کارآفرینی
دینی یک سبک زندگی
خوشبختانه
چند سالی است که تب کارآفرینی همچون تب واقعی که علامت دفاع و واکنش طبیعی بدن
نسبت به ورود یک میکروب خارجی است به عنوان علامت دفاع و درمان بیکاری و اشتغال
زایی در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی به خوبی و وضوح مشهور است.
در چنین شرایطی چنانچه صاحب نظران کارآفرینی
کشور احساس مسؤولیت نکنند و با یک همت گروهی، جایگاه، رسالت و مفهوم حقیقی
کارآفرینی را تبیین و معرفی ننمایند و از آن حفاظت و صیانت نکنند ممکن است همچون
بسیاری از امور ضروری و مفید دیگر به انحراف، باد فراموشی و در نهایت به نابودی
کشیده شود.
کارآفرینی اگر چه یک شغل نیست و ترویج فرهنگ
آن در جامعه، ابتدا موجب افزایش بیکاری میشود
اما موتور توسعه است و بیکاریهای پنهان را نه تنها آشکار و درمان میکند، بلکه
باعث پیشگیری از آن نیز میشود.
واژه « کارآفرینی» در زبان فارسی واژهای است
نو که معنای لغوی آن، شنونده یا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را، که ترجمه
انگلیسی Entrepreneurship است به اشتباه
میاندازد. این واژه اغلب در اذهان، مفهوم " اشتغال زایی" و ارتباط
مستقیم و ذاتی با کار ( آن هم از نوع فیزیکی آن) را تداعی میکند، در حالی که
کارآفرینی به معنی حقیقی خود تعاریف مختلف و متنوعی دارد. به طور کلی میتوان گفت
که اساس و جوهره اغلب تعاریف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم « فرآیند خلق ثروت »
یا « تخریب خلاق»
میباشد که طبیعتاً چنان فرآیند و چنین تخریبی توأم و همراه با خطرپذیری است.
متأسفانه عده ای در کشور، کارآفرینی را به
عنوان یک شغل معرفی میکنند و آنها را در کنار کارگر، مدیر، مهندس، پزشک، خلبان،
وکیل، جوشکار و.... قرار میدهند و عدهای دیگر آن را شغل آفرینی میدانند، عدهای
دیگر کارآفرین را کسی میدانند که فقط بتواند کارگاه یا کارخانه یا شرکتی را
تأسیس، راهاندازی و مدیریت نماید و خطرپذیری آن را متقبل شود. عدهای دیگر فقط
صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرین میدانند و عدهای شالوده کار را در
عصر فراصنعتی «کارآفرینی » و در عصر صنعت «استخدام» معرفی میکنند، عدهای دیگر
کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرین را به معنی کارفرما و سرمایه دار تلقی
میکنند.
به عبارت دیگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرینی
اجتماعی میشود عمدتاً منظور این است که از طریق کسب و کار، درآمدی برای امور
اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمایند و یا ساختار اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی کشورشان
را برای تسهیل و حمایت از کارآفرینی اقتصادی تغییر، اصلاح یا تکمیل نمایند، (
علاقه مندان میتوانند فهرست کامل کارآفرینان اجتماعی و نوع فعالیتهای آنها را از
طریق مجله الکترونیکی www.changmakers.net
بدست آورند).
در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرینی فرهنگی میشود
منظور این است که کسب و کار تازهای در عرصه فرهنگ ایجاد کنند و یا برای افزایش
فروش محصولات فرهنگی راهبرد کارآفرینانهای را به کار گیرند و یا کسب و کاری را
برای اهداف اجتماعی تأسیس نمایند و.... به هر حال در آن فرهنگ، کارآفرینی فرهنگی و
اجتماعی یا سیاسی با کارآفرینی اقتصادی عجین است لذا، تخریب خلاقی در اصالت،
رسالت، روشها، مؤلفهها و ساختار فرهنگ، اجتماع یا سیاست اتفاق نمیافتد.
در هر صورت هر یک از کارآفرینان اجتماعی،
سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائماً در جستجوی نیازها و فرصتها هستند
تا از طریق خلاقیت، خطرپذیری و رهبری، ارزشی را در جامعه ایجاد و خلاء یا نقصی را
دفع و اصلاح نمایند. بنابراین میتوان گفت: کارآفرینی یک شغل نیست که فقط در بعد
اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن یعنی یک سبک زندگی
یا یک فرهنگ است که همواره همراه با کارآفرین است و بر تمام شؤون زندگی او تأثیر
میگذارد از جهان بینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا انتخاب همسر، شغل و
حرفه و روش انجام کارهایش. لذا کسی که دارای ویژگیهای کارآفرینانه است الزاماً
نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود.
زندگی کارآفرینانه زندگی است که جستجوگری،
تکاپو و تلاش مستمر و بدون وقفه برای رسیدن به کمال، اساس آن است. زندگی که باید
دائماً در جستجوی میانبرها بود و خلاقیت جوهره آن است. زندگی که هیچ گاه به وضع
موجود اکتفا نمیشود و در حالی که باید با یک چشم به آینده بنگری با چشم دیگرت
باید به دنبال شکار ایدهها و فرصتها از گذشته و حال باشی.
کارآفرینی یک سبک زندگی است، زندگیای که در
آن خواستن چیزی هنگامی خواستن به حساب میآید که آن را بخواهی و برای آن اقدامی
بکنی.
I want what I want when I
want IT
و
توانستن هنگامی اتفاق میافتد که نمیتوانم را فراموش کرده باشی. زندگی که در آن
به جز اندیشه هیچ چیز کاملاً در اختیار تو نیست و برای مسلمان ماندن باید هر لحظه
ایمانت را تازه گردانی.
در زندگی شناخت و توسعه قالبهای ذهنی
اهمیت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته میشود که اندیشه خود را به اصرار صحیح
نداند و به آنچه که نفسش ( قالبهای ذهنیاش) برای او میآراید اطمینان نکند، در
این زندگی به اشخاصی گفته میشود که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند که بتوانند:
- با
دیگران کارکنند،
- حداقل
برخی از کارها را بهتر از دیگران انجام دهند.
- خود
را با موقعیتهای تازه و افراد جدید انطباق دهند.
- در
کارهایی که ابتداء دشوار به نظر میرسد، مهارت پیدا کنند.
- در
شرایطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصمیم گیری کنند.
- به
دیگران کمک کنند و از آنها حمایت نمایند.
- اگر
فعالیتهای گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها را به طور مؤثری اصلاح کنند.
در زندگی کارآفرینانه، افراد به خوبی معنی
جمله زیر و آثار آن را درک میکنند و لذا راه فرار از آن را یاد گرفتهاند، « شما
آن چیزی که فکر میکنید نیستید و آن چیزی که دیگران راجع به شما فکر میکنند
نیستید بلکه شما چیزی هستید که فکر میکنید دیگران راجع به شما چنین فکر میکنند».
در سبکهای زندگی دیگر، افراد چیزهایی را میبینند
و میگویند چرا؟ اما در زندگی کارآفرینانه افراد یاد میگیرند که چیزهایی را هرگز
وجود نداشته است ببینند و بگویند چرا نه؟، در زندگی کارآفرینانه بیشتر از تفکر و
اگر استفاده میکنید تا همگرا و باید چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنید اما
نه در مورد چیزهای ناشناخته بلکه در امور بدیهی و دانستههای دوران بزرگی چون به
قول وایتهد؛ به عهده گرفتن تجزیه و تحلیل امور عادی، واضح و بدیهی احتیاج به ذهنی
غیرعادی دارد و به قول کاسپر، کشف ناشناختهها، عملی جسورانه است اما از آن
جسورانهتر زیر سؤال بردن شناختهها است.
در زندگی کارآفرینانه سازمانها در جستجوی
افراد خیلی باهوش نیستند آنها میدانند که هوش زیاد لزوماً خلاقیت بالا به همراه
نمیآورد، بازاریابی این گونه سازمانها بازاریابی واکنشی نیست که در صدد رفع
نیازهای اظهار شده مشتریان باشد به عبارت دیگر آنها شرکتهای بازار محور (Market
driven co) نیستند بلکه شرکتهای بازار ساز (Market
driven co) هستند که از طریق بازاریابی خلاق درصدد شناسایی و رفع نیازهای
واقعی و پنهان مشتریان هستند.
در این زندگی افراد متوجه میشوند که اگر
کارها را با یقین شروع کنند در پایان به شک میرسند، اما اگر به شک شروع کنند به
یقین خواهند رسید و به خوبی فهمیدهاند که شک منزلگاه خوبی نیست بلکه سکوی پرش
مناسبی است. در زندگی کارآفرینانه یادگیری
و حل مسأله فرایندی دائمی و مادام العمر است.
زندگی کارآفرینانه مثل رانندگی با سرعت بالا
در جاده یخبندان است، زندگی که هرکس پا در آن بگذارد سنگهای زیادی به طرفش پرتاب
میشود سنگهایی از طرف اقوام، مردم کوچه و بازار، همکاران، زیردستان، بالادستان،
دوستان و ... از طرف همه کسانی که
کلیشهای فکر میکنند. اما اگر کسی با این سبک زندگی آشنا شده باشد و آن را
پذیرفته باشد به مرور یاد میگیرد که چطور با این سنگها خانه بسازد، خانهای که
وقتی
ستونهای آن زده شد همه مخالفین برای نوشتن نام خود بر سر در آن به صف
میشوند.
در این زندگی به لباسهای کهنه وصله نو دوخته
نمیشود، و در بطریهای نو شراب کهنه ریخته نمیشود
مدیران سازمانها در این زندگی فقط یک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختیار
دارند، که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد.
بله در این زندگی خلاقیت به معنی شناسایی
نیاز و رفع آن است، لذا اوج خلاقیت یعنی شناسایی نیازهای سطح بالای انسان یعنی
نیاز خود شکوفائی
که اولیاء و انبیاء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسایی، معرفی و رفع
نمودند.
در این زندگی است که پرده پندار دریده میشود
و دنیا و آخرت، عقل و دل، علم و عمل، ماده و معنا، روح و جسم با هم تنیده شده و
به یک زبان میگویند: سبحان الله و الحمدالله و لا الله الا لله و الله اکبر. آن
وقت است که کارت عار نمیشود و زبانت مار، حسادتت رقابت میشود و رقابت بی رحم نمیشود.
آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضایت نکنی و رضایت بدون تجارت بدست نیاوری،آن
وقت است که واقعاً موتور توسعه
میشوی و کار و عبادتت یکی میشود، قدر فرصتها را میدانی و نمازت نماز میشود و
سؤالت جواب.