را در پروسهای تاریخی مورد ارزیابی قرار داد.
این
مقایسهها چگونه و با چه تمهیداتی صورت میگیرد؟
من در
رابطه با کار خود طی بیست سال گذشته بخش اعظم منابع تاریخی و هنری را که پیرامون
نمایشوارهها، آیینها و مناسک موسیقایی نظراتی ارائه نمودهاند، مطالعه و فیشبرداری نمودهام.
این سلسله از مطالعات و فیشبرداریها به صورت سازمانیافته و جمعی صورت پذیرفت و
تعدادی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتة موسیقی، نمایش و تاریخ، نیز تعدادی از
آگاهان فرهنگ قومی و بهویژه دستیاران محترم با من همکاری مستمری داشتهاند. در این
رابطه هزاران فیش مرجع تهیه و استخراج شد. همچنین سعی بر این بوده است تا پیوسته از
فرضیات و نظریههای جدید پیرامون مباحث مختلف فرهنگ قومی و تاریخی مطلع گردیده و
در حدّ امکان، نقطهنظرات صائب و فرضیات نوین و جدّی، در تحقیقات میدانی لحاظ شود.
بنابراین
هم در عرصة عمل و هم به هنگام تدوین،
گردآوریهایم را با مجموعة فیشهای استخراجشده از منابع، مورد مرور و مقایسه قرار میدهم.
از این طریق در بسیاری از موارد نتایج راضیکننده و دلچسبی عاید گردید.
آیا میشود
نمونهای از این مقایسه را نیز ذکر بفرمایید؟
بله. به
طور مثال ما در مروج الذهب مسعودی با بازی بسیار جالبی مواجه میشویم که کُرّج Korraj نام دارد. این بازی و نمایش موسیقایی توسط
این مؤلّف و محقق قرون
اولیة هجری، با ریزهکاریهای نسبتاً دقیقی تشریح میشود. مقایسة مطالب مسعودی دربارة کرّج، با
بازی یا نمایشوارة موزیکالی که امروزه با عنوان اسب چوبی و با نامهای بومی چون، سبزِ
پری، هه اسوِچووی، گهره لاکندی، گلین و تلین، آت آغاجه، گارهبازی، شترروش و...
شناخته میشوند، مورد بازبینی من قرار گرفتهاند. اینگونه آیینهای موسیقایی
هنوز در بیرجند، هرمز، مازندران، خراسان شمالی، بختیاری و برخی نواحی ایران قدیم و
آسیای مرکزی به صورت پراکنده و جسته و گریخته قابل ردیابی است و به طرز شگفتآوری
ما را نسبت به چگونگی انتقال و استمرار مواردی از ژانرهای نمایشی و موسیقایی
اساطیری آگاه میگرداند. اگرچه برخی دوستان پژوهشگر به خطا اسب چوبی را بازی موزیکالی
در رابطه با مبارزه با مغولها و بیگانگان و غیره قلمداد نمودهاند، اما تعمق بر روی
این ژانر قبل از هر تفسیری نظرمان را به سوی «توتم اسب» و جایگاه مستحکم و حیاتبخش
آن در میان اقوام ایرانی معطوف میسازد. ما از طریق مطالعة میدانی اسب چوبی و
تدقیق در سندی که در این رابطه و در مروج الذهب درج گردیده است نه تنها میتوانیم
ایدههای مختلفی پیرامون تفاوتهای تاریخی آن طی نزدیک به یازده قرن ارائه نموده و
میزان تغییرات، نحوة تغییرات، تأثیر ذوق نمایشی و موسیقایی بومی و قومی و نیز
نمادپردازیها، جایگاه مناسبتی و مناسکی، بررسی شخصیت مجریان و بسیاری از موارد دیگر
ارائه نماییم، بلکه همچنین تا حدود زیادی قادر خواهیم بود تا نقش آیینها، توتمها، تابوها
و باورمندیهای هستیشناختی و اولیه را در شکلگیری انواع موسیقی مورد تجزیه و تحلیل
قرار دهیم! در کنار اینها البته ثبت دقیق انواع موسیقیهای متنوع و تغییر شکل یافتهای
که در اسب چوبی نواحی مختلف مورد استفاده قرار میگیرد
خود بخشی از جدّیترین اسناد موسیقایی باورمدارانه و آیینی خواهد بود.
یعنی میفرمایید
شما در این تحقیق دیدگاه یونگ را نیز مورد ملاحظه قرار دادهاید؟
نه فقط
یونگ! به هر حال شناخت تاریخ، تاریخ فرهنگ، فلسفه هنر، اساطیر، آیینها، ادیان، مذاهب
و فرق در حوزة تحقیق بخشی از نیازها و ابزارهای محقق میدانی است. افرادی چون کُربن،
گیرشمن، یونگ، پتروشفسکی، شایگان، هنینگ، کریستنسن،
بویس، یار شاطر، زرینکوب، اقبال، بهار، ابوالقاسمپور، شهیدی و برخی دیگر در زمینههای
مختلف، عالمان و اندیشمندانی مرجع به شمار میآیند و آگاهی از آراء و نقطهنظرات آنان میتواند
بیشترین نقش را در میزان درک درست و جدّی هر پژوهشگری پیرامون مباحث فرهنگی ایران و
جهان داشته باشد.
اجازه
هست یک سؤال خصوصی بکنم؟ درست
است که سالهاست این کار را دارید انجام میدهید، ولی خانوادة شما با این قضیه چگونه
کنار آمدند؟
با خنده
به هر ترتیب هر شغلی مخاطرات و مشکلات خاص خود را
دارد. بدیهی است در سالهای نخستین این شیوة کار و زندگی برای خانواده غیر قابل
درک بود، به همین دلیل مشکلات متعددی را برایم به دنبال داشت. در حال حاضر وضعیت تا
حدودیً متفاوت با سالهای گذشته است، خوب بچهها بزرگ شده و از شخصیت مستقلی
برخوردارند. در عین حال سفرها نیز مانند گذشته متراکم نیست. وقتم بیشتر در منزل و یا
کتابخانه و در جهت تدوین فیشها و یا بازشنوی موسیقیهای گردآوریشده و یا مطالعه و تطبیق آنها با
منابع کتابخانهای میگذرد. ضمن اینکه فرزندانم در غیاب من و هنگامی که جهت
تکمیل تحقیقات یا موضوعی جدید به سفر میروم بخشی از امور و مسئولیتها را به عهده دارند.
در مجموع وضعیت نسبت به گذشته راضیکنندهتر است.
اگرچه باید پذیرفت که این گونه امور و فعالیتها در هر صورت آسیبهایی را برای یکایک اعضای خانواده به
همراه داشته و امور زندگی و خانوادگی را از روند طبیعی خارج میسازد.
از
مشکلات دیگر میخواهم بگویم! چون هیچ یک از دوستانی که تا الان با آنها گفتوگو کردم،
با این شفافیت و صراحت پاسخ ندادند، معمولاً به یک نوعی
غیر مستقیم سر و ته قضیه را به هم میآورند و یا اینکه با کنایه و تعارف میگویند
«حالا باشد برای بعد» در صورتی که شما به صورت واقعبینانهای با این قضیه برخورد
کردهاید و این واقعبینی را تسرّی هم دادید که مشغلههای مهم در زندگی شما را اعضای
خانواده هم به تدریج بپذیرند. حالا میخواهیم به یک واقعیت دیگری بپردازیم که شاید خود ما و خیلیهای
دیگر که در حوزههای مختلف پژوهش میکنیم، درگیرش هستیم: امری به نام پژوهش و تحقیق،
هنوزتا این ساعت که داریم صحبت میکنیم، تعریف درست و محکمی از لحاظ جایگاه شغلی،
به ویژه جایگاه اجتماعی ندارد. هنوز کار و شغل شخص «محقق» در سلسله مراتب اداری،
حرفهای و اقتصادی تعریف شده نیست. خواستم ببینم که در این بیست و پنج سالی که شما
تحقیق کردید، از چه راهی هزینة تحقیق را توانستهاید تأمین کنید و مهمتر از آن از
چه راهی توانستهاید زندگی کنید؟ به ویژه در این حوزههایی که نتایجش خیلی دیر مشخص
میشود و به بار مینشیند و تازه ممکن است به طبع خیلیها که در رأس کار هستند هم
خیلی خوش نباشد، یا اصلاً برایشان هیچ موضوعیتی نداشته باشد.
من فکر
میکنم که علت عدم پاسخگویی به این پرسش دلایل متعددی دارد. زیرا پرسش شما در
حقیقت به مثابة معادلهای چندوجهی یا بهاصطلاح ریاضیدانها چندمجهوله است.
روشنگری همة وجوه این معادله و مجهولات آن به تجزیه و تحلیل مسائل و موضوعات متعددی
نیازمند است که ممکن است روشنگری و تدقیق پیرامون آنها کسالتبار بوده و ذائقة برخی
را نیز تلخ نماید. در اینجا خوب است متذکر شوم که این
مسئله موضوع و مشکلی فردی نیست بلکه بیشتر لازم است تا در چارچوب مسائل اجتماعی و
صنفی مورد بررسی قرار گیرد..
میدانیم
که هر جامعهای به یک تعریف و در کلیت
خود پیکره و ارگانیزم واحدی است، که اجزای مادی و معنوی تشکیلدهندة آن به میزان معینی تحت تأثیر
هم قرار داشته و به هم مرتبطاند.
طبیعی
است اقشار مختلف هر جامعهای به عنوان پارهای از وجوه مادی و معنوی این پیکره در
کلیّت خود تابع و متأثر از واقعیات موجود بوده و به حیث کمی و کیفی در توازن و
همسویی با شرایط پیشِ رو قرار دارند. این توازن میتواند دارای جنبهها و سیر
مثبت و یا منفی باشد. نهادهای دولتی و اجتماعی نیز تصویر و بازتاب همین وضعیت و تابع
قواعد یاد شدهاند. حتی کوچکترین عضو یک جامعه، یعنی خانواده، نیز تحت تأثیر این
نسبت قرار دارند.
به هر
حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که حتی اگر به آمارهای
دولتی اعتماد نموده و آن را درست بدانیم ده درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند.
بنابراین همگان مطلعاند که جامعة ما لااقل از وضعیت اقتصادی مطلوبی برخوردار
نیست و اکثریت مردم با درآمد سرانة بسیار پایینی روزگار میگذرانند. بگذریم از اینکه حداقل نزدیک
به یک قرن است دولتهایی که به آنها رأی میدهیم پیوسته از ثروتی بیکران سخن میگویند
و رسماً اعلام میدارند که به دلیل عدم رعایت در تقسیم
عادلانة ثروتهای ملی عدهای به ثروت بادآورده میرسند و اکثریت در فقر و فاقّه به
سر میبرند و شیرینتر اینکه این ثروت پیوسته در اختیار دولتها بوده و مقسّم هم
آنها هستند. بگذریم؛ به هر حال نویسندگان، هنرمندان و ارباب فکر و قلم هم بخشی از این
مردم هستند و در نتیجه تابعی از شرایط دشوار اقتصادی. با این تفاوت که محققان و
پژوهشگران برای انجام فعالیتهای خود هزینههای گزافی را صرف مینمایند.
هزینههایی
که جهت کشف و بازتولید پدیدههای کیفی و معنوی مصروف میشود. کالاهایی که در بسیاری مواقع حتی
قابل عرضه نیستند تا لااقل به بازگشت بخشی از هزینهها امیدوار بود.
بدیهی
است جامعة ما نیز سالهاست در جهت ایجاد ساختارهایی تلاش میکند که توازنی را در
جهت برآورده ساختن نیازهای مادی و معنوی جامعه ایجاد نماید. با این حال هنوز نمیتوانیم
مدعی باشیم که این ساختارها جهتی اطمینانبخش و باثبات
یافتهاند. تلاشها ادامه دارد و در عین حال بسیاری از عوامل هنوز به عنوان
موانع جدّی و بازدارنده وجود دارند.
متأسفانه
بسیاری از ساختارها و نهادهای اساسی
تحقیقاتی نیز در شرایطی بسیار ابتدایی به سر میبرند؛ که از جملة آنها ساختارها و
نظام تحقیقاتی در شاخههای علوم انسانی، اجتماعی و فرهنگی است. من فکر نمیکنم که کسی
منکر چنین وضعیتی باشد. در عین حال تحقیقات فرهنگی بهرغم وجود سازمانها و مراکز
تحقیقاتی پرتعداد، با عناوینی چون واحد تحقیقات صدا و سیما، معاونت تحقیقاتی
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری، واحد تحقیقات
دانشگاه آزاد، میراث فرهنگی، فرهنگستانِ هنر و دهها عنوان متفاوت دانشگاهی و
غیر دانشگاهی و البته غالباً دولتی هنوز از میراثهای ناصوابِ گذشته و سیاق غیر
اصولی رنج میبرند. برنامهریزان اقتصادی در سطح کلان بودجههای نه چندان قابلی را
در این زمینهها پیشبینی مینمایند که همین مختصر نیز در ساختارهای فسیلشده و بافت تار عنکبوتگونة
بوروکراسی و نیز اهمال برخی مدیران میانی که اکثراً
درکی از اهم مبانی و موضوعات حیاتی و الزامآور تحقیقاتی ندارند، حیف و میل میگردد.
در برخی موارد و طبق قراردادهای فورمالیته و در قالب طرحهای تحقیقاتی تکراری و
بهاصطلاح دمِ دستی این امکانات ناچیز نیز به دوستان و محبان تقدیم میشود.
البته من منکر اتفاقات نادر و در عین حال مؤثّر در زمینة فعالیتهای تحقیقاتی مثبت از
سوی برخی نهادها و مراکز تحقیقی نیستم، ولی باید اذعان نمود که به نسبت انرژی و پتانسیلهای
بالقوهای که در سطح کشور وجود دارد مجموع تحقیقات فرهنگی و هنری تأثیرگذار و ماندگار ناچیز است.
حال میرسیم
به پرسش شما و البته پرسش من و همه. در کشوری که
انقلاب آن داعیهدار حرکتی فرهنگی است و همة مسئولان خرد و کلان بهدرستی بر
بضاعتهای معنوی، فرهنگی و هنری این کشور فخر میفروشند، پس جایگاه ساختار تحقیقاتی
قابل اتّکاء، جایگاه محقق و نیز جایگاه تحقیق در کجا قرار دارد؟ آمار نشان میدهد
که اکثر تحقیقات فرهنگی و هنری، خاصه در زمینههای هنرهای نمایشی و موسیقی و تحقیقات
فولکلور با اراده و عزم محققانی صورت گرفته است که کمتر مورد توجه و حمایت این
همه پژوهشگاهها و مراکز تحقیقاتی قرار گرفتهاند. این گونه پژوهشها و آثار غالباً با هزینههای شخصی
و خون دل خوردن محققانی صورت میپذیرد که تنها انگیزة آنها احساس مسئولیت در قبال
فرهنگ ملّی است. طبیعی است که تحقیقات میدانی در عرصة فرهنگ و هنر علاوه بر
زحمات طاقتفرسا هزینههای گزافی نیز دربر دارد، از همین رو بسیاری از محققان راه
آسانتری را انتخاب میکنند.
یعنی تحقیقات کتابخانهای!
البته چه کسی میتواند اهمیت و ارزش این گروه از تحقیقات را نادیده بگیرد. ولی
واقعیت این است که کتابها و کتابخانهها همیشه وجود داشته و دارند. بنابراین
تحقیقات کتابخانهای در هر زمانی ممکن و میسر است. آنچه در حال نابودی است آن بخش
از فرهنگ و هنری است که بر اساس سنّتهای شفاهی و شعور و حکمت مردمی و تاریخی شکل
یافته و البته به واسطة طعمِ فریبندة نفت، هیاهوی فوتبال و فقر و حاشیهنشینی و
البته در اثر استحاله و تعلیق میان مدرنیزم و سنّتگرایی در شرف نابودی است. این
تحقیقات فقط در فرصتی معین قابل حصول است و حداکثر زمان جهت دستیابی به آن در
خوشبینانهترین حالت از چند دهه متجاوز نیست.
خوب شما
از محققان و موقعیت
اقتصادی آنان سؤال میکنید. در چنین وضعیتی پژوهشگران چه حرفی برای گفتن دارند.نه
حقوقی، نه بیمهای، نه آموزشی، و نه امکاناتی. البته محققان به عکس دیگر اقشار باید از
عزت نفس و خویشتنداری برخوردار باشند! قلندری را بر دریوزگی ترجیح دهند، کرامت
و فضیلت خود را حفظ نمایند! همه اینها درست؛ ولی پژوهشگران نیز مانند همة افراد
جامعه از نیازهایی ابتدایی برخوردارند. از این گذشته پژوهش و بهویژه پژوهش
میدانی از هزینههای بسیار گزافی برخوردار است. اجازه بدهید تا هزینة یکی از
تحقیقاتم را کمّی نموده و با اعداد و ارقام نشان دهم. تصور نمایید که جهت تحقیقات
پیرامون موسیقی لکّی در غرب کشور و طی هفت مرحله بیش از چهار ماه در آنجا ماندگار شدم.
در یک سفر عکاس و در یک سفر نیز صدابرداری را به همراه داشتم. ضمناً هزینههایی را نیز هر چند بسیار
اندک به تعدادی از هنرمندانی که مورد مصاحبه قرار گرفته
و از آنان ضبط موسیقایی به عمل آمد، پرداختهام. خروجی این سفرها حداکثر یک جزوة نود
صفحهای و یک ساعت کار صوتی موسیقایی قابل انتشار است که معرّف بخشی از آراء و
عقاید باقدمتی است که از طریق موسیقی بازتاب مییابد. هیچ یک از ناشران خصوصی و
دولتی به هیچ وجه حاضر نیستند تا مبلغی بیش از دو میلیون تومان برای چنین تحقیقی پرداخت
نمایند. حال اینکه هزینة سفرها، اقامت، دستمزد عکاس و دستمزد صدابردار و سایر
هزینههای جنبی با کمترین امکانات و بیشترین صرفهجویی لااقل بالغ بر دو میلیون و
پانصد هزار تومان گردیده است. ضمن اینکه محقق هزینههای جاری زندگی و خانوادة خود را
نیز در پشت سر این سفر
تحقیقی دارد. در چنین شرایطی شما از کدام حقوق و کدام امکانات سخن میگویید. از این
گذشته، محققین میدانی با توجه به ویژگیهای شغلی از
ارتباطات بسیار گستردهای نیز برخوردارند. این ارتباطات به غیر از روابط معمول شامل
همة افراد مطلّع، هنرمندان موسیقی و پژوهشگران بومی است که محققان طی سالهای
دور و نزدیک ارتباط تنگاتنگ و مداومی با آنان داشته و دارند. اینگونه روابط مستمر بر اساس سنّتهای
ارجمند شرقی خواه و ناخواه موجب پیوندهای عاطفی و مؤانستهایی میشود که به دنبال
خود توقعاتی ایجاد مینماید. تصور نمایید که یک هنرمند خراسانی که یکی از منابع اصلی
تحقیق موسیقی در این استان است، دچار عارضة قلبی است. او هم به کمکهای مالی نیازمند
است و هم باید در تهران مورد مداوا قرار گیرد. در عین حال او حق دارد تصور نماید
که یک محقق شناختهشده حتماً در تهران از شرایط و تمکّن قابل ملاحظهای برخوردار
بوده و نیز ارتباط گستردهای با مدیران رده بالای نهادهای دولتی داشته باشد. بنابراین
در شرایط سخت به او پناه آورده انتظار کمک دارد. ولی واقعیت چیز دیگری است.
معمولاً در چنین شرایطی مدیران به هنگام مراجعة ما و تقاضای مساعدت به بهانههای
مختلف از خود سلب مسئولیت مینمایند. محققین با همة
تلاشهای خالصانه و صرف وقت و انرژی غالباً با درهای بسته مواجه میشوند. در نتیجه
شرمسار عدم بضاعت و توانایی خود جهت کمک شایسته و درخور به چنین هنرمندان و استادان
واقعی و ارجمند میگردند. در این زمینه میتوان از دهها مشکل دیگر نام برد که
توضیح پیرامون یکایک آنها خستهکننده خواهد بود. در این میان وضعیت معیشتی
گردآورندگان و آگاهان دلسوز و پُرتلاش موسیقی بومی در مناطق و استانهای کشور بس
اسفبارتر است.
من گاهی
اوقات به علایق و انگیزههای مثالزدنی مطلعین و آگاهان بومی در نواحی کشور غبطه
میخورم و اینکه آنان در چهار سوی این مرز و بوم با کمترین امکانات و دشوارترین
شرایط تا این پایه به میراثهای فرهنگی و هنری زادگاه خود عشق ورزیده و با فداکاری و شور
و شوق زایدالوصفی در جهت صیانت از آن تلاش مینمایند.
گو اینکه
متأسفانه از طرف مسئولین موسیقی کشور هرگز توجه درخوری به اینگونه پژوهشگران گمنام و بیادعا
نشد و مسئولین فرهنگی استانها نیز هرگز به جایگاه تعیینکننده و مؤثّر این افراد پی
نبرده و حمایتی از آنان به عمل نمیآورند.
تنها وجه
مثبت و قابل تأکید در مدیریتهای دولتی شاید بتوان از حمایتهای هدفمندی یاد کرد که از آغاز دهة
70 از سوی مرکز موسیقی حوزة هنری صورت پذیرفت. از آن زمان تابحال حوزه هنری
جشنوارههایی را سازماندهی نمود که در چارچوب جشنوارههای مناسبتی و تبلیغاتی قرار
نداشت. این جشنوارهها تا حدود زیادی به تعریف و اهدافی واقعی خود نزدیک بود. از طریق
این گونه جشنوارهها، هنرمندان موسیقی نواحی مورد تکریم قرار گرفتند و شور و نشاط و
انگیزههای مثبتی ایجاد گردید. در عین حال برخی گردآورندگان و فعالان عرصة تحقیق و
برخی فعالان و گردآورندگان از طرف مرکز موسیقی حوزه هنری مورد حمایت همهجانبه
قرار گرفتند. هزینههای آقایان درویشی و جاوید اولین راه انداز جشنواره ـ نینوازان
ـ در سال 1370 جهت کلیة سفرها پرداخت شد و نتیجه شد کتاب
دایرة المعارف سازشناسی که توسط درویشی و کتاب موسیقی رمضان توسط جاوید و با نتنگاریهای
درویشی نوشته شد.
بعدها
این روند ادامه یافت و حوزه هنری با نگاهی
وسیعتر بسیاری از پژوهشهای درجه اول پژوهشگران موسیقی بومی همچون پژوهشهای
خانم ثابتزاده در زمینة موسیقی بختیاری را مورد حمایت قرار داد.
این
حمایتها در دوران مدیریت جدید مرکز موسیقی حوزه هنری شامل برخی گردآورندگان نواحی مثل خانمها
بهمنی، موسیقی قشقایی و نقاشپور، موسیقی شوشتر و ... نیز گردید. در هر حال روند فعالیت این مرکز در
مقایسه با سایر مراکز دولتی فکورانهتر و هدفمندتر است. کما اینکه بعدها مدیر این
مرکز متوجه شد که این گونه جشنوارههای پرازدحام با تراکم گیجکننده هنرمندان و
بدون اهداف خاص و پشتوانه پژوهشی فاقد ارزش علمی و دستآوردهای مشخص است و حرکت به
سوی برپایی کنگرههای موسیقی با اهداف مشخص و پشتوانه پژوهشی معین آغاز گردید. این در
حالی است که برخی افراد فرصتطلب، با فریبکاری و بزرگنمایی،
مسئولان جدید دفتر موسیقی وزارت ارشاد را وادار به انجام جشنوارههایی نمودند که در حقیقت به شکل
بدلی تکرار همان جشنوارههایی بود که پیشتر، از سوی
حوزه هنری برگزار شده بود. نتیجة این جشنوارهها از تبلیغات عوامفریبانه و از
سوی دیگر خروارخروار ضبط صوتی و تصویری بیمعنی، شتابزده و فاقد شناخت پژوهشی است
که توسط برخی برجنشینها و روزنامهنگاران بدلی و چرخ هشتم ضبط گردید. جالب اینکه
کلیه این گونه نغمات با کیفیتی به مراتب بهتر قبلاً ضبط گردیده و هماکنون در آرشیو
تالار وحدت موجود است. در همین رابطه بیانصافی است تا از تلاشهای ارجمند یکی از پرکارترین مؤسسات
خصوصی در ایران یعنی مؤسسة ماهور سخنی به میان نیاوریم. مؤسسهای که با وجود برخی
انتقاداتی که متوجه آن است، با درک شرایط و شناخت درست از برخی موضوعات اساسی و مبرم
مربوط به موسیقی نواحی، به سهم خود و در حد توان و با برنامهریزی توفیق ثبت و ضبط
و انتشار آثار قابل استنادی را در زمینه موسیقی نواحی ایران داشته است.
با توجه
به این شرایط شما هزینههای تحقیقی را چگونه فراهم میسازید؟
نظر به
اوضاع نابهسامان و عدم تناسب درآمدهای تحقیقی با هزینههای آن من به شخصه در
برخی مواقع ناچار به فعالیتهایی میشوم که به هیچ وجه با علایق و نیز اهدافم همسو نیست،
تا از این طریق بتوانم لااقل بخشی از هزینههای تحقیقاتیام
را تأمین نمایم.
از پذیرش
برخی تحقیقات صرفاً کتابخانهای گرفته
تا پذیرش سفارش مقاله جهت برخی مجلّات و نشریاتی که اساساً مورد قبول من
نیستند، برخی تحقیقات دست و پاگیر درجه سه تا همکاری با برخی شبکههای تلویزیونی و
رادیویی و تهیهکنندگان مختلفی که بعضاً دردسرساز هم هستند. و در بهترین حالت همکاری
با برخی مستندسازان و قبول مدیریت اجرایی همایشها و جشنوارههای دولتی، صرفاً با
هدف کسب درآمد.
آیا میشود
به طور مثال به انجمن موسیقی ایران و یا دفتر
امور موسیقی وزارت ارشاد جهت ایجاد نهادی تحقیقی با ساختاری قانونمند امید بست
و انتظار داشت که از این طریق جایگاه تحقیقات موسیقی و محققان آن تثبیت گردد؟
به هیچ
وجه! ببینید، انجمن موسیقی بهرغم وجوه مثبت آن و تسهیلات و تمهیداتی که گاه به گاه و البته
با همّت و احساس مسئولیت شخصی مسئولین این انجمن جهت برخی گردآوریها و تحقیقات
موسیقایی فراهم ساخته و نیز چشماندازها و بسترهایی که با برپایی انجمنهای موازی
موسیقی در برخی شهرستانها ایجاد نمود، کلاً مانند شعبهای فرعی از یک بانک اصلی به
نام ادارة کل موسیقی بوده و یا سیاستگذاریهای آن
به ناچار تابعی از متغیرهای آن محسوب میشود. وقتی بانک مادر در کلیّت خود از
بافتی فرسوده و ناکارآمد برخوردار است از شعبة فرعی آن که تابع قانونمندیهای نهاد
دیگری است چه انتظاری میتوان داشت.
از دو
سال و اندی پیشتر دفتر موسیقی که آن
موقع، مرکز موسیقی نام داشت با اعلان اولیه و مسرورکنندة خود مبنی بر اولویت
بخشیدن در سر و سامان دادن به مسئله پژوهشهای موسیقی بومی امیدهایی را برانگیخت، اما
متأسفانه با گذشت نزدیک به دو سال این امید به یأس مبدّل شد چرا که هیچگونه حرکتی
مبنی بر برنامهریزی و ایجاد ساز و کاری متناسب و همسنگ با اعتبار و ارزش این
بخش از موسیقی کشور از سوی این مرکز ملاحظه نشد.
البته
ممکن است معتقد باشند که
فعالیتهایی تحقیقاتی را آغاز و یا به انجام رساندهاند، کما اینکه این موضوع
چند بار از سوی[مقام سابق] ریاست محترم اعلام گردیده و در مذاکرات حضوری با اینجانب
نیز مورد تأکید قرار گرفت.
به هر
حال هر گونه حرکتی در این زمینه چنانچه از
برخی اصول اولیة تحقیق پیروی نماید قابل تقدیر است، اما شاید بزرگترین اشتباه
دفتر موسیقی پیرامون تحقیقات موسیقایی در شتابزدگی و فقدان سازماندهی صحیح آن بوده است.
در هر
صورت مدیریت جدید مرکز [آقای همافر] که در حسنِ نیت ایشان تردیدی ندارم، متأسفانه
در اثر شتابزدگی پیشگفته، مسبب تخریب بیشتری گردید که خود فراهم ساخته بود.
بدیهی است این مرکز قبل از هر اقدامی در درجة اول نیازمند اطلاعات دقیق آماری بود. این
اطلاعات میتوانست شامل زمینههایی چون مجموعة کارهای انجامشده، تحقیقات در دست
انجام، طرحها و طراحیهای موجود، شناسایی تعداد محققان بومی و سراسری موسیقی نواحی
و آگاهی از تخصص، تجارب و تسلط آنان به هر بخش از کار را شامل گردد.
پس از
کسب اطلاعات فوق، بر اساس همین پیشآگاهی و ایدههای موجود میبایست به تدوین
راهکارها و روشهای تحقیقاتی کوتاهمدت و بلندمدت اقدام نموده و ظرفیتهای موجود را از سمتدهی
مثبتی برخوردار نموده و آن را با واقعیات موجود
سازگار سازد. این حرکت میتوانست به سازماندهی و برنامهریزیهایی منتهی شود که با
استعانت از خرد و تجارب جمعی محققان موسیقی و بر اساس طرحی کلان و دورنگر مثلاً در
یک روند ده ساله و تقسیم حسابشده و آگاهانة کار، اولاً دست افراد فرصتطلب را
که پیوسته با چاپلوسی، اغواگری و بزرگنمایی تواناییهای نداشتة خود منافع کلان
فرهنگی را در سطح توقعات و منافع حقیر شخصی تنزل دادهاند، کوتاه نماید و در ثانی
اصلیترین و مبناییترین بخشهای مهم و ضروری موسیقی نواحی را دستهبندی و به
فراخور تشخیص مجمع محققان و نسبت به توانایی هر یک از اعضاء بین آنان تقسیم و به بهترین نحو مدیریت و به
انجام رساند. طبیعی است اینگونه تحقیقات و دستاوردهای آن به خاطر نظارت، همفکری و
کنترل جمعی محققان میتوانست به ایجاد منابعی ارجمند در فرهنگ موسیقی شفاهی کشور
منتهی گردد. در هر حال اگرچه مرکز موسیقی به واسطة وظایف قانونی و مسئولیتهای
فرهنگی و هنری خود موظف به ایجاد سازمانی جمعی، حذف روشهای فردی و مخفیانه و متعهد به
راهکار درخور و مؤثری جهت هدفمند کردن پژوهشهای موسیقی بومی است، ولی تا کنون
توفیقی در این زمینه نداشته است. با توجه به جمیع جهات و با در نظر گرفتن شرایطی که در
آن قرار داریم، بعید میدانم که این دفتر از این پس بتواند اقدامی جهت برنامهریزی
اصولی در اندازه و سطح چنین موضوع مهمی به انجام رساند. لااقل من امیدی ندارم. شاید
در حال حاضر بهترین کار برای این ادارة کل در زمینة موسیقی بومی مناطق شناسایی و
حمایت افراد و تحقیقاتی باشد که با اراده و تلاش و نیز هزینة شخصی تعدادی از محققان
شریف صورت پذیرفته است. در حقیقت نهادهای حامی موسیقی به جای تخصیص امکانات مالی
خود به افراد فرصتطلب و سودجویی که تازه میخواهند با هزینة این نهادها از بُرج
خود فرود آمده و با اجیر نمودن افراد آماتور و چند
روزنامهنگار مجیزگو و به صورت کنترل از راه دور و بهاصطلاح به شکل کیلویی، حجمی از
اصوات و تصاویر درهم ریخته را تحویل نماید، بهتر است چنین امکاناتی را به گردآورندگان
و پژوهشگران زحمتکشی اختصاص دهند که از سالها پیش با سرمایة شخصی و با شناخت کامل از
جوهرة موسیقی زادگاه و حوزة کاری خود گردآوریهای فکورانه و ارزشمندی را به انجام رساندهاند.
آیا خانة
موسیقی نیز با چنین وضعیتی مواجه است، یا اینکه شما
خانه را محل مناسبی جهت گرد آمدن محققان و سازماندهی مسئلة تحقیق میشناسید؟!
من قبل
از هر چیز باید عرض کنم که موضوع و مسئلة خانة موسیقی با همة نهادهای مرتبط با موسیقی
متفاوت است به دلیل اینکه خانة موسیقی جریانی خودانگیخته با شخصیتی متمایز از
دیگر نهادهاست. امروزه متأسفانه هر کسی از گرد راه رسید جهت اثبات و اظهار وجود،
خانة موسیقی را مورد انتقاد قرار میدهد. کسانی دیگر با عَلم کردن دانشآموختگان
موسیقی و از این قبیل پزهای روشنفکری و جریانسازی موازی خواسته و ناخواسته شأن و
جایگاه این خانه را مورد تردید قرار میدهند. خوانندگان
دستچندم و افراد بیهویتی را میشناسم که روزنامهها را عرصة تاخت و تاز حرفهای
پرت و پلای خود نسبت به خانه ساختهاند. یکی دو تن از محققان نیز پس از اینکه خراج
خود را از ادارة کل موسیقی دریافت نمودند، حالا دیگر هیچ اشکال و انتقادی را به این
مرکز جایز نمیبینند و از آنجایی که باید پیوسته ژست توخالی و اپوزیسیون بودن خود
را حفظ کنند، حالا شروع به انتقاد از خانة موسیقی کردهاند. خلاصه اینکه خانة موسیقی شده است کیسة
بوکس یک مشت افرادی که ظاهراً دیواری کوتاهتر از آن پیدا نکردهاند. بدیهی است
برخی انتقادات نیز ممکن است خالی از غرض و سازنده باشد. چه کسی میتواند منکر وجود
اشتباه و یا عدم ضرورت انتقاد نسبت به این خانه باشد. کما اینکه بنده نیز ممکن
است انتقادات و یا پیشنهاداتی را به خانه موسیقی داشته باشم. در همین جا و قبل از
پاسخ دادن به سؤال شما ضروری میبینم عرض کنم که من حتی آدرس خانة موسیقی را نمیدانم.
البته این مسئله افتخار نیست. منظورم این است که این گلهمندی
از منتقدان ریز و درشت خانة موسیقی، از موضع مسئول و یا کسی که منافع و ارتباطی تنگاتنگ با این
خانه دارد نیست. ولی به هر حال هر وجدان بیداری شاهد حضور مثبت و پیشبرنده و برخی
اقدامات در خور این خانه در جامعة موسیقی است. حداقل در حوزة فعالیتهای موسیقی
نواحی بسیاری از استادان، آگاهان و پژوهشگران و هنرمندان موسیقی بومی را میبینم که
احساس میکنند که سرانجام یک نهاد و تجمعی میخواهد، مأمن آنها باشد. از حقوقشان
دفاع کند و یا لااقل شأن و حرمت آنان را به عنوان هنرمندان این آب و خاک حفظ نماید.
بنابراین من با تمام وجود به حمایت و همدلی نسبت به خانة موسیقی اعتقاد دارم و
انتقادات مطروحه از سوی من به هیچوجه نافی اعتبار و جایگاه خانة موسیقی و بهویژه
نادیده گرفتن تلاشهای ارجمند کسانی نیست که از آغاز تا امروز در جهت تثبیت جایگاه این
نهاد وقتها و انرژیهای گرانبهایی را صرف نمودهاند.
با توجه
به نظر مساعد جناب عالی و حسن ظن شما به خانة موسیقی آیا میتوان خانة موسیقی را جایگاه مناسبی
جهت ایجاد نهاد تحقیقات میدانی در زمینة موسیقی نواحی دانست؟
آنچه
مسلم است خانة موسیقی حاصل حرکتی اجتماعی و بازنگری تحولیافتهای است که از اواسط
دهة گذشته آغاز و در اوایل دهة جاری همة ظرفیّتهای خود را به جامعه تزریق نمود و
سپس به خاموشی گرایید. این حرکت اجتماعی همة ارکان مادّی و معنوی کشور و از جمله
سازمانها و دوائر حوزة فرهنگ و هنر را تحت تأثیر خود قرار داد. بنابراین خانة موسیقی
نیز که خود محصول و ثمرة این جنبش فراگیر مردمی بوده است، به پیشنهاد و یا همّت هر
فرد، جمع و یا نهادی که اولبار به تأسیس و شکلگیری آن همت گمارد، اندیشهای قابل
احترام و تحسینبرانگیز است.
اما
اشکال و ضعف نه چندان مهم
خانة موسیقی به گمان من در این است که در آغاز مشارکت و شاید دخالت برخی مدیران
و مسئولان دولتی موسیقی در شکلگیری آن ظاهراً توقعات نابهجایی را برای آنان ایجاد
نموده و به همین دلیل انتظار داشتند تا خانه در شرایط مختلف حامی آنان قلمداد
شود. شاید برخی موضعگیریهای اوّلیة این خانه که متأسفانه لطماتی نیز به اعتبار و
شخصیت فرهنگی و هنری آن وارد ساخت، ناشی از چنین توقعاتی بوده است. در عین حال پیوسته باید به این نکته توجه
داشت که در شرایط پیچیدة کنونی و مشکلاتی که ذاتاً مسئلة موسیقی در کشورمان با آن
مواجه است، هر نوع حمایت از برخی افراد مسئول و غیر مسئول، چنین توقعی را در
شرایط مختلف برای دیگران نیز ایجاد نموده و در صورت برآورده نشدن خواستشان با اتهام و
ایجاد شائبههای سیاسی و گروهی، دست افراد مغرض را جهت آماج قرار دادن اهداف والا و
ارجمند خانة موسیقی باز خواهد گذارد.
با وجود
برخی اشتباهات که به طور طبیعی امری ذاتی در هر نوع حرکت اجتماعی و فرهنگی است باید
اعتراف نمود که خانة موسیقی در همین فرصت کم پیشرفتهای قابل تحسینی را در حوزههای
مختلفی از فعالیتهای خود به همراه داشته است. ایجاد یک خبرنامه جهت نشر اخبار و اطلاعرسانی به
اعضاء، ایجاد چند همایش و نکوداشت، برپایی چند کنسرت، ایجاد کانونها و شوراهای
چندگانة انتخاباتی، ارتباط و تعامل سازنده با نهادها و مراکز دولتی موسیقی، بزرگداشت
پیشکسوتان و پیگیری امور درمانی هنرمندان سالخورده، پیگیری بیمة هنرمندان و دیگر
حقوق صنفی و... که همة اینها در نوع خود امیدبخش است.
همدلی و
تجمع خودانگیخته و در عین حال آگاهانة جمع کثیری از مشهورترین و تأثیرگذارترین هنرمندان
موسیقی کشور تا طیفهایی از هنرمندان جوان و نیز شمار قابل ملاحظهای از اساتید و مجریان
موسیقی بومی نواحی کشور، محققان، آهنگسازان و نوازندگان انواع موسیقی، خانة موسیقی را
از ظرفیت معنوی فوقالعادهای برخوردار نموده و اعتبار و احترام فزایندهای به آن
بخشیده است. اما در هر صورت فعالیتهای جمعی هدفمند در هر شکلی مانند هر سازمان و
نهاد اجتماعی میباید از قانونمندیها و راهکارهای خاص خود پیروی نموده و
مسئولیتهای مشخصی را در قبال اعضاء و جامعه متعهد گردد. تا آنجایی که به بحث تحقیق و پژوهش
مربوط میشود این خانه غیر از یکی دو انتخابات و چند
نشست بیبازده عملاً حرکت درخور ذکری انجام نداده است. به نظر میرسد افرادی هم
که به عنوان رؤسای تحقیقاتی خانة موسیقی انتخاب شدند متأسفانه از مدیریت لازم جهت
حرکتی امیدبخش برخوردار نبودهاند. یکی دو استعفای رمانتیک و تقلیدی و سکون و
سکوت بعدی ظاهراً همة نتایج این انتخابات بوده است. به هر ترتیب کانون پژوهشگران
خانة موسیقی نتوانست با استفاده از فرصت ایجادشده از ظرفیت نیروهای بالقوة
بومی جهت فعالیتهای تحقیقی سود جوید. البته این مسئله هم قابل طرح است که افراد منتخب
چنانچه از تواناییهای مورد نظر نیز برخوردار بودند، تازه آنان با چه بودجهای میتوانستند
هزینههای مورد نیاز را تأمین نمایند. بنابراین در پرسش به پاسخ شما باید بگویم که خانة موسیقی
نیز اگرچه به دلیل جایگاه تخصصی، علمی و اجتماعی و نیز اعتبار والای هنری اعضای
خود در جامعه، در حال حاضر، ارجمندترین نهاد موسیقایی کشور محسوب میشود ولی در هر حال
به دلایل واضحی بهویژه موضوع بودجه هنوز در موقعیتی
قرار ندارد که بتواند متکّفل امر تحقیقات موسیقی بومی ایران گردد. اما شاید این نهاد در آینده بتواند با
تثبیت جایگاهی مشخص و تعریفی ساختاری و ماهوی از چنین امری سرانجام در چنین موقعیتی
قرار گیرد. بدیهی است خانة موسیقی در چنین صورتی میباید ضمن تعامل با نهادها و
مراکز فرهنگی و هنری مؤثر دولتی و نیز راهکارهای فکورانه و مستقل، سازماندهی امر
پژوهش را در کشور به انجام رسانده و با دعوت از همة محققان، به گماردن مدیری
اجرایی و باتجربه اقدام نماید. بدیهی است این توفیق میتواند موفقیت همة پژوهشگران و
مسئله تحقیق محسوب شود.
باز هم
مایلم سوال کنم که رابطة
شما با خانة موسیقی چگونه است. آیا تمایلی جهت همکاری با آن دارید؟
هنگام
تشکیل این مرکز چند تن از دوستان از من دعوت به عمل آوردند تا به عضویت خانة
موسیقی درآیم. من نیز استقبال کردم و مدارک مورد نیاز دوستان را تقدیم نمودم و
ظاهراً افتخار عضویت در خانة موسیقی نصیبم گردید.
متأسفانه
هنگام تأسیس این خانه من
درگیر دو تحقیق سفارششده از سوی دو ناشر پیرامون تاریخ نمایش و موسیقی تعزیه بودم
و کارهای نیمهکارهای در خراسان و آذربایجان شرقی داشتم. علاوه بر این یک سلسله
مشکلات و امور شخصی مانع از هر گونه فعالیت دیگری میشد. حتی از سوی خانة موسیقی
برایم یک سخنرانی پیرامون نقلهای موسیقایی ترتیب داده شد که تاریخ آن مقارن با حضورم
در آذرشهر گردید و با همة اشتیاقم نتوانستم در خانه حضور یابم. با این حال کم و بیش پیگیر فعالیتها و
تلاشهای دوستان در این نهاد نوپا هستم و تصمیم دارم تا از آغاز سال آینده طرحهایی
را جهت سازماندهی اصولی تحقیقات به خانة موسیقی ارائه کنم و در صورت جلب نظر
دوستان در ایجاد آن به صورت فعال شرکت نموده و در حد بضاعت به ساختار آن کمک نمایم. در
هر حال من فکر میکنم خانة موسیقی اولین تشکل فراگیر غیر دولتی هنرمندان موسیقی در
کشور است و باید مورد پشتیبانی همة افرادی قرار گیرد
که فعالیت آنان با موسیقی مرتبط است.
میخواستم
سؤالی را طرح کنم که البته
میدانم خیلی خوشایند شما نیست. شما اعلام نمودید که نقد مبسوطی پیرامون
دایرةالمعارف سازشناسی آقای درویشی تهیه نمودید و برخی جراید از جمله روزنامة همشهری جهت
درج این نقد و بررسی اعلام آمادگی نمودند. با توجه به اشراف شما نسبت به این مقوله
بسیاری ازعلاقهمندان موسیقی نواحی منتظر انتشار آن بودند، ولی بعداً خودتان از
چاپ این نقد صرفنظر نمودید. چرا؟
پیش از
بازگو کردن دلایل عدم انتشار موقت
این نقد و بررسی باید اعلام نمایم که به عکس تصور و پیشداوری خیلی از دوستان این
نقد و بررسی به جنبههای مثبت این کار تأکید بیشتری داشت.
حدود سه
سال پیش من به مؤلف این اثر اعلام نمودم که در صدد یک نقد و بررسی مبسوط پیرامون
دایرهالمعارف سازشناسی هستم و ایشان هم استقبال نمودند. بعدها بهویژه پس از
برگزاری کنگرة گوسان پارسی متأسفانه فضاهای ناسالمی از سوی برخی ایجاد گردید.
انتشار این نقد و بررسی در چنین شرایطی ممکن بود نقد مذکور را که در سی صفحه و با
همکاری یکی از اتنوموزیکولوگها و صرف حدود دو ماه وقت تهیه گردیده تحتالشعاع قرار
دهد. بنابراین نزدیک به یک سال این نقد و بررسی را مسکوت گذاشتم. به محض اینکه تصمیم به انتشار آن گرفتم از
مراکز مختلفی با بنده تماس گرفته شد که از جمله انجمن موسیقی، خانة موسیقی، ادارة
کل موسیقی وزارت ارشاد و حتی مرکز موسیقی حوزة هنری که تأمینکنندة اصلی منابع مالی
و بخش اعظم هزینههای تحقیقی این دایرهالمعارف بوده
و نیز بسیاری از دوستان اهل موسیقی. البته هر یک دلایل خاص خود را داشتند و جالب
اینکه تنی از مسئولین تازه به دوران رسیده با طرح اتهاماتی نسبت به این جانب با
زبان تهدید و تخریب محترمانه خواستار مسکوت گذاشتن این نقد و بررسی شدند. این مورد در
عین شگفتی برایم از همه جالبتر بود. چرا که مرا به یاد [...] لازم است یادآوری نمایم به همین نسبت
دوستان زیادی هم از جامعة موسیقی تأکید بر انتشار این نقد داشته و دارند.
به هر
ترتیب بنا بر مقتضیاتی که بهویژه از سوی یکی از دوستان ارجمند خانة موسیقی آقای
دکتر سریر طرح گردید و تا حدود زیادی منطقی و عقلانی مینمود،
فعلاً از انتشار آن منصرف گردیدم. با این توضیح که جامعة موسیقی چنانچه به هر دلیل از ایجاد فضای
نقد و بررسی به خود هراس راه دهد، در درازمدت زیانهای
جدی را متوجه فضای تحقیقی و موسیقی خواهد نمود.
آیا نقد
جناب عالی متوجه روشهای
تحقیقی در این دایرةالمعارف است یا مسائل دیگری را مدّ نظر قرار داده است؟
واقعیت
این است که این اثر در نوع خود گردآوری ارزشمندی است. به هر حال مؤلف در حد بضاعت و امکانات نسبتاً
گستردهای که در ابتدای امر حوزة هنری در اختیار ایشان نهاد، کار درخور تقدیری را
تدوین نمودند. هدف اصلی من از انتشار این نقد و بررسی پیشگیری از خطاها و نواقص
آشکاری است که در صورت اصلاح و تصحیح میتوانست بار علمی
و تحقیقاتی این کار را در مجلّدات بعدی افزایش دهد.
این نقد در حقیقت پنج مسئلة
اساسی را به صورت جداگانه و تفکیکشده به ترتیب زیر مدّ نظر قرار داده است:
1ـ بررسی
تنوع سازها با دید مثبت و اشاره به سازهایی که مؤلف به دلیل عدم اشراف به فرهنگهای قومی قادر به
ثبت درست آنها نگردید.
2ـ بررسی
رویة تعیین فواصل، پردهبندی
و تعیین اصوات سازها در جداول دایرهالمعارف که کاملاً غیر علمی و ناکارآمد و
غیرکاربردی است، چرا که به هیچوجه منطبق با روشهای علمی و اتنوموزیکولژی نبوده و از دانش فیزیک صوتی
و اکوستیک بهره نبرده است.
3ـ طراحی استراکتور سازها،
عکاسی و توضیح ساختمان هر یک از سازها که تا حدود زیادی بدون نقص و از دقت بالایی
برخوردار است.
4ـ برخورد
سطحی مؤلّف با فرهنگهای بومی و قومی که در حد پایاننامههای
دانشجویی بوده و فاقد روشهای علمی در تبیین، رهیافت و انکشاف بنیادهای فرهنگ قومی و ارتباط آن
با فرهنگ موسیقی اقوام است.
5ـ اهتمام مثالزدنی مؤسسة
ماهور ناشر و برخورد فوقحرفهای با این اثر به خاطر تشکیل تیم متخصص در تدوین چه
در بخش ویراستاری، طراحی، صفحهآرایی، پالایش، صفحهبندی، استفاده از متریال درجه یک و... و عدم
مضایقه ناشر در هزینهها و شکیل و نفیس نمودن اثر.
6ـ بررسی
عدم ثبت درست ارجاعات و رفرنسها و بهویژه عدم امانتداری مؤلّف و ارائه غیر اصولی آراء و نظرات
دیگر پژوهشگران موسیقی، بدون ذکر مأخذ و عدم رعایت حقوق معنوی آنان.
7ـ حجیم
نمودن غیر اصولی با عکسهای اضافی و تزیینی و صفحات سفید به گونهای که کاری سیصد صفحهای
در بیش از ششصد صفحه عرضه گردیده است.
میدانید
که آقای درویشی به واسطة این اثر از سوی خانة موسیقی به عنوان محقق سال به سازمان
فرهنگی یونسکو معرفی شدهاند. نظر جنابعالی چیست؟
من به تصمیم خانة موسیقی
احترام میگذارم، اگرچه این تصمیم به گمان من از کیاست لازم برخوردار نبود.
بدیهی است آقای درویشی نیز از شایستگیهایی برخوردارند. اما قطعاً این مسئله از دید
داوران محترم یونسکو در انتخاب نهایی پنهان نخواهد ماند که دائرهالمعارف سازشناسی در حقیقت محصول
تلاش و زحمات جمعی از محققان موسیقی نواحی کشور است که آقای درویشی به هر دلیل در
جایگاه گردآورنده و تدوینکنندة آن قرار گرفته و با دلایل نامعلومی از معرفی درستِ
دیگر محققان و مؤلفان این اثر امتناع ورزیده است. در هر
صورت تصور میکنم آقایان مرحوم دکتر محمدتقی مسعودیه، و استاد مجید کیانی به دلیل
بارِ علمی افزونتر، اتکا به خلاقیتها و تلاش فردی، و نیز کنفرانسها، مقالات و سخنرانیهایی که منجر
به معرفی فرهنگ موسیقی ایرانی در مجامع علمی ـ فرهنگی جهان گردید و در عین حال
شخصیت موّجه، ممتاز و غیر ژورنالیستی از شانس بیشتری نزد انتخابکنندگان یونسکو
برخوردار بودهاند. در عین حال چنانچه آقای درویشی منتخبِ نهایی یونسکو باشند برای
هر ایرانی میهندوست موجب فخر و مباهات خواهد بود.
آقای
نصری اشرفی! از حسن ظن و صرف وقتی که داشتید بسیار ممنونم.
|