بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر
سیدجلال امام
دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى کارشناسى ارشد تاریخ تشیع
چکیده
درباره تعداد جمعیت حاضر در روىداد مهم و تاریخى غدیرخم اقوال و روایات متفاوتى وجود دارد. در این نوشتار، ضمن بررسى این روایات، تلاش شده است با ملاحظه شواهد و قراین، و با شیوه تحلیلى، در مورد جمعیت مدینه در سالهاى پایانى حیات رسولخدا صلىاللهعلیهوآله، و نیز با بهرهگیرى از دیگر قراین تاریخى، تعداد حاضران در غدیر محاسبه شود.
واژگان کلیدى: غدیر، حاضران در غدیر، مدینه، مکه، یمن، جحفه و مفترقالطرق.
مقدمه
از نگاه شیعه، غدیر مهمترین روىداد تاریخى عصر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله است که طى آن بر امامت حضرت على علیهالسلامبراى مسلمانان تأکید شد. از این رو شیعه به شدت به این جریان توجه داشته و هنگام بحث در مورد جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآله، آن را به عنوان اساسىترین دلیل براى حقانیت خود و امامت امام على علیهالسلام معرفى کرده و از آن بهره برده است.
متکلمان، محدثان و مورخان شیعه و سنى از زوایاى مختلفى این مسئله را بررسى کردهاند؛ زمان و مکان غدیر، علت انتخاب مکان غدیر، عبارتها و کلماتى که در سخنرانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله آمده و جریانهایى که در آن اتفاق افتاد همه به نوعى مورد کاوش قرار گرفتهاند. اما از مباحثى که کمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحلیل تاریخى از آن سخن به میان آمده «تعداد جمعیت حاضر در غدیر» است.1 گاه تعداد جمعیت حاضر در غدیر، در حد آمار بالایى (بیش از یا قریب به صدهزار نفر) ذکر مىشود، اما به نظر مىرسد این گزارشها مبالغهآمیز و مبهم بوده و مشکلاتى نیز ایجاد کرده است.
در این پژوهش تلاش مىشود ضمن توجه به اقوال مورخان، به گونهاى تحلیلى تعداد جمعیت حوادث پیش از جریان غدیر مورد توجه قرار گرفته و با عنایت به قراینى، مانند رشد نسبى جمعیت در سیر حوادث زمان حیات رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله، تعداد حاضران در غدیر محاسبه شود. طبعا ابتدا باید زمان و خصوصا مکان غدیر بررسى شود که ارتباط تنگاتنگى با بحث جمعیت آن دارد. البته بدیهى است اگر با بررسى علمى، کاهش جمعیت حاضر در غدیر از تعداد مشهور ثابت شود هرگز این امر، تأثیرى در اعتبار و اهمیت رخداد غدیر ندارد و حجیت و اعتبار آن به قوت خود باقى است. چرا که در اصل واقعه غدیر جاى هیچ تردیدى نیست.
1. زمان ماجراى غدیر
در مورد تاریخ غدیر تقریبا اختلافى بین منابع نیست. تمامى منابع2 در اینکه این روىداد بزرگ هیجدهم ذىحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، اتحاد نظر دارند.
در اینجا به مناسبت، یادآورى این نکته، ضرورى است که برخى منابع شیعى نوشتهاند غدیر در روز پنجشنبه یا جمعه روى داده است.3 به نظر مىرسد این امر، نوعى افزودن فضیلت براى این روز مهم است، زیرا طبق محاسبات چنین چیزى ممکن نیست. بسیارى از منابع اهلسنت4 و نیز شیعى،5 وقوف پیامبر صلىاللهعلیهوآله را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش کردهاند و بر این اساس، روز غدیر که نُه روز پس از عرفه و هجدهم ذىحجه است، یکشنبه خواهد بود. در میان مورخان، ابنکثیر به این نکته اشاره کرده است.6
نکته دیگر اینکه این گردهمایى عظیم در چه ساعتى از روز روى داده است؟
طبرسى در این باره مىنویسد: جبریل زمانى که پنج ساعت از روز گذشته بود بر پیامبر نازل شد.7 فتال نیشابورى نیز گزارشى را مىآورد و مىنویسد: پنج ساعت از روز گذشته بود که جبرئیل پیام ابلاغ رسالت را براى پیامبر صلىاللهعلیهوآله آورد.8 ابناثیر به نقل یکى از شاهدان عینى غدیر، زمان این اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش کرده است. طى این گزارش ابىالطفیل مىگوید: در حجهالوداع همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله بودیم که هنگام ظهر دستور داد مکانى را براى نماز مهیا کنیم و خارها را بزنیم، بعد از آن، نماز خواندیم و پیامبر صلىاللهعلیهوآله بعد از نماز، دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه».9
سید بن طاووس روایتى از زبان یکى از حاضران در غدیر به این صورت نقل مىکند: ما زمانى به غدیر رسیدیم که اگر تکه گوشتى را روى زمین مىانداختى از شدت گرما پخته مىشد.10 نویسنده کتاب الهدایة الکبرى روایتى را از زبان امام على علیهالسلامنقل مىکند که طبق آن، امام فرمود: و آن روز (غدیر) روزى بسیار گرم بود که طفل از شدت گرما پیر مىشد.11 قاضى نعمان نیز روایتى را به این صورت به نقل از زید بن ارقم نقل کرده که هیچ روزى گرمتر از روز غدیر ندیده بودیم.12
بر اساس این گزارشها به نظر مىرسد که تجمع هنگام ظهر که گرمترین زمان روز است، صورت گرفته است و این زمان با پنج ساعت از روز رفته، قابل جمع است. محاسبات نشان مىدهد که غدیر در اواخر اسفندماه روى داده13 و با توجه به شرایط آب و هوایى شبهجزیره، این گرماى شدید کاملاً طبیعى است.
اهمیت تعیین ساعت اجتماع از این بابت است که روشن شود آیا پیامبر صلىاللهعلیهوآلهاختصاصا براى ابلاغ امامت على علیهالسلامدستور به اجتماع داده است یا اینکه اجتماع براى نماز بوده و بعد از نماز، ایشان فرصت را مغتنم شمرده و از آن بهترین بهره را برده است. گرچه مىتوان گفت که این دو قابل جمعاند، زیرا زمان اجتماع، همزمان با ظهر بوده، از این رو ابتدا نماز خوانده شده و بعد رسولخدا صلىاللهعلیهوآله سخنرانى کرده است.
2. مکان غدیر
شاید تصور شود بحث کردن در مورد مکان غدیر نوعى تحصیل حاصل است. اما ما از این رو به آن مىپردازیم تا در بحث بعدى، یعنى تعداد جمعیت حاضر در غدیر، از آن بهرهبردارى کنیم. باید مشخص شود که غدیر در مسیر چه مناطقى قرار دارد و اهالى چه مناطق و چه شهرهایى در غدیر حضور داشتهاند.
اینکه چرا به این مکان «غدیر» و چرا به آن «خم» مىگویند برخى منابع اشاراتى دارند. یاقوت حموى، نویسنده معجمالبلدان مىنویسد: غدیر از غدر به معناى فریب گرفته شده است، زیرا غدیر جایى است که انسان از کنار آن عبور مىکند و آبى در آنجا مىبیند، اما سال بعد که مىرود خشک و بىآب مىیابد و از تشنگى مىمیرد، و به این وسیله انسان را فریب مىدهد.14 حموى «خم» را نام چاهى از بنىمره ذکر کرده است.15 نیز نقلى از زمخشرى دارد که «خم» نام مردى بوده است.16 همچنین طبق نقل دیگرى «خم» را نام چاهى مىداند که عبدشمس آن را حفر کرده است.17
اما اینکه غدیر در چه فاصلهاى از مکه و در کدام سمت از این شهر واقع شده است، در منابع تاریخى بیشتر فاصله غدیر تا جحفه گزارش شده است؛ به عبارتى از آنجا که جحفه مکان شناخته شدهاى بوده، سعى شده است تا غدیر با جحفه شناسانده شود. یاقوت حموى هنگام معرفى منطقه جغرافیایى غدیرخم مىنویسد:
و غدیر خمّ: بین مکه و المدینه، بینه و بین الجحفه میلان؛18 غدیر بین مکه و مدینه است و تا جحفه، دو مایل19 فاصله دارد.
طبرسى روایتى دارد که طبق آن، غدیر سه مایل قبل از جحفه واقع شده است. 20 ابنجوزى فاصله غدیر تا جحفه را یک مایل گزارش کرده است.21 این در حالى است که سید بن طاووس مىنویسد: مردم در جحفه توقف نمودند.22
حال باید دید جحفه کجاست؟ محقق کتاب الغارات در معرفى جحفه مىنویسد: جحفه روستاى بزرگى بوده که در مسیر مدینه به مکه واقع است و فاصله آن از مکه چهار منزل است. جحفه محل میقات اهل مصر و شام است اگر به مدینه نروند. فاصله جحفه تا مدینه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدیر دو مایل است.23
بر اساس مشاهدههاى اخیر و بازدید از مکان غدیر روشن شده است که فاصله مکه تا جحفه با جاده کنونى حدود 180 کیلومتر است.24 در نقشههاى امروزى عربستان شهر رابغ کاملاً پیداست که در کنار دریاى سرخ واقع شده است. این شهر فاصله کمى با محل غدیر دارد. بر اساس گزارشى که بخشى از آن گذشت، مسجدى در این شهر قرار دارد که به مسجد غدیر مشهور است. براى اطلاع بیشتر از محل غدیرخم، به تصاویر پایانى همین نوشتار مراجعه فرمایید.
نکته پایانى در این بخش این است که چرا پیامبر صلىاللهعلیهوآله غدیر را انتخاب نمود. در پاسخ این سو?ل دو احتمال وجود دارد: احتمال اول، اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله از سوى خداوند مأمور بوده که در اینجا رسالت خود را ابلاغ نمایند؛ به عبارت دیگر، این مکان از سوى خداوند انتخاب شده است.
احتمال دوم، که به اشتباه شهرت هم پیدا کرده و در واقع، توجیهى است بر اقدام پیامبر در انتخاب این مکان، این است که غدیر، محل تقسیم راهها و به اصطلاح «مفترق الطرق» بوده و مسافران هر منطقهاى از اینجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مىرفتند.25 از این رو آخرین نقطه مسیر همراهى تمامى مردم با پیامبر صلىاللهعلیهوآله، این مکان بوده و به همین دلیل پیامبر صلىاللهعلیهوآلهپیش از متفرق شدن مردم، مأموریت خود را ابلاغ نموده است.
البته باید بدانیم که آن روز قلمرو نفوذ اسلام شبهجزیره عربستان بود و فراتر از آن نرفته بود و عملیات موته و تبوک نیز فقط یک اولتیماتوم سیاسى و نظامى به شمار مىآمد. هنوز مناطق عراق، شامات و مصر مسلمان نبودند. از این گذشته، با دقتنظر در وضعیت جغرافیایى غدیر چنین به دست مىآید که غدیر یا همان جحفه اصلاً مفترقالطرق نبوده و چنین وضعیتى نداشته است. همانطور که در نقشه ملاحظه مىشود مسیر مردم عراق از شمال شرقى مکه، مسیر مردم طائف از جنوب شرقى مکه و مسیر مردم یمن از جنوب مکه است. مسیر شمال غربى مدینه که به غدیر منتهى مىشود تنها مسیر مردم مدینه و اطراف مدینه است. گرچه بعد از گسترش اسلام در شمال افریقا، آنها نیز از این مسیر به مکه مىآیند و در جحفه محرم مىشوند. در کتابهاى فقهى در باب حج به تفصیل در این باره بحث شده است که مردم هر منطقهاى از کجا وارد حرم (مکه) شده و محرم مىشوند و طبیعتا خروج آنها نیز از همان راه است. ذات عرق براى عراقىها، یلملم براى یمنىها، قرنالمنازل براى طایفىها و جحفه براى قبیلههاى جنوب مدینه و کسانى که نزدیک به مدینه هستند؛26 یعنى چون مسیرها متعدد است، محل محرم شدن نیز متعدد است. در محاسبه جمعیت غدیر ـ همان گونه که بدان خواهیم پرداخت ـ باید این محاسبات جغرافیایى نیز در نظر گرفته شود تا تصور نشود مردم یمن (که در جنوب هستند) در غدیر حضور داشتهاند.
در مورد مردم عراق نیز باید گفت در این نقشه مشخص است که مسیر عراق از ذات عرق، المره و المسلح مىگذرد و به طرف شمال شرقى مکه مىرود، در حالى که غدیر در شمال غربى مکه واقع شده است. آرى در یک صورت مىتوان پذیرفت که مردم عراق در غدیر حضور داشتهاند و آن اینکه حجگزاران عراقى به همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله به غدیر آمده و از آنجا راه خود را جدا کرده باشند که در نقشه به صورت نقطهچین نشان داده شده است. اما این احتمال هم پذیرفته نیست، زیرا هیچ سندى از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مبنى بر اینکه مردم عراق یا یمن وى را تا غدیر همراهى کرده باشند، وجود ندارد. در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت. افزون بر آنچه گفته شد یادآورى این نکته، ضرورى است که بیشترین جمعیت حاضر در مراسم حج، از مدینه، طائف، یمن و اهالى خود مکه بودند که فقط مسافران مدینه از راه جحفه عبور مىکردند.
3. تعداد جمعیت حاضر در غدیر
مهمترین مسئلهاى که ذهن نگارنده را متوجه خود کرده و این نوشتار درصدد پرداختن به آن است این است که جمعیتى که در ماجراى غدیر سال دهم هجرت در محضر پیامبر حاضر بوده و نص پیامبر صلىاللهعلیهوآله مبنى بر ولایت امام على علیهالسلام را از زبان مبارک ایشان شنیدهاند، چه مقدار بوده است؟
3ـ1. بررسى اجمالى روایات مختلفى که به نوعى تعداد جمعیت حاضر در غدیر را گزارش کردهاند:
3ـ1ـ1. هزار و سیصد نفر
کمترین جمعیتى که در این مورد گزارش شده 1300 نفر است. ابن شهرآشوب روایتى از امام باقر علیهالسلام نقل کرده که طبق آن، پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز غدیر در حضور 1300 نفر، جمله «من کنت مولاه فهذا على مولاه» را مطرح نمود.27 متأسفانه ایشان سند روایت را نیاوردهاند. همین روایت را مجلسى نیز آورده است.28
در تفسیر فرات کوفى نیز روایتى از عمار نقل شده که مىگوید:
در مجلس ابن عباس بودیم و او سخنرانى مىکرد که ابوذر بلند شد و گفت: اى مردم آیا مىدانید که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود راستگوتر از ابوذر نیست؟ همه گفتند: آرى. ابوذر گفت: پس بدانید که پیامبر روز غدیر که 1300 مرد بودیم ... فرمود: هر کس من مولاى اویم پس على مولاى اوست، خدایا هر که على را یارى کند یارىاش کن و هر که دشمنى کند دشمنىاش کن. در این هنگام مردى بلند شد و گفت: مبارک باد بر تو اى پسر ابىطالب.29
در مورد دو روایت فوق باید گفت که روایت ابن شهرآشوب از امام باقر علیهالسلامسندى ندارد تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد، اما قولى که فرات کوفى بیان نموده با توجه به قراین درونى روایت که همانا نقل جریان مجلس ابنعباس و سخنرانى ابوذر است قابل توجه است، اگرچه محاسبات نشان مىدهد که جمعیت غدیر بیش از 1300 نفر بودهاند.30
3ـ1ـ2. ده هزار نفر
اما دسته دیگرى از روایات، تعداد ده هزار نفر را گزارش کردهاند. عیاشى ذیل آیه 67 سوره مائده از امام صادق علیهالسلامنقل مىکند: من تعجب مىکنم از اینکه شخص با آوردن دو شاهد حقش را مىگیرد، اما على بن ابىطالب علیهالسلام با ده هزار شاهد حقش ضایع شد. امام علیهالسلام ادامه مىدهد: پیامبر صلىاللهعلیهوآله از مدینه خارج شد در حالى که پنج هزار نفر از مدینه همراه وى بودند و پنج هزار نفر هم از مکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مشایعت کردند.31
در این روایت، تصریح شده است که پنج هزار نفر از «اهل مکه» پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تا غدیر مشایعت کردند. پذیرفتن اینکه این تعداد از مکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مشایعت کرده باشند بسیار مشکل است، زیرا:
اولاً: هیچ امرى از سوى رسولخدا صلىاللهعلیهوآله مبنى بر لزوم مشایعت مردم مکه وجود ندارد؛
ثانیا: فاصله مکه تا جحفه فاصله بسیارى است و بر فرض که مردم قصد بدرقهکردن رسول خدا را داشتهاند مشایعت کردن تا حدود 180 کیلومتر بسیار بعید است.
آرى، چنانچه این پنج هزار نفر، اهل مکه نباشند و به گونهاى با تسامح بگوییم اهالى دیگر مناطق بودند که از مکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همراهى نمودند پذیرفتنى است. اما سؤال اینجاست این افراد از کجا آمده بودند؟
ابن شهرآشوب نیز در روایتى از امام صادق علیهالسلام شاهدین غدیر را ده هزار نفر عنوان کرده است.32 علاوه بر این دو، شیخ حر عاملى نیز در روایتى قول ده هزار نفر را آورده است.33 به نظر مىرسد این دو از عیاشى نقل نکردهاند، زیرا نه به عیاشى اشارهاى دارند، و نه به عمر بن یزید که در سلسله سند عیاشى هست، و نیز ادامه روایت را که به تفکیک جمعیت اشاره مىکند، نیاوردهاند و حتى شیخ حر عاملى خود اضافه مىکند: چه بسا این ده هزار نفر همه از مدینه بودهاند.34 به هر حال، این دو روایت مىتوانند به گونهاى تأییدى براى روایت عیاشى باشند.
3ـ1ـ3. دوازده هزار نفر
عیاشى روایت دیگرى را ذیل آیه 55 سوره مائده به نقل از صفوان جمال از امام صادق علیهالسلام ذکر مىکند و طى آن تعداد جمعیت حاضر در غدیر را دوازده هزار نفر آورده است. جالب آنکه نکته پیشگفته در این روایت نیز نقل شده که امام فرمودند: جمعیت حاضر در غدیر دوازده هزار نفر بودند، ولى امیرالمؤمنین علیهالسلام نتوانست حق خود را بگیرد، در حالى که یک شخص با دو شاهد مىتواند حق خود را بازپس گیرد.35
3ـ1ـ4. هفده هزار نفر
نویسنده کتاب جامع الاخبار طبق نقلى، جمعیت حاضر در غدیر را هفده هزار نفر دانسته است. وى مىنویسد: دوازده هزار نفر از یمن و پنج هزار نفر از مدینه همراه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله بودهاند.36
ما در نقد روایت عیاشى گفتیم که آمدن مکىها تا غدیر وجهى ندارد و از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز امرى اعلام نشده بود که ایشان را تا غدیر همراهى کنند. این نقد به وجه اولى بر این روایت وارد است، زیرا یمنىها مىبایست به طرف جنوب بروند و امرى از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآله وجود نداشت که ملزم باشند پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تا غدیر مشایعت کنند. بنابراین، آمدن ایشان، آن هم تا فاصله 180 کیلومترى پذیرفتنى نیست.
3ـ1ـ5. شصت هزار نفر
ابن جبر در کتاب نهج الایمان مىنویسد: «و روى ان یوم الغدیر لعلى بن ابى طالب ستون الف شاهد».37 این قول چندان پذیرفتنى نیست، زیرا اولاً: به هیچ منبع یا شخصى منسوب نیست، ثانیا: اقوال دیگر از شهرت بیشترى برخوردارند، ثالثا: ـ همانطور که خواهیم گفت ـ از منطق نقل آمار برخوردار نیست.
3ـ1ـ6. هفتاد هزار نفر
طبرسى تعداد افرادى را که همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله از مدینه و اطراف آن خارج شدهاند، هفتاد هزار نفر ذکر کرده است. او در روایتى طولانى همراه با خطبه سیزده صفحهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز غدیر، پس از ذکر سلسله سند، روایتى از امام باقر علیهالسلامنقل مىکند که طبق آن هفتاد هزار نفر و بلکه بیشتر از مردم مدینه و اطراف، همراه پیامبر حج به جا آوردند، همانند اصحاب موسى که آنها هم هفتاد هزار بودند و پیمان شکستند. همینطور پیامبر صلىاللهعلیهوآله هم براى على علیهالسلام بیعت گرفتند، گرچه مردم پیمانشکنى کردند.38
این روایت نیز به دلایلى پذیرفته نمىشود:
اولاً: این روایت به لحاظ سند مشکلاتى دارد و افراد ضعیف در سند آن دیده مىشوند،39 ثانیا: عدد هفتاد هزار نفر در موارد بسیارى به منظور نشان دادن کثرت، استعمال مىشده و لذا به نظر مىرسد این مورد نیز از همان موارد باشد.
3ـ1ـ7. هشتاد و شش هزار نفر
باز ابنجبر در همان کتاب مىنویسد: «و قیل ستة و ثمانون الف شاهد و معلوم ان اولئک من الاماکن المتفرقه و الامصارالمتباعده».40 همانطور که در متن آمده فقط در حد یک «قیل» است که در مقایسه با اقوال دیگر ضعیفتر است و لذا نمىتوان به آن اعتماد نمود. نویسنده در ادامه روایات در توجیه این همه جمعیت مىنویسد: «روشن است این همه جمعیت از اماکن مختلف و از شهرهاى دور بودهاند»؛ و از مباحث بعدى این مقاله روشن خواهد شد که این توجیه تا چه حد قابل قبول است.
3ـ1ـ8. نود هزار نفر
عبدالملک عاصمى شافعى از نویسندگان اهلسنت مىنویسد: پیامبر براى حجهالوداع از مدینه خارج شد، در حالى که نود هزار یا 114 هزار نفر همراه وى بودند.41
3ـ1ـ9. یکصد و چهارده هزار نفر
قول دیگر عاصمى شافعى ـ چنان که گفته شد ـ 114 هزار نفر است42 که به دلیل ترتیببندى اقوال، آن را در ردیفى جداگانه مىآوریم. نویسنده این دو قول را به صورت غیر مستند آورده که چندان پذیرفتنى نیست. این در حالى است که اقوال قوىتر و مستندترى در دست داریم.
3ـ1ـ10. یکصد و بیست هزار نفر
در نهایت، گزارشى از ابنجوزى است که جمعیت حاضر در غدیر را 120 هزار نفر دانسته است.43 به نظر مىرسد که این روایت را تنها باید توجیه کرد و تنها توجیه آن این است که تصحیفى یا تحریفى رخ داده باشد، زیرا در هیچ یک از روایات متقدم این تعداد جمعیت گزارش نشده است. دیگر اینکه ابنجوزى از قول خود چنین مىگوید و آن را به کتاب یا شخصى نسبت نمىدهد.
حاصل آنچه گفته شد، اینکه تعداد جمعیت حاضر در غدیر از 1300 نفر تا 120 هزار نفر گزارش شده است.
اما نکته بسیار مهم این است که بیشترین تعداد جمعیت حاضر در غدیر، طبق روایاتى که در منابع پنج قرن اولیه آمده، هفده هزار نفر گزارش شده است. رقمهاى بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است. با توجه به ضعفهایى که در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفا نقل از خود یا نقل یک قیل مىباشد، باید از بین چهار قول اول یکى را تأیید کنیم، البته بر اساس قراین دیگرى که ذکر خواهد شد و نیز کار آمارى که در مورد جمعیت مردم مدینه صورت خواهد گرفت. براى این منظور ابتدا باید چند بحث مقدماتى درباره «نقلهاى آمارى از جمعیت در تاریخ» را بیاوریم و آنگاه بین نقلهاى مختلف یکى را انتخاب نماییم.
3ـ2. اعداد و ارقام در منابع تاریخى
به راستى آیا اعدادى که در منابع تاریخى و بهخصوص منابع کهن وجود دارند اعداد واقعى و دقیق مىباشند؟ این سؤالى است که ابتدا باید پاسخ آن روشن شود. به عبارت بهتر ما باید تکلیف خود را با این اعداد روشن کنیم. به عنوان مثال، اعداد و ارقامى که در مورد تعداد سپاهیان اسلام در غزوههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله ذکر شدهاند اینها تا چه اندازه ناظر به واقعاند و تا چه اندازه ما به آنها اعتماد داریم. به عنوان نمونه، گفته شده در غزوه تبوک سى هزار نفر شرکت داشتند. آیا این عدد واقعى است؟
اگر همه این اعداد را غیر واقعى فرض کنیم، دیگر چیزى براى ما نمىماند که از آن سخن بگوییم و تحلیلى ارائه دهیم. چنین حکمى در مورد دیگر گزارشهاى تاریخى و چه بسا خود منابع تاریخى نیز صادق است. از این رو ما اجمالاً آنها را مىپذیریم، اما با قرار دادن آنها در کنار دیگر قراین و شواهد تلاش مىکنیم به عددى نزدیک به واقع دست پیدا کنیم. روى هم رفته در خصوص اعداد و ارقام و بهخصوص تعداد جمعیتها با مشکلاتى روبهرو مىشویم که در ذیل به آنها اشاره مىکنیم:
3ـ2ـ1. کثرتنمایى: این بدان معناست که عدد در موارد بسیارى نشانه کثرت است، مثلاً اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار اعدادى هستند که براى نشان دادن کثرت استفاده شدهاند و نمونههاى زیادى در تاریخ وجود دارد. به عنوان نمونه، روایتى که مىگوید عالمى که از عملش بهره ببرد از هفتاد هزار عالم برتر است،44 یا روایتى که مىگوید شخص مسلمانى که به دیدار دوست مسلمانش برود و مشکل او را حل کند هفتاد هزار ملک بهشت را به او تبریک مىگویند،45 و باز روایتى که مىگوید هر کس شربتى از آب به مسلمانى بدهد هفتاد هزار حسنه برایش نوشته مىشود،46 و بالأخره این روایت که از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فلان قوم در شام زندگى مىکردند و هفتاد هزار خانه داشتند و بر اثر طاعون از دنیا رفتند47 آیا این روایتها ناظر به واقع است؟
روایات زیادى هست که این اعداد و ارقام در آنها به کار رفته و بیشتر آنها ناظر به کثرتاند. در روایت اول، معصوم قصد دارد تا ارزش عمل کردن به علم را به مخاطب بفهماند و توجه دهد که تنها عبادت نیست که انسان را به جایى برساند. در روایت دیگر بر ارزش دوستى با مسلمانان و سر زدن به همدیگر و صله رحم که اساس زندگى دنیوى است، تأکید شده است. و در آخرین روایت، امام علیهالسلام قصد دارد به مخاطب بگوید که طایفهاى بسیار بزرگ بودهاند، اما گرفتار بلاى الهى (طاعون) شدند. از این رو باید در فهم و تفسیر ارقام و اعداد ذکر شده در نقلهاى تاریخى به شدت توجه کنیم. اگر گزارشى مىگوید سپاهى در فلان جنگ هفتاد هزار بودند، دستکم با قراین دیگر بازشناسى شود که تا چه اندازه ناظر به واقع بوده و هست. آیا چنین جمعیتى در دیگر گزارشها یا گزارشهاى نزدیک به این نقل خاص نیز وجود دارد یا خیر؟
3ـ2ـ2. اختلاف نقلها: این بدان معنا نیست که فقط در اعداد و ارقام اختلاف هست و دیگر موضوعات تاریخى بدون اختلاف به دست ما رسیده است. با نگاهى اجمالى به گزارشهایى که عدد و رقمى را براى حادثهاى نقل کردهاند روشن مىشود که به علت کمتر اهمیت دادن راویان به مقوله تعداد جمعیت، اختلاف بیشترى در این باره دیده مىشود و چه بسا حاکى از اهمیت کم اعداد و ارقام باشد. طبرى هنگام بحث از جریان حدیبیه، نمونه کاملى از اختلاف روایات را به نمایش مىگذارد:
محمد بن مسلم زهرى گوید: بسال حدیبیه پیمبر برون شد که آهنگ زیارت کعبه داشت و قصد جنگ نداشت و هفتاد قربانى برد و هفتصد کس همراه داشت براى هر ده کس یک قربانى بود. حدیث دیگرى از زهرى هست که طبق آن پیمبر با هزار و چند صد کس بود. مسلمه گوید: هزار و چهارصد کس بودیم که همراه پیمبر به حدیبیه رفتیم. ابن عباس گوید: کسانى که (در جریان حدیبیه) زیر درخت حدیبیه با پیمبر بیعت کردند هزار و پانصد و بیست و پنج کس بودند. عبداللّه بن ابى اوفى گوید: به روز بیعت زیر درخت هزار و سیصد کس بودیم و اسلمیان یک هشتم گروه مهاجران بودند.48
در این روایاتِ طبرى شاهدیم که در مورد واقعهاى که حداکثر، هزاروششصد نفر در آن بودهاند تا این اندازه اختلاف است. البته تصور نشود که این اعداد به هم نزدیکاند، بلکه صرفا اختلاف روایت شاهد مثال ماست.
3ـ2ـ3. مبالغه: باید شدیدا به مبالغهگویىها توجه داشته باشیم. البته مبالغه با کثرتنمایى متفاوت است. روایاتى وجود دارد که آگاهانه و با هدف خاصى در مورد افزایش جمعیت واقعهاى مبالغهگویى مىکنند، مانند روایاتى که قصد دارند مسلمانان را در سالهاى پس از فتح مکه زیاد جلوه دهند تا به نوعى موفقیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیشتر به چشم بیاید. البته ما به هیچ وجه منکر موفقیت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و فراگیر شدن اسلام در سالهاى هشتم به بعد نیستیم، اما ـ همانطور که خواهیم گفت ـ یک باره پس از فتح مکه تعداد مسلمانان در منابع، در برخى حوادث به صورت چشمگیرى افزایش مىیابد.
3ـ2ـ4. تصحیف و تحریف: اگرچه این امور در تاریخ، امرى طبیعى به شمار مىآید، اما بیشترین تأثیر آن در اعداد و ارقام ظاهر مىشود که گاه با افزایش ناخواسته یک نقطه، چه تغییراتى صورت مىگیرد. در اینجا نمونه کاملى از این گونه تحریفها را با هم ملاحظه مىکنیم.
یکى از مو?فان اهلسنت هنگام گزارش از زمان خارج شدن پیامبر صلىاللهعلیهوآله از مدینه براى حجهالوداع مىنویسد: «خرج یوم الخمیس لست بقین من ذى القعده أو یوم السبت لخمس بقین من ذى القعدة».49 در این گزارش، کلمه «خمس» که بیانگر پنج روز به انتهاى ذىقعده است با «خمیس» که روز هفته را مشخص مىکند و نیز دو کلمه «لست» و «السبت» با هم مشتبه شده است. البته در اینجا ناقل، هر دو قول را آورده است، اما گویاى این مطلب است که اشتباهى رخ داده و هر دو قول در منابع وجود دارد.
همچنین در مواردى، ارقام با اعداد ثبت شدهاند ـ نه با حروف ـ و مشکلاتى را به بار آورده است. به عنوان نمونه در برخى منابع آمده است که صحابه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در زمان وفات ایشان دوازده هزار (12000) نفر بودهاند.50 حال چنانچه یک صفر به این عدد افزوده شود، در کتابها و گزارشهاى بعدى به 120000 نفر افزایش مىیابد. همچنانکه این مسئله پیش آمده و برخى تعداد صحابه پیامبر را در حجهالوداع 120 هزار نفر دانستهاند.51 این در حالى است که به نظر مىرسد سبط بن جوزى اشتباه دیگرى را مرتکب شده و تمام این 120 هزار نفر حجگزار در مکه را که از تمام نقاط اسلامى بودند، به عنوان حاضران در غدیر معرفى کرده است. توجه به این گونه اشتباهات فاحش، اما ناخواسته مىتواند ما را در جریان برخى واقعیتها قرار دهد.
3ـ2ـ4. اعداد تخمینى: چنین به نظر مىرسد که بیشتر اعداد به صورت تخمینى گفته شده و بعد وارد روایات شده است. کمتر روایتى را مىتوان یافت که در آنها «منطق شمارش» رعایت شده باشد. طبرى در مورد کسانى که در فتح مکه حضور داشتند و تعداد آنها ده هزار نفر بوده، روایتى را آورده که طى آن گفته است: چهارهزار نفر از اینها از قبایل فلان و فلان و فلان بودند (و نام قبایل را ذکر مىکند) و مابقى آنها انصار و مهاجران بودند.52 به نظر نگارنده، این روایت مقبولتر است. چون تلاش مىکند هر قبیله را و تعداد افرادى را که آورده بود، نقل نماید. در واقع، این ده هزار نفر را تفکیک مىکند. این از جمله روایاتى است که ما مىتوانیم بدان اطمینان کنیم. چون یکى از راههاى منطق شمارش که در ادامه، درباره آن توضیح خواهیم داد، در آن رعایت شده است.
3ـ3. تحمل جمعیت
بحثى که در اینجا باید بدان توجه شود این است که باید دید جمعیتى که براى یک واقعه گفته مىشود آیا مکان آن واقعه و یا زمان آن، تحمل آن جمعیت را داشته است یا خیر؟ این سؤالى اساسى است که کمتر بدان توجه مىشود. ما باید تمامى شرایط را ببینیم. یک جمعیت بسیار زیاد، نیاز بسیارى به آذوقه و آب دارد. از کجا آب و غذاى آنها تأمین مىشده و چگونه سرویسدهى مىشدند. امروزه در مکه، با آن همه امکانات، ساختمانهاى بیست طبقه، باز چه مشکلاتى وجود دارد. در مورد جنگ تبوک گفته مىشود که سى هزار نفر شرکت داشتند. سى هزار نفرى که عازم بلاد کفر و منطقه دشمن مىشوند باید براى آذوقه خود چارهاى بیندیشند. نیز گفته شده که بیست روز رفتن آنها به طول انجامیده است. حتى تأکید شده که این سفر بسیار سخت بود،53 چراکه در اوج گرما انجام شد و مرکب سوارى کم داشتند، و مسافت تا تبوک، طولانى بود و از مناطق بد آب و هوا عبور مىکردند. با محاسبه اجمالى به نظر مىرسد که حضور این همه جمعیت بعید است، به گونهاى که برخى براى حل این مسئله دست به دامن معجزه شدهاند؛ مبنى بر اینکه بارها از بین انگشتان پیامبر صلىاللهعلیهوآله آب جوشید و سى هزار نفر از آن نوشیدند.54 شاید تصور شود این استبعاد، شخصى است و چه بسا براى دیگران، پذیرفتن چنین جمعیت زیادى، هیچ بعدى نداشته باشد. باید گفت که ابن خلدون نیز این گونه آمار و ارقام مبالغهآمیز را از اشتباهکارىهاى مورخان بىدقت دانسته و آنها را با توجه به میزان گنجایش مکان حادثه و مو?فههاى دیگر، بعید شمرده است. ایشان به چند نمونه از این آمارها مانند حضور ششصد هزار نفر در سپاه بنىاسرائیل هنگام خروج از مصر، و دویست هزار نفر در سپاه ایران در جنگ قادسیه اشاره مىکند و تمامى آنها را با توجه به لوازم مورد نیاز چنین جمعیتى، بعید مىداند. باید توجه داشت که ابنخلدون هفتصد سال از ما به حوادث صدر اسلام نزدیکتر است.55
در مورد مکان نیز همین مسئله صادق است. اگر گفته شود در فلان مسجد پنجاه هزار نفر حضور داشتند، آیا مىتوان به راحتى پذیرفت؟ در مورد زمان نیز صادق است. اگر گفته شود صد هزار نفر در مدت سه روز مسیر مکه تا مدینه را پیمودند، نمىتوان پذیرفت. آرى، اگر یک نفر با اسب تیزرو بخواهد این راه را در سه روز برود امکان دارد، اما جعمیت زیاد، معطلى دارد، اطراق کردن در یک محل براى استراحت و تجدید قوا در بین سفر، قطعا زمان بسیار زیادى را مىطلبد و چه بسا یک روز کامل نیاز باشد تا کاروانى با این همه جمعیت توقف کرده و استراحت نمایند. به راه افتادن این همه جمعیت چه بسا چندین ساعت طول بکشد. این در حالى است که اگر فردى تنها باشد توقف و استراحت و نماز و تغذیه وى، ممکن است یک ساعت هم نشود.
به هر حال اگرچه غدیر از وسعت مکانى برخوردار بود، اما آیا در غدیر آب به میزان کافى براى جمعیت 120 هزار نفرى هم وجود داشته است؟ آیا سرویسدهى به این همه جمعیت فراهم بوده است؟
3ـ4. منطق شمارش جمعیت در نقلها
به راستى گذشتگان چگونه افراد حاضر در یک واقعه را شمارش مىکردند؟ آیا شخصى تکتک افراد را مىشمرد؟ آیا به مانند امروز، لیستبردارى و گروهبندى خاصى داشتند یا اینکه جمعیتهاى زیاد را تخمین مىزدند؟ به نظر مىرسد علاوه بر تخمین که بحث آن جدى است، چند راه دیگر براى شمارش وجود داشته است. به عبارت دیگر، وقتى به روایاتى که جمعیتى را گزارش مىکنند نگاه مىکنیم، چنانچه یک راه منطقى براى شمارش افراد در آن رعایت شده باشد آن را نزدیک به واقع مىدانیم. اینک چند نمونه از رعایت منطق شمارش:
3ـ4ـ1. گزارش واقدى درباره غزوه احد. وى مىنویسد:
قریش و کسانى که به آنها پیوسته بودند، جمعا سه هزار نفر بودند که صد نفرشان از قبیله ثقیف بودند، ساز و برگ و سلاح فراوان و دویست اسب داشتند، هفتصد تن از ایشان زره داشتند و سه هزار شتر همراهشان بود.56
اینکه وى مىگوید هفتصد نفر زره داشتند ما را به این نکته رهنمون مىکند که نوع پوشش نظامىآنها سبب شده بود تا عدهاى متمایز باشند و گزارش، نزدیک به واقع باشد. به نظر نگارنده در این روایت، یکى از راههاى منطق شمارش رعایت شده و روایت به واقع نزدیک است.
3ـ4ـ2. وجه دیگرى که در تاریخ براى آن شاهدى داریم و خود مىتواند منطق شمارش جمعیت به حساب آید این است که تعداد حیواناتى را که براى تغذیه نیروها ذبح مىشدهاند، شمارش مىکردند. از آنجا که یک شتر مثلاً براى تغذیه صد نفر کافى بوده است، لذا به این طریق جمعیت را تخمین مىزدند. پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در ماجراى جنگ بدر از همین شیوه استفاده نمودند و پس از آنکه مطلع شدند سپاه قریش ده شتر ذبح کردهاند، فرمودند که ایشان حدود هزار نفر مىباشند.57
3ـ4ـ3. راه سوم تفکیک جمعیت است که منطقىتر و در نتیجه به واقع نزدیکتر مىنماید. طبرى در روایتى، تعداد شرکت کنندگان در فتح مکه را بیان نموده که راه سوم در آن به خوبى دیده مىشود. وى مىنویسد:
ده هزار کس از مسلمانان در فتح مکه همراه پیمبر بودند، چهارصد کس از بنىغفار، چهارصد کس از اسلم، هزار و سه کس از مزینه و هفتصد کس از بنىسلیم و هزار و چهارصد کس از جهینه و باقیمانده از قرشیان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنىتمیم و قیس بودند.58
این روایت، حاکى از این است که تمام جمعیت بر اساس افراد قبیله شناخته مىشدند. مثلاً در یک جنگ، هر قبیله نیروهاى مشخصى را معرفى مىکرده و تنها یک جمعبندى ساده مىتوانست تعداد جمعیت حاضر را مشخص نماید.
این سه راه براى شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول هم به نظر مىرسد. اما باز هم مشکل اینجاست که چرا اعداد، در منابع تاریخى، رند و کاملاند و معدود گزارشهایى در دست است که اعداد خرد در آنها باشد که از جمله مىتوان به عدد 313 در جنگ بدر یا 1425 نفر در حدیبیه اشاره نمود. بنابراین باید پذیرفت که اعداد به کار رفته در حوادث تاریخى، معمولاً گرد و رند شدهاند و ارقام خرده آنها حذف شده است و همین امر، فرض تخمین را تقویت مىکند. اما به هر حال روایاتى که در آنها منطق شمارش رعایت شده باشد بیشتر قابل پذیرشاند.
3ـ5. معید و صارخ
بحث مهم دیگرى که باید به آن بپردازیم بحث معید و صارخ است. معید یا صارخ به کسى گفته مىشد که با سخنران فاصله داشت و در وسط جمعیت مىایستاد و جملات سخنران را تکرار مىکرد تا تمام جمعیت در جریان صحبتهاى سخنران قرار گیرند. به عنوان نمونه در مدارس نظامیه بغداد افرادى به عنوان معید، درس استاد را تکرار مىکردند. ابنکثیر نمونهاى از این افراد را نام مىبرد.59 مهمتر آنکه شخص معید مىبایست مورد اعتماد سخنران باشد. نیز معید از میان جوانان انتخاب مىشد تا هم توان تکرار سخنرانى را داشته باشد و هم توان علمى جهت دخل و تصرف در جملات سخنران را نداشته باشد. به نظر مىرسد بحث معید و صارخ برخى را به اشتباه انداخته، از این رو براى جمعیتهاى بسیار زیاد نیز به آن متوصل مىشوند، در حالى که معید در هر جمعیتى کارآمد نبود و نمونههاى تاریخى آن، بیشتر مربوط به مجالس درس60 که حداکثر جمعیتى حدود هزار نفر شرکت داشتند، مىباشد.
به راستى در یک جمعیت 120 هزار نفرى چگونه مىتوان سخن گفت که همه بشنوند. به عنوان مثال، ورزشگاه آزادى تهران را در نظر بگیریم؛ در چنین مکانى که همه منظم نشستهاند باز هم نیاز به چندین بلندگوست تا همه صداى یک شخص را بشنوند. چه برسد به یک اجتماع نامنظم. نگارنده به گزارشى از حضور معید و صارخ در جریان غدیر دست نیافت.
3ـ6. جمعیت مدینه در سال دهم هجرت
حال پس از این مباحث مقدماتى وارد بحث جمعیت غدیر مىشویم. متأسفانه براى جمعیت غدیر هیچ کدام از راههاى منطقىکه در بند 4ـ4 گذشت دیده نمىشود. تنها در روایت عیاشى از امام صادق علیهالسلام قرینه کوچکى براى پذیرش آن هست. امام مىفرماید: پنج هزار نفر از مدینه و پنج هزار نفر از مکه بودهاند. در واقع، جمعیت را تفکیک مىکند و این خود قرینهاى است. البته در جاى خود بحث کردیم که با مسامحه مىتوان پذیرفت که اینها اهل مکه نبودند، بلکه حاجیانى بودند که از مکه پیامبر را همراهى نمودند. در مورد روایتى هم که مىگفت عدهاى از یمن آمده بودند نیز گفتیم که آمدن آنها وجهى ندارد.
حال با فقدان راههاى شمارش در روایات غدیر، باید دید بین این تعداد روایات که در مورد تعداد جمعیت حاضر در غدیر در ابتداى بحث نقل شد، کدام را مىتوان پذیرفت. در اینجا مىتوان به سراغ قرینه دیگرى رفت تا بتوان به رقم واقعى دست یافت. براى این منظور باید جمعیت مدینه را از سال دوم به بعد بررسى نمود تا دستکم بدانیم مدینه در سال دهم ظرفیت چه تعداد زائر براى انجام حج را داشته است.
اگرچه جمعیت حاضر در غدیر فقط اهل مدینه نبودند، اما محور، اهالى مدینهاند، چون در مسیر بازگشت به مدینه این اتفاق بزرگ روى داده است. علاوه بر این، اگرچه جحفه محل احرام اهالى مصر و شام هم هست، اما گفتیم که آن روز هنوز اسلام به مصر و شام نرسیده بود. حال آیا مىتوانیم با توجه به قراین در نقلهاى تاریخى جمعیت تقریبى مدینه را به دست آوریم یا خیر؟
اگر بتوانیم به نتیجهاى نزدیک به واقع دست یابیم آنگاه مىتوانیم به کمک آنها یکى از روایات ذکر شده در مورد جمعیت غدیر را انتخاب نماییم. قراین این مسئله، جمعیتهایى است که در جریانها و حوادث سالهاى قبل بودهاند. بهترین قرینهاى که مىتوانیم از آن استفاده کنیم افزایش جمعیتى است که از سال اول هجرت تا سال دهم اتفاق افتاده است. افزایش جمعیت در گزارشها کاملاً محسوس است و مىتوان از آنها استفاده کرد. البته باید افزایش را نسبى در نظر گرفت. مثلاً در جنگ بدر تعداد سپاه مسلمانان 313 نفر، در جنگ خندق سه هزار نفر و هنگام فتح مکه ده هزار نفر و در بازگشت از مکه و در جنگ حنین دوازده هزار نفر گزارش شده است.
این امر مىتواند کمک کند تا دریابیم که مدینه طى ده سال تا چه اندازه به لحاظ جمعیت رشد داشته و مسلمانان تا چه اندازه افزایش یافتهاند.
توضیح آنکه: در جنگ بدر شمار مسلمانان (منظور سپاه مسلمانان است نه کل جمعیت مسلمانان، اعم از زن و مرد و کودک) 313 نفر، در جنگ احد حدود هزار نفر، و دو سال بعد، یعنى در جنگ خندق (با توجه به اینکه جنگ در کنار مدینه بوده و به عبارتى داخل شهر انجام مىشد) حدود سه هزار نفر گزارش شده است. حال اگر مسلمانان طى سه سال بعد دوبرابر هم شده باشند جمعیت سپاه مسلمانان در سال هشتم شش هزار نفر معقول به نظر مىرسد. جالب اینکه براى این احتمال، در تاریخ شاهدى به چشم مىخورد و آن روایتى است که مورخان جمعیت کسانى را که در سال هشتم براى فتح مکه از مدینه بیرون رفتند، بیان نمودهاند. در سیره ابناسحاق آمده است: مسلمانان وقتى به مرالظهران61 رسیدند، ده هزار نفر بودند، هفتصد نفر از آنان از قبیله سلیم بودند و هزار نفر از قبیله مزینه.62 وى در ادامه مىنویسد: از هر قبیله تعدادى آمده بودند.63 از این روایت چنین برمىآید که تمام جمعیت، از مدینه نبودهاند. مؤید این امر، روایت دیگرى است از طبرى که جمعیت را کاملاً تفکیک کرده و کار را براى قضاوت آسان نموده است:
ده هزار کس از مسلمانان در فتح مکه همراه پیمبر بودند: چهارصد کس از بنىغِفار، چهارصد کس از اسلم، هزار و سه کس از مزینه و هفتصد کس از بنىسلیم و هزار و چهارصد کس از جهینه و باقیمانده از قرشیان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنىتمیم و قیس بودند.64
چنانچه اعداد این روایت را جمع نماییم عدد 3903 به دست مىآید؛65 یعنى مهاجر و انصارى که از مدینه در سال هشتم براى فتح مکه همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله شدند جمعیتى حدود شش هزار نفر بودهاند و این موافق با همان احتمال ماست.
اما گزارش واقدى در مورد جمعیت حاضر در فتح مکه، عددى کمتر از این را نشان مىدهد. وى مىنویسد:
مهاجران هفتصد نفر بودند و سىصد اسب همراه داشتند، انصار چهار هزار نفر بودند و پانصد اسب همراه داشتند، مزینه هزار نفر بودند و صد اسب و صد زره همراه داشتند و سه پرچم بزرگ با آنها بود، یکى همراه نعمان بن مقرّن، دیگرى همراه بلال بن حارث، و سومى همراه عبداللّه بن عمرو، اسلم چهارصد نفر بودند و سى اسب داشتند و دو پرچم، یکى را بریدة بن حصیب و دیگرى را ناجیة بن اعجم حمل مىکرد، جهینه هشتصد نفر بودند و پنجاه اسب همراه داشتند و چهار پرچم.66
بر اساس این روایت، مهاجران و انصار کمتر از پنج هزار نفر بودند. اما با قدرى تسامح، مىتوان عدد شش هزار را که طبرى نقل کرده است با عدد حدود پنج هزار که واقدى آورده نزدیک هم دانست و جمعیت تقریبى را به دست آورد.
همینطور گزارشى که از ابنعباس نقل شده مبنى بر اینکه هنگام فتح مکه تمام مهاجران و انصار همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهشدند و هیچ کس باقى نماند، مؤید حضور چنین تعدادى مىباشد.67 البته روشن است که منظور ابنعباس این نیست که حتى یک نفر هم در مدینه نماند، بلکه غالب جمعیت از مدینه خارج شدند و عدهاى هم که در مدینه ماندند شامل زنان و کودکان و سالخوردگان بود که آنها را لحاظ خواهیم نمود.
نکتهاى که باید بدان توجه کنیم اینکه پس از فتح مکه، سپاه اسلام به حنین رفت. نقلهاى تاریخى جمعیت سپاه اسلام را در حنین دوازده هزار نفر گزارش مىکنند. اما نکته بسیار اساسى که اینجا وجود دارد آیهاى از قرآن کریم است که مىفرماید:
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فى مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ؛68 خدا شما را در بسیارى از جاىها یارى کرد. و نیز در روز حنین، آن گاه که انبوهىِ لشکرتان شما را به شگفت آورده بود، ولى براى شما سودى نداشت و زمین با همه فراخىاش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید.
از این آیه مىتوان برداشت کرد که دوازده هزار نفر، جمعیت بسیار عظیمى بوده است که مسلمانان با دیدن آن به خود مغرور شدند؛ به بیان دیگر، مسلمانان جمعیت بىسابقهاى را مشاهده کرده و به وجد آمده بودند. علت این امر هم کاملاً روشن است، چون مسلمانان هنگام خارج شدن از مدینه ـ همانطور که گفتیم ـ شش هزار نفر بودند، و در بین راه، چهار هزار نفر و طبق روایت طبرى 3903 نفر به آنها اضافه شدند که مجموعا ده هزار نفر بودند. آن گاه پس از فتح مکه دو هزار نفر از مردم مکه همراه آنها شدند؛ یعنى در واقع، جمعیتى که از مدینه خارج شد دقیقا دوبرابر شدند و همین امر سبب تعجب و غرور آنها گردید. این آیه از قرآن مىتواند قرینه خوبى براى ما باشد.
روشن است که در اینجا چهار هزار نفرى را که از مناطق دیگر آمده بودند، نمىتوانیم جزء جمعیت مدینه به حساب آوریم. اگرچه این افراد در جریان غدیر مىتوانستند حضور داشته باشند، اما از جمعیت مدینه به حساب نمىآیند.
قرینه دیگر، جمعیت حاضر در تبوک است. اولاً: اشکال اختلاف روایات در مورد تبوک وارد است. در بین نقلهاى تاریخى، تعداد مسلمانان در تبوک سى هزار،69 هفتاد هزار، یکصد هزار70 و حتى 120 هزار نفر71 گزارش شده است. ثانیا: نباید تصور شود که همه این افراد از مدینه بودند. مدینهاى که در سال هشتم، شش هزار نفر را به فتح مکه فرستاد، چگونه ممکن است طى یک سال جمعیتش پنج برابر شود. بر فرض که این آمار صحیح باشد باید گفت که از مدینه، مکه و از قبایل اطراف این دو آمدند. ثالثا: به نظر نگارنده باز هم در این آمار، امکان مبالغه وجود دارد. همین اختلاف نقلها شاهدى بر مبالغه ناقلان و گزارشگران است.
سال نهم به نام عامالوفود مشهور است؛ سالى که نمایندگان قبایل مختلف عربستان به مدینه مىآمدند و تبعیت خود را از پیامبر صلىاللهعلیهوآله اعلان مىکردند. در واقع، این مسئله ناشى از فتح مکه و قدرت مطلق پیامبر صلىاللهعلیهوآله در منطقه بود، از این رو، قدرتهاى کوچک چارهاى جز این نداشتند تا زیر پرچم رسولاللّه قرار گیرند.
به نظر نگارنده عامالوفود تغییر چندانى در جمعیت مدینه که هسته مرکزى مسافران حجهالوداع و خمیرمایه جمیعت غدیرند ایجاد نکرد، زیرا در این سال صرفا نمایندگانى از قبایل و قدرتهاى کوچک به مدینه مىآمدند و اعلان تبعیت مىکردند، اما شاهدى در تاریخ نداریم که این افراد در مدینه ماندگار شده باشند. بر فرض که اینها در مدینه مانده باشند تعدادشان آنقدر نبوده که سبب تغییر اساسى در جمعیت مدینه شوند. در برخى وفدها تعداد آنقدر کم بوده که در کتابهاى تاریخى مىتوان حتى اسامى برخى از این افراد را یافت.72
نکته مهمتر اینکه از این افراد تازهمسلمان که فقط رؤساى ایشان به مدینه آمدند و اظهار اسلام کردند، بعید مىنماید که هنوز یکسال از اظهار اسلامشان نگذشته همراه با پیامبر عازم سفر حج شوند، این افراد صرفا اصول اسلام را شنیدند و پذیرفتند. توجه به ماجراى ارتداد که در زمان حیات پیامبر آغاز شد تأییدى بر این نکته است.
آخرین نکته در این بحث، جیش اسامه است که در نقلهاى تاریخى تعداد جیش اسامه تنها سه هزار نفر گزارش شده است.73 این امر، احتمال ما مبنى بر مبالغه در تبوک را تقویت مىکند. نیز حاکى از این نکته بسیار مهم است که در حوادث پى در پى، ضرورتىندارد آمار شرکت کنندگان نیز افزایش یابد و همه شرکت نمایند. بر فرض که در تبوک سى هزار نفر هم بودهاند، اما در جیش اسامه سه هزار نفر بیشتر شرکت ندارند. به نظر نگارنده این سه هزار نفر را مىتوان سپاه مدینه تلقى کرد.
نتیجه اینکه اگر شرکت کنندگان در فتح مکه، سالخوردگان و کودکان و افراد باقىمانده در مدینه و افرادى را که احیانا در دو سال بعد به جمعیت مدینه افزوده شدهاند، جمع نماییم، معقول به نظر مىرسد که جمعیتى حدود 25 هزار نفر در سالهاى منتهى به وفات پیامبر صلىاللهعلیهوآله ساکن مدینه باشند.74 این آمار علاوه بر شواهد گذشته، از این قانون نیز پیروى مىکند که یک نفر سرباز در میدان جنگ ـ یا یک مسافر ـ دستکم یک خانواده سه نفرى را در منزل رها کرده و به میدان نبرد آمده است. در نقلهاى تاریخى نیز تأییدى بر این مطلب به چشم مىخورد که در اینجا ذکر مىکنیم. اهلسنت روایتى را از شافعى نقل مىکنند که گفته است: زمانى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفت شصت هزار نفر مسلمان بودند؛ سى هزار نفر در مدینه و سى هزار نفر دیگر در باقى بلاد و قبایل.75 این رقم گرچه با آنچه ما بدان رسیدیم مطابقت کامل ندارد، اما بسیار به هم نزدیکاند.
3ـ7. حج گزاران مدینه
تاکنون جمعیت تقریبى مدینه را به دست آوردیم. اینک باید ببینیم که چه تعداد نفر مىتوانستند به عنوان حجگزار، از مدینه و اطراف خارج شوند و پیامبر را همراهى کرده و در راه بازگشت، در غدیر سخنان پیامبر را بشنوند؟ اما قبل از اینکه به نتیجه برسیم و جمعیت حجگزار مدینه را تخمین بزنیم، لازم است آنچه تاکنون گفتهایم ارزیابى نموده و مقومات و مستبعدات آنها را بررسى کنیم. به عبارت دیگر، ببینیم چه عواملى سبب مىشود جمعیت خارج شونده از مدینه زیاد باشد و چه فاکتورهایى سبب مىشود که قول جمعیت کمتر را انتخاب نماییم.
3ـ7ـ1. مقومات
1. فتح مکه: پس از فتح مکه افرادى همراه پیامبر وارد مدینه شدند؛
2. اولین حج: سال دهم اولین حجى است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله قصد انجام آن را دارد که بدون درگیرى و با خیالى آسوده اتفاق خواهد افتاد. بعید نیست که افراد زیادى مایل باشند در یک حج رسمى و بدون درگیرى شرکت نمایند. بهویژه اگر اسنادى داشته باشیم حاکى از دعوت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از قبایل مسلمان اطراف مدینه براى شرکت در مراسم حج، و اجابت آنها باشد.
3ـ7ـ2. مستبعدات
1. شیوع بیمارى آبله یا حصبه قبل از حرکت کاروان حج: طبق گزارشى، عدهاى از اهالى مدینه نتوانستند پیامبر صلىاللهعلیهوآلهرا در سفر حجهالوداع همراهى کنند و علت آن نیز شیوع بیمارى بود. این گزارش در کتاب السیرة الحلبیه آمده که مىنویسد: «وعند خروجه صلىاللهعلیهوآله للحج أصاب الناس بالمدینه جدرى أو حصبة منعت کثیرا من الناس من الحج معه».76 به نظر مىرسد که هیچ انگیزهاى براى جعل این روایت نیست و در این صورت، مدینه نمىتوانست جمعیت زیادى را روانه حجهالوداع نماید.
2. تحمل جمعیت.
3. اختلاف اقوال.
4. باید توجه داشت که تعداد سپاه اسلام در جنگ حنین که دوازده هزار نفر گزارش شده آنقدر در نظر مسلمانان زیاد بود که طبق آیه قرآن به خود مغرور شدند. این امر نشانه آن است که آن روز دوازده هزار نفر مساوى بوده با یک جمعیت بىسابقه و عظیم.
5. عامالوفود: این مسئله، افزایش جمعیت مسلمانان را در پى داشت نه افزایش جمعیت مدینه را. این نکتهاى بسیار مهم و اساسى است که کمتر بدان توجه شده است. همین طور آمار افرادى معدود که در اوایل هجرت همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه مدینه هجرت کردند یا بعداً وارد مدینه شدند و جا و مکانى در مدینه نداشتند و لذا در صفه مسجد ساکن شدند، در تاریخ مشخص است و قابل توجه نیست. بنابراین، پذیرفته نیست که بدون دلیل جمعیتى را به جمعیت مدینه اضافه کنیم.
6. در جریان فتح مکه و نیز غزوه تبوک احساس مسئولیت نسبت به جنگ سبب مىشود جمعیت بیشترى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همراهىنمایند، در حالى که در سال دهم صرفا حجگزاردن با پیامبر است که مىتواند انگیزهاى براى مسلمانان باشد. بنابراین اگر افراد زیادى نروند، هیچ توبیخى براى آنها وجود نخواهد داشت. اما به صورت طبیعى هر مسلمانى مشتاق است در این سفر معنوى پرجاذبه شرکت کند، بهویژه آنکه جنبه آموزشى نیز دارد.
7. در جریان حدیبیه، روایات متفاوت است و حتى هفتصد نفر هم گفته شده است. اما با نگاه خوشبینانه تنها 1500 نفر در همراهى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله حاضر شدند و به مکه رفتند.77 همینطور در خیبر 1500 نفر بودند،78 در حالى که در خندق که دو سال قبل از این بود سه هزار نفر حاضر بودند. پس وجهى ندارد که در همه حوادث، همه حاضر باشند و در هر حادثهاى آمار افزایش یابد.
8. جیش اسامه: بر فرض که در تبوک سى هزار نفر بودند، ضرورتى نداشت که همه در حجهالوداع نیز شرکت داشته باشند. چه بسا مانند جیش اسامه ـ در عین حالى که جنگ است و همه باید شرکت کنند ـ اما سه هزار نفر بیشتر نبودند. ضرورتى براى شرکت همه در همه اتفاقات نیست.
9. مردم مدینه دو سال قبل از این، در سال هشتم (این صرفاً احتمال است) سفر مکه را تجربه کردهاند و چه بسا چندان اشتیاق به انجام دوباره چنین سفر خسته کنندهاى نداشته باشند.
در پایان این بحث با توجه به آنچه گذشت، مىتوان گفت که حجگزاران مدینه که محور جمعیت حاضر در غدیرند و خمیرمایه این جمعیتاند چیزى حدود پنج هزار نفر بوده و بیش از این نمىتوان تصور نمود، چنانکه در نقل شعیرى در جامع الاخبار که حاضران در غدیر را هفده هزار نفر گزارش کرده بود نیز پنج هزار نفر را از مدینه و بقیه را از یمن مىدانست.79 اگرچه ما روایت را به دلیل حضور یمنىها رد کردیم اما یک بخش آن مىتواند تأییدى بر گفتههاى ما باشد. نیز روایت عیاشى که مىگوید پنج هزار نفر از مدینه خارج شدند80 تأیید دیگرى است.
3ـ8. حاضران در مکه هنگام حجهالوداع
قول رایج در میان منابع اهلسنت این است که جمعیت حاضر در مکه در حجهالوداع چهل هزار نفر بودهاند.81 البته اقوال دیگرى نیز هست که مىتوان به هفتاد هزار،82 نود هزار،83 یکصد هزار،84 114 هزار،85 120 هزار86 و در نهایت 130 هزار نفر اشاره کرد.87 به نظر مىرسد که در این اقوال، بسیار مبالغه شده است. ما، در بحث تحمل جمعیت گفتیم که حضور این تعداد زائر بسیار بعید مىنماید. با توجه به اینکه بیشتر نقلها چهل هزار نفر را گزارش کردهاند به نظر مىرسد با قدرى تسامح مىتوان آن را پذیرفت.
3ـ9. حاضران در غدیر
حال در بین ده روایتى که در آنها به جمعیت غدیر اشاره شده و در ابتداى بحث آورده شد، به نظر مىرسد روایت عیاشى از امام صادق علیهالسلام که خارج شوندگان از مدینه را پنج هزار نفر دانسته، مدرک و سندى براى رسیدن به عدد نزدیک به واقع است. البته با ذکر این نکته که براى ما مشخص نیست پنج هزار نفر دیگر اهل کجا بودند. در واقع، پنج هزار نفر دوم براى ما بلاتکلیف بوده و هنوز ثابت نشده است. گذشت که آمدن مکىها تا فاصله 180 کیلومترى، هیچ توجیهى ندارد. اهالى یمن نیز مىبایست به سمت جنوب بروند. پس مىتوان گفت که چه بسا عدهاى از مناطق شمالى شبهجزیره و احیانا اهالى جنوب عراق، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همراهى کردهاند، چراکه هنوز عراق و شام مسلمانى نداشت تا حجگزار داشته باشد. شواهدى که ما را در انتخاب روایت عیاشى کمک مىکند تا آن را به عنوان سند بحث خود قرار دهیم از این قرارند:
1. منبع روایت: تفسیر عیاشى به عنوان منبعى کهن و پذیرفته شده نزد شیعه است. نیز در مقایسه با منابع دیگر، مانند تفسیر فرات کوفى88 (قرن چهارم)، جامع الاخبار (قرن ششم)، الاحتجاج (قرن ششم)، مناقب آل ابیطالب (قرن ششم)، تذکرة الخواص(قرن ششم)، نهج الایمان (قرن هفتم) و سمط النجوم العوالى (قرن دوازدهم) از لحاظ زمانى مقدمتر است.
2. تأیید روایت: ابن شهرآشوب و شیخ حرّ عاملى نیز همین روایت را نقل مىکنند که توضیح آنها گذشت.89
3. شأن نزول: عیاشى این روایت را ذیل آیه ابلاغ آورده که نزد شیعه کاملاً پذیرفته شده است.
4. منطق شمارش: در این روایت، پنج هزار نفر از مدینه و پنج هزار نفر از مکه دانسته شده است. گرچه این تفکیک خود مىتواند دلیلى بر رد این قول باشد، چون دلیلى بر حضور مکىها نیست. اما از آنجا که بر اساس مباحث گذشته، خارج شوندگان از مدینه پنج هزار شمرده شدهاند، لذا مىتواند سند و مدرکى براى ما باشد. نگارنده بر این باور است که گرچه تعداد حجگزاران مدینه را تخمین زدهایم، اما براى جمعیت حاضر در غدیر دستکم نیاز به نقل تاریخى داریم. بر این اساس، در میان ده روایتى که گذشت به نظر مىرسد نزدیکترین قول به محاسبات ما همین روایت عیاشى است.
5. جمعیت کل حجگزاران در مکه: گذشت که نزد اهلسنت، مشهور آن است که چهل هزار نفر در حجهالوداع در مکه حضور داشتند. بر فرض که این آمار نزدیک به واقع باشد، حال اگر حجگزاران اهالى مکه، یمن و طائف و قبایل مسلمان بادیهنشین را از این چهل هزار نفر کسر کنیم، چیزى حدود پنج هزار نفر براى مدینه و حدود پنج هزار نفر براى قبایل شمالى نجد و نیز قبایلى که حدفاصل مدینه تا جحفه بوده و احتمالاً پیامبر را همراهى کردهاند، عده قابل قبولى است. باید توجه داشت که مکه، طائف و یمن جمعیت معتنابهى داشتهاند.90
نتیجه
با توجه به موقعیت جغرافیایى غدیر، روشن شد که محور و هسته اصلى حاضران در غدیر، اهالى مدینه و بقیه از قبایل اطراف مدینه و چه بسا قبایل شمالى نجد بودهاند. نیز بر اساس مباحثى که درباره جمعیت مدینه گفته شد، معلوم شد که مدینه ظرفیت فرستادن حدود پنج هزار نفر را به مکه داشته است. از این رو با تمسک به روایت عیاشى که پنج هزار نفر از حاضران در غدیر را مدنى مىداند و همچنین گزارش جامع الاخبار، به این نتیجه مىرسیم که حدود پنج هزار نفر از اهالى مدینه و تعدادى نیز از قبایل اطراف در غدیر حاضر بودهاند. چنانچه بخواهیم روایت ده هزار نفر عیاشى را بپذیریم، باید توجیهى براىپنج هزار دیگر داشته باشیم.
منابع
1. قرآن کریم، ترجمه عبدالحمید آیتى.
2. ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دارالفکر، 1409 ق.
3. ابناثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مو?سه مطبوعاتى علمى، 1371.
4. ابن تیمیه حرانى، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، تحقیق عبدالرحمن بن محمد العاصمى النجدى، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیه، [بىتا].
5. ابن جبر، زینالدین على بن یوسف، نهج الایمان، تحقیق سیداحمد حسینى، چاپ اول: مشهد، مجتمع امام هادى علیهالسلام، 1418.
6. ابنجوزى، أبوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول: بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1992 م.
7. ابن جوزى، تذکرة الخواص تمامى الامة بذکر خصائص الائمه، مجمع جهانى اهل بیت، 1426.
8. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه تاریخ، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ هشتم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375.
9. ابنسعد، الطبقات الکبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374.
10. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم مؤسسه انتشارات علامه، 1379.
11. ابن طاووس، سیدعلى، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367.
12. ابن عربى، ابوبکر محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم فى تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النبى صلىاللهعلیهوآله، تحقیق محبالدین خطیب و محمود مهدى استانبولى، چاپ دوم: بیروت، دارالجیل، 1407 ق.
13. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407 ق.
14. ـــــــــ، تفسیرالقران العظیم، تحقیق محمدحسین شمسالدین، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق.
15. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى سقا و ابراهیم ابیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، [بىتا].
16. اربلى على بن عیسى، کشف الغمه، تبریز، کتبه بنى هاشمى، 1381 ق.
17. انصارى، سراجالدین عمر بن على بن احمد، المقنع فى علوم الحدیث، تحقیق عبدالله بن یوسف الجدیع، چاپ اول: دارالنشر السعودیه، 1413 ق.
18. عمادالدین محمد بن ابىالقاسم طبرى، بشارهالمصطفى، تحقیق محمدجواد قیومى، چاپ اول: قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1420 ق.
19. بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلى، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، 1417 ق.
20. ابنماجه، محمدبن یزید ابوعبداللّه القزوینى، سنن، بیروت، دارالفکر، [بىتا].
21. بیهقى، ابوبکر بن حسین، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1361.
22. ثقفى کوفى، ابراهیم بن محمد کوفى، الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردى، انتشارات عطارد، 1373.
23. حضرمى شافعى، محمد بن عمر بحرق، سیرة النبى المختار، تحقیق محمد عنان نصوح عزقول، چاپ اول: بیروت، دارالحاوى، 1998 م.
24. حلبى، على بن برهانالدین، السیرة الحلبیة فى سیرة الأمین المأمون، بیروت، دارالنشر ـ دارالمعرفه، 1400 ق.
25. حموى، شهابالدین ابوعبدالله یاقوت بن عبداللّه، معجم البلدان، چاپ دوم: بیروت، دارصادر، 1995 م.
26. خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، چاپ چهارم: بیروت، مؤسسه بلاغ ، 1411 ق.
27. خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410 ق.
28. ذهبى، شمسالدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام، چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب العربى، 1413 ق.
29. زرقانى، محمد بن عبدالباقى بن یوسف، شرح على موطأ الإمام مالک، چاپ اول: بیروت، دارالنشر ـ دارالکتب العلمیه، 1411 ق.
30. شعیرى، تاجالدین، جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى، 1363.
31. صالحى شامى، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق.
32. صدوق، محمد بن على، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ق.
33. طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى، 1403 ق.
34. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران، اساطیر، 1375.
35. عاصمى مکى، عبدالملک بن حسین، سمط النجوم العوالى فى أنباء الأوائل والتوالى، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق.
36. عاملى، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، مو?سه آل البیت علیهمالسلام، 1409 ق.
37. عراقى، عبدالرحیم بن حسین، التقیید و الایضاح، تحقیق محمد بن عثمان، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، 1970 م.
38. عظیمآبادى، محمد شمسالحق، عون المعبود شرح سنن ابى داوود، چاپ دوم: بیروت، الکتب العلمیة، 1995 م.
39. عیاشى، تفسیر عیاشى، تحقیق سیدهاشم رسول محلاتى، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 ق.
40. فتال نیشابورى، روضة الواعظین، قم، انتشارات رضى، [بىتا].
41. فلاحزاده، محمدحسین، فصلنامه علوم حدیث، سال سوم، شماره 7، بهار 1377.
42. کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1365.
43. کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر، محمد کاظم محمودى، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410 ق.
44. کوفى، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول: مجمع احیاءالثقافة الاسلامیه، 1412 ق.
45. مجلسى، علامه محمدتقى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه وفا، 1404 ق.
46. مسعودى، أبوالحسن على بن الحسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل صاوى، قاهره، دارالصاوى، [بىتا]، (افست قم، مو?سه نشر المنابع الثقافة الاسلامیه).
47. مغربى، قاضى نعمان، شرحالاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، تحقیق سیدمحمد حسینى جلالى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، [بىتا].
48. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فى معرفة حججالله على العباد، قم، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید، قم، 1413ق.
49. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبه الثقافه الدینیه، [بىتا].
50. واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، چاپ دوم: بیروت، مو?سة الأعلمى، 1409ق.
51. هندى، علاءالدین على بن حسامالدین، کنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال، تحقیق محمود عمر دمیاطى، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
52. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، [بىتا].
53. ـــــــ، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، چاپ اول: تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1371.
54. یوسفى غروى، محمدهادى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1417 ق.
________________________________________
1. استاد محمدهادى یوسفى غروى در کتاب موسوعة التاریخ الاسلامى، ج 3، ص 626ـ627 به اختصار روایات مربوط به تعداد حاضران در غدیر را نقل کردهاند.
2. شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 395؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 508؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 27 و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 209.
3. شیخ صدوق در خصال ضمن بیان ایام هفته و بیان اینکه هر روز اختصاص به کارى دارد، روز جمعه را روز عید یاد مىکند و مىنویسد: عید غدیر، روز هجدهم ذىحجه است و آن نیز جمعه بوده است شیخ صدوق، همان، ج 2 ، ص 395. نویسنده کتاب بشارة المصطفى روز غدیر را پنجشنبه معرفى مىنماید. نیز: ابن جبر (نهج الایمان، ص 114). روایتى را از سعید خدرى آورده که بنابر آن، غدیر روز پنجشنبه بوده است. همچنین محمد بن سلیمان کوفى (مناقب امیرالمؤمنین، ج 1، ص 118) روایتى را از ابىسعید خدرى نقل مىکند که طبق آن، پیامبر صلىاللهعلیهوآله مردم را در غدیر جمع کرد و آن روز پنجشنبه بود.
4. ابوبکر بن حسین بیهقى، دلایل النبوه، ج 5، ص 446؛ ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 708 و ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 25. اینان ذیل آیه اکمال به تفصیل درباره اینکه عرفه سال دهم جمعه بوده یا خیر بحث کردهاند.
5. از میان منابع شیعى مىتوان به: اربلى على بن عیسى، کشف الغمه، ج 1، ص 20 و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 534 اشاره نمود.
6. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 209: «الثامن عشر من ذى الحجة عامئذ و کان یوم الأحد بغدیر خم تحت شجرة هناک، فبین فیها أشیاء. و ذکر من فضل علیّ و أمانته و...».
7. طبرسى، الاحتجاج، ص 58: «أتاه جبرئیل علیهالسلام على خمس ساعات مضت من النهار».
8. فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ج 1، ص 91.
9. ابن اثیر، اسدالغابه، ج 5، ص 252: «نشهد أنا أقبلنا مع رسول الله صلّى الله علیه و سلّم من حجة الوداع، حتى إذا کان الظهر خرج رسول اللّه ـ صلّى الله علیه و سلّم ـ فأمر بشجرات فشددن، و ألقى علیهنّ ثوب، ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلینا، ثم قام فحمد اللّه تعالى و أثنى علیه، ثم قال: یا أیها الناس، أتعلمون أنّ اللّه عز و جل مولاى و أنا مولى المو?نین، و أنى أولى بکم من أنفسکم؟ یقول ذلک مرارا. قلنا: نعم، و هو آخذ بیدک یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ثلاث مرات».
10. على بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 456: «و قد بلغنا غدیر خم فى وقت لو طرح اللحم فیه على الأرض لانشوى».
11. حسین بن حمدان، خصیبى، الهدایة الکبرى، ص 103: «و قد علمت انه کان یوما شدید القیظ یشیب فیه الطفل...».
12. قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج 1، ص 99 :«و ذلک فى یوم ما اتى علینا یوم اشد حرا منه».
13. اکنون برنامههاى رایانهاى این کار را به راحتى انجام مىدهند. به عنوان نمونه به نرمافزار نورالسیره مىتوان اشاره نمود.
14. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4 ، ص 188: «و قال بعض أهل اللغه: الغدیر فعیل من الغدر، و ذاک أن الإنسان یمرّ به و فیه ماء فربما جاء ثانیا طمعا فى ذلک الماء فإذا جاءه وجده یابسا فیموت عطشا».
15. همان، ج 2، ص 390.
16. همان.
17. همان.
18. همان، ج 4 ، ص 188.
19. هر مایل حدود 1600 متر مىباشد.
20. طبرسى، همان، ص 58: «فرحل فلما بلغ غدیر خم قبل الجحفه بثلاثه امیال».
21. ابن جوزى، المنتظم، ج 1، ص 146.
22. ابن طاووس، همان، ج 1، ص 455: «فخرج رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله حتى نزل الجحفة فلما نزل القوم و أخذوا منازلهم أتاه جبرئیل علیهالسلام».
23. ابراهیم بن محمد ثقفى کوفى، الغارات، ج 2، ص 507، پاورقى: «الجحفه بالضم ثم السکون و الفا، کانت قریة کبیرة ذات منبر على طریق المدینه، من مکه على اربع مراحل و هى میقات اهل مصر و الشام، ان لم یمروا على المدینه فان مروا بالمدینه فمیقاتهم ذوالحلیفه و کان اسمها مهیعه و انما سمیت الجحفه لان السیل اجتفها و حمل اهلها فى بعض الاعوام و هى الان خراب، و بینها وبین ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بینها و بین اقرن موضع من البحر سته امیال، و بینها وبین المدینه ست مراحل و بینها وبین غدیر خم میلان».
24. متن کامل گزارش بازدید از منطقه غدیر، در فصلنامه علوم حدیث، سال سوم، شماره 7، بهار 77، ص 232 نوشته محمدحسین فلاحزاده آمده است.
25. مفید، الارشاد، ج 1، ص 175.
26. اهالى مدینه از مسجد شجره محرم مىشوند که این مسجد نزدیک مدینه واقع شده است، اما کسانى که در منطقه جنوبى مدینه هستند، در بین راه مدینه به مکه در جحفه محرم مىشوند.
27. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 26. متن روایت چنین است: «و فى روایه عن الباقر علیهالسلامقال: لما قال النبى صلىاللهعلیهوآله یوم غدیر خم بین الف و ثلاثماه رجل من کنت مولاه فهذا على مولاه...».
28. مجلسى، همان، ج 37، ص 158.
29. فرات کوفى، تفسیر، ص 51: «عن عمار بن یاسر قال: کنت عند ابى ذر الغفارى ـ رض ـ فى مجلس ابن عباس ـ رض ـ و علیه فسطاط و هو یحدث اذ قام ابوذر حتى ضرب بیده الى عمود فسطاط ثم قال: ایها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى فقد انبأته باسمى انا جندب بن جناده ابوذر الغفارى سالتکم بحق الله و حق رسوله اسمعتم من رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله و هو یقول: ما اقلت الغبراء و لا اظلت الخضرا ذا لهجة اصدق من ابى ذر؟ قالو: اللهم نعم. قال: فتعلمون ایها الناس ان رسول الله صلىاللهعلیهوآله جمعنا یوم غدیر خم الف و ثلاثماه رجل یقول: اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله. فقام رجل فقال: بخ بخ یابن ابیطالب...».
30. در ادامه، محاسبات صورت گرفته را ذکر خواهیم کرد.
31. ر.ک: عیاشى، تفسیر، ج 1، ص 332: «عن عمر بن یزید قال: قال أبو عبد الله علیهالسلام ابتداء منه العجب یا ابا حفص لما لقى على بن أبى طالب، أنه کان له عشرة ألف شاهد لم یقدر على أخذ حقه، و الرجل یأخذ حقه بشاهدین، إن رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله خرج من المدینة حاجا و معه خمسة آلاف، و رجع من مکة و قد شیعه خمسة آلاف من أهل مکة، فلما انتهى إلى الجحفه نزل جبرئیل بولایة على...».
32. ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص 26.
33. حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 239.
34. همان: «عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام ابْتِدَاءً مِنْهُ الْعَجَبُ لِمَا لَقِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَنَّهُ کَانَ لَهُ عَشَرَةُ آلَافِ شَاهِدٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَ الرَّجُلُ یَأْخُذُ حَقَّهُ بِشَاهِدَیْنِ ، أَقُولُ لَعَلَّ الْعَشَرَةَ آلَافٍ کَانُوا حَاضِرِینَ فِى الْمَدِینَةِ وَ الْبَاقُونَ کَانُوا تَفَرَّقُوا فِى الْبُلْدَانِ».
35. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 329: «عن صفوان الجمال قال قال أبو عبد اللّه علیهالسلام لقد حضر الغدیر اثناعشر ألف رجل یشهدون لعلى بن أبى طالب علیهالسلام، فما قدر على أخذ حقه، و إن أحدکم یکون له المال و له شاهدان فیأخذ حقه». نیز ر.ک: مجلسى، همان، ج 37، ص 139.
36. شعیرى، جامع الاخبار، ص 10.
37. ابن جبر، همان، ص 122.
38. طبرسى، همان، ج 1، ص 83: «...حج مع رسول الله من أهل المدینة و أهل الأطراف و الأعراب سبعین ألف إنسان أو یزیدون على نحو عدد أصحاب موسى السبعین ألف الذین أخذ علیهم بیعة هارون فنکثوا و اتبعوا العجل و السامرى و کذلک أخذ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله البیعة لعلى بالخلافة على عدد أصحاب موسى فنکثوا البیعة و اتبعوا العجل و السامرى سنهً بسنهً و مثلا بمثل...».
39. از جمله راویان در سند این روایت محمد بن موسى همدانى است که سخن مرحوم آیتاللّه خویى دربارهاش چنین است: «قال النجاشى ضعفه القمیون و کان ابن الولید یقول انه کان یضع الحدیث». همچنین نقلى از صدوق مىآورد که: «خبر صلاة یوم غدیر خم و الثواب المذکور فیه لمن صامه، فان شیخنا محمد بن الحسن کان لایصححه و یقول انه من طریق محمد بن موسى الهمدانى و کان غیر ثقه کذاباً» (ر.ک: خویى، معجم رجال الحدیث، ج 18، ص 297).
40. ابن جبر، همان، ص 122.
41. عبدالملک بن حسین عاصمى مکى، سمط النجوم العوالى، ج 2، ص 305.
42. همان.
43. سبط ابنجوزى، تذکرة الخواص، ج 1، ص 266. وى مىنویسد: «و جمع الصحابه و هم کانوا مئه و عشرین الفا».
44. کلینى، کافى، ج 1، ص 33.
45. همان، ج2، ص 177.
46. همان، ص 201.
47. همان، ج 8، ص 198.
48. طبرى، تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 1111.
49. عبدالملک بن حسین عاصمى مکى، همان، ج 2، ص 305.
50. محمد بن عبدالله أبوبکر بن العربى، العواصم من القواصم، ج 1، ص 255.
51. حلبى، السیرة الحلبیه، ج 3، ص 308.
52. در ادامه متن روایت را مىآوریم و بدان استناد خواهیم کرد.
53. به دلیل شدت سختى از آن به «جیش العسره» یاد مىشود (انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ البدء و التاریخ، ج 4، ص 239 و التنبیه و الاشراف، ص 235).
54. احمد عبدالحلیم ابن تیمیه حرانى، مجموع الفتاوى، ج 11، ص 275: «وملأ أوعیه العسکر عام تبوک من طعام قلیل ولم ینقص وهم نحو ثلاثین الفا ونبع الماء من بین اصابعه مرات متعددة حتى کفى الناس الذین کانوا معه».
55. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 14.
56. واقدى، مغازى، ص 149.
57. طبرى، همان، ج 3، ص 947.
58. همان، ص 1197.
59. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 13، ص 7.
60. در کتابهاى تاریخى عباراتى از این قبیل مىتوان یافت: «معید درس فلان» یا «معید فى المدرسة فلان».
61. منطقهاى حدود 60 کیلومترى شمال غربى مکه.
62. ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 34.
63. همان.
64. طبرى، همان، ج 3، ص 1193. واقدى مىنویسد: چون رسول خدا صلىاللهعلیهوآله موضوع جنگ را آشکار فرمود میان مسلمانان اهل بادیه و اطراف مدینه کسى را گسیل فرمود و پیام داد: هر کس به خدا و روز رستاخیز معتقد است باید که ماه رمضان در مدینه حاضر باشد و به هر ناحیه، رسولى گسیل داشت آنچنان که قبایل اسلم، غفار، مزینه، جهینه و اشجع در مدینه جمع شدند و آنها و اعراب دیگر از مدینه بیرون آمدند، ولى بنىسلیم در قدید به پیامبر پیوستند. واقدى، المغازى، ص 611.
65. البته ابن اثیر در الکامل این جمعیت را سه هزار و پانصد نفر نقل مىکند ابن اثیر، الکامل، ج 7، ص 289.
66. واقدى، همان، ص 612.
67. ابن عباس گوید: پس از آن پیمبر راه سفر گرفت ... و ده هزار کس از مسلمانان همراه وى بود، مردم سلیم و مزینه آمده بودند و از هر قبیله تعدادى مسلمان آمده بود. همه مهاجر و انصار با پیمبر آمده بودند و هیچ کس از آنها به جاى نمانده بود ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 1180.
68. توبه9 آیه 25.
69. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 2، ص 126؛ مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 235؛ واقدى، همان، ج 3، ص 1041؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 7؛ مقدسى، البدء و التاریخ، ج 4، ص 239 و صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج 9، ص 443.
70. شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 221: «وقد بلغوا فى غزوة تبوک التى آخر غزوات النبى صلىاللهعلیهوآله مئة الف».
71. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 204.
72. مىتوان به کتاب ابن هشام، همان، ج 2، ص 561 به بعد اشاره کرد. نیز کتابهایى نظیر الاصابه و اسدالغابه ذیل نام برخى از افراد که در وفدى حضور داشتند.
73. مطهر بن طاهر مقدسى، همان، ج 5، ص 152 و نیز ر.ک: على بن حسامالدین متقى هندى، کنز العمال، ج 10، ص 257.
74. نگارنده تأکید مىکند که این تعداد جمعیت نیز با نگاهى خوشبینانه است و به نظر مىرسد مدینه در زمان وفات پیامبر کمتر از اینها جمعیت داشته است. به عبارتى، روایات و قراین ما را به چنین نتیجهاى مىرساند.
75. «روى أبوبکر الساجى فى مناقب الشافعى عن محمد بن عبدالله بن عبد الحکم قال أنبأنا الشافعى قال قبض الله رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله والمسلمون ستون ألفا ثلاثون بالمدینة وثلاثون الفا فى قبایل العرب و غیر ذلک و هذا إسناد جید» عبدالرحیم بن الحسین عراقى، التقید و الایضاح، ج 1، ص 306.
76. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
77. ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 91.
78. «و کان الجیش ألفا و خمسمائة» ابن سعد، همان، ج 2، ص 81.
79. شعیرى، همان، ص 10.
80. عیاشى، همان، ج 1 ، ص 332.
81. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 137: «و قد کان معه علیهالسلام فى حجة الوداع قریب من أربعین ألفا» سراجالدین عمر بن على بن احمد انصارى، المقنع فى علوم الحدیث، ج 2، ص 497 و سیرة النبى المختار، ج 1، ص 77: «وفى السنة العاشرة حج حجة الوداع وحج بأزواجه کلهن وبخلق کثیر فحضرها من الصحابة أربعون ألفا رضى الله عنهم».
82. السیرة الحلبیه، ج 3، ص 308.
83. زرقانى، شرح زرقانى، ج 2، ص 341: «عن عائشة أن رسول الله عام حجة الوداع خرج إلى الحج فى تسعین ألفا». السیرة الحلبیه، ج 3، ص 308.
84. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
85. همان.
86. همان.
87. محمد شمسالدین عظیمآبادى، عون المعبود، شرح سنن ابى داود، ج 5، ص 253.
88. البته با تسامح مىتوان گفت که عیاشى و فرات، همعصر بودهاند. اگرچه تاریخ وفات فرات کوفى مشخص نیست.
89. ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 26 و شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 239.
90. گذشت که شرح الاخبار دوازده هزار نفر از حاضران در غدیر را از اهل یمن گزارش کرده است.