قانونمندى تاریخ از منظر عقل و دین
(2)
جواد سلیمانى
دانشآموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکترى مبانى نظرى اسلام
اشاره
در بخش نخست این مقاله، قانونمندى تاریخ از منظر عقلانى مورد بررسى قرار گرفت، و اثبات شد که تحولات تاریخ نیز مانند همه کنشها و واکنشهاى هستى، مشمول نظام علّى و معلولى بوده و هویت مشترک انسانها به عنوان سلولهاى اصلى جامعه و تاریخ، وجود قوانین مشترک را در تاریخ توجیه مىکند و این سنتمندى تاریخ با آزادى انسانها منافات ندارد، چرا که در پدیدهها و حوادث انسانى و اختیارى، همواره یکى از اجزاى علت تامه، اراده خود انسانهاست. اکنون در این بخش، برخى از ادله دینى سنتمند بودن تاریخ را مورد بررسى قرار مىدهیم که به طور خلاصه مىتوان گفت: آیات قرآنى که به وجود «سنتهاى الهى» در تاریخ تصریح نموده، انسانها را به عبرتآموزى یا سیر و سفر در سرزمینهاى گوناگون دعوت مىنماید و نیز سرگذشت اقوام گذشته را راهنماى هدایت بشر مطرح مىنمایند، قانونمندى تاریخ را از منظر دین به وضوح اثبات مىکنند.
واژگان کلیدى: سنت الهى، قانون، سنت، قرآن، تاریخ و عبرت.
6. دلایل قرآنى قانونمندى تاریخ (در قوانین تکوینى و تشریعى)
پیشتر باید گفت که قرآن مجید کتاب فلسفى یا تاریخى نیست، بلکه کتاب هدایت است، ولى از آنجا که انسانها را بر مبناى واقعیات هستى، هدایت مىکند از لابهلاى آیاتِ آن مىتوان بینش تاریخى این کتاب مقدس را به دست آورد. وقتى با این دیدگاه سراغ قرآن مىرویم مىبینیم در برخى آیات قرآن مجید «سنت» به عنوان روشى تغییرناپذیر دانسته شده و نیز بر اساس برخى آیات، حکمتِ نقلِ داستانهاى جامعهها و اقوام پیشین، عبرتآموزى از آنهاست. همچنین انسانها در آیات متعددى، به «سیر فى الارض» دعوت شدهاند تا از این رهگذر به تدبّر در عاقبت کسانى که آیات الهى را تکذیب کردهاند و... بپردازند. بىگمان، چنین آیاتى نشانه آن است که از منظر قرآن، سنتها و قوانین مشترکى در دل تاریخ قرار دارد که با توجه به آن مىتوان از سرگذشت پیشینیان عبرت آموخت و با تأمل در سرنوشت بد عصیانگران از ابتلاى به عاقبت بد آنان نجات یافت.
برخى از آیات قرآن مجید در باب قانونمندى جامعه را مىتوان به گونه زیر دستهبندى کرد:
6 ـ 1. استفاده از واژه سنت در برخى آیات
در پانزده آیه از آیات قرآن کریم، یکى از تعابیر «سنّة اللّه»، «سنة الاولین»، «سنة اللّه فى الذین خلوا من قبل»، «سنّتنا»، «سنّة اللّه التى قد خلت فى عباده»، «سنّة اللّه التى قد خلت من قبل»، «سنّة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا»، «سنن الذین من قبلکم» و «قد خلت من قبلکم سنن» به کار رفته است.1
از آنجا که برخى از مصادیق واژه «سنت» در قرآن مجید، همخوانى مفهومى فراوانى با واژه «قانون» دارد، به گونهاى که طبق تصریح قرآن مجید «سنت الهى» امرى تغییرناپذیر است؛ یعنى به عنوان یک ضابطه و قانونِ تخلفناپذیر بر تاریخ حاکم است، شایسته است روى این مفهوم به عنوان تصریح قرآن مجید برضابطهمندى تاریخ تمرکز بیشترى شود و میزان انطباق موارد مختلف «سنت» در قرآن مجید با «قانون حقیقى» سنجیده شود. لکن پیش از بررسى موارد به کار رفته این واژه در قرآن، باید مفهوم لغوى آن نیز مورد بررسى قرار گیرد تا معلوم شود آنچه در قرآن بهکار رفته با مفهوم لغوى «سنت» یکسان است یا خیر؟ و در صورت همسانى، ویژگىهاى خاص این مفهوم در قرآن مجید چیست؛ یعنى مفهوم اصطلاحى وحیانى آن چیست؟
6 ـ 1 ـ 1. مفهوم لغوى سنت
منابع متقدم و متأخر، سنت را در لغت عرب معادل «سیره» دانستهاند؛ یعنى «روش و شیوه واحدى که همواره سیلان و جریان دارد». بنابراین، رفتارى که به طور نامنظم از انسان سر مىزند یا فرمان و قانونى که جریان نیافته و بهطور متناوب و به صورت تبعیضآمیز اجرا مىشود «سنت» محسوب نمىشود. پس در مفهوم سنت، نوعى استمرار و انضباط نهفته است.2
عالمان و دانشمندانى که به تبیین مفاهیم الفاظ قرآن مجید همت گماردهاند نیز استعمال کلمه «سنت» را در قرآن، مجازى ندانسته و مفهوم لغوى دیگرى غیر از مفهوم یاد شده، براى واژه مزبور در قرآن تعریف نکردهاند. به عنوان نمونه راغب اصفهانى که درصدد ریشهیابى لغات قرآنى است، سنت را به معناى «روش» مىگیرد و سنت پیامبر را روشى مىداند که آن حضرت آن را تعقیب مىکرده است. و از همین رو «سنتاللّه» را نیز به معناى روش حکیمانه الهى و روش طاعت خداوند مىشمارد.3
نویسنده التحقیق فى کلمات القرآن نیز در یک جمعبندى، ریشه اصلى مفهوم سنت را «جریان یافتن امرى به صورت قانونمند» مىداند و به قرینه آیه شریفه «سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»4 معتقد است سنتاللّه در حقیقت به معناى جریان یافتن امور الهى در هستى بر اساس ضوابط خاص و تقدیرات از پیش تعیین شده است.5
علامه طباطبایى نیز به مفهوم سنت در قرآن اشاره نموده6 که در مجموع مىتوان گفت از منظر ایشان مفهوم سنت، عبارت است از «روش و سیرهاى که به طور غالبى یا دائمى در عمل جامعهاى تجسم مىیابد».7
بنابراین، سنت در لسان عرب به معناى «شیوه مرسوم، روش واحد و سیره» به کار رفته و به همین معنا در لسان وحى نیز توجه شده است، لکن مصادیق سنت در قرآن و ویژگىهایى که قرآن مجید درباره برخى از سنن بیان نموده و نیز سنن مضافى که در قرآن بیان گردیده حاکى از این است که مقصود از سنت در قرآن تنها در مفهوم لغوى و عام آن خلاصه نمىشود، بلکه اصطلاح ویژهاى است که باید با توجه به موارد و چگونگى کاربردش به آن دست یافت. به عنوان نمونه علامه طباطبایى در مقام بیان مفهوم لغوى سنت در قرآن، جریان غالبى یک روش را براى اطلاق سنت، کافى مىشمارد در حالى که این سخن دستکم با مفهوم «سنهاللّه» که در قرآن مجید نیز به کار رفته8 و ضرورت و دوامِ جریان از مقوّمات آن است، سازگار نیست، از این رو شایسته است در این مقام با بررسى موارد استعمال قرآنى واژه مزبور، مفهوم اصطلاحى آن را بررسى کنیم.
6 ـ 1 ـ 2. مفهوم اصطلاحى سنت
از آنجا که دستیابى به مفهوم سنت در موارد استعمال آن در قرآن مجید منوط به تفسیر مصادیق آنهاست و گاهى تفسیرهاى متفاوتى از آنها ارائه شده است، ما دیدگاه تفسیرالمیزان را که در مجامع علمىِ شیعه از جایگاه رفیعى برخوردار است ملاک قضاوت قرار داده و بر مبناى نظر علامه طباطبایى درباره هر یک از آیات داورى کرده و سرانجام به جمعبندى آنها مىپردازیم.
1. فاطر / 39، 42 و 43
«هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاّ مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاّ خَساراً * ... * وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُوراً * اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً».9
علامه طباطبایى ـ أعلى اللّه مقامه ـ مراد از «سنة الأولین» را در این آیه، «عذاب الهى نازل بر مکّاران» مىداند10 و سایر مفسران شیعه نیز همین نظر را دارند و مقصود از «سنت الأولین» در این آیه شریفه را همان سنت عذاب الهى شمردهاند که بر تکذیب کنندگان گذشته، نازل شده است.11
گرچه این سنت خود یکى از مصادیق سنهاللّه و سنن الهى است و فاعل آن خداوند است، ولى از آنجا که متعلق و مفعول آن امتهاى گردنکش گذشته بودهاند به آنها نیز نسبت داده شده است. با اندک توجهى پیداست مفهوم لغوى سنت در این آیه شریفه لحاظ شده است؛ یعنى سنت در اینجا به معناى قانون، روش و طریق الهى در نظام هستى و مسیر تاریخ است که بر اساس سنت عذاب الهى بر مکذبان تطبیق شده است.
عبارت «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً» حاکى از آن است که نفس سنت الهى و موردى که بر آن جارى مىشود تغییرناپذیر است؛ یعنى این گونه نیست که سنت عذاب ناگاه به سنت نعمت مبدل گردد یا برعکس. و همچنین این گونه نیست که سنتى که باید بر قومى که مستحق آن است نازل گردد ناگاه به قوم دیگرى که مستحق آن نیست اصابت کند؛ به دیگر سخن تبعیض و استثنا در سنت الهى راه ندارد.12
2. حجر / 10 ـ 13
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ * وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِو?نَ * کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ * لا یُو?مِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ».13
مصداق سنت در اینجا بنابر نظر علامه همان سنت استهزاى پیامبران،14 و بنابر نظر برخى از مفسران دیگر، سنت عدم ایمان به کتابهاى آسمانى است.15 البته نظرهاى دیگرى هم مطرح شده است.16
به نظر مىرسد در میان دو نظر علامه طباطبایى و طبرسى در مورد مراد از سنت، نظر طبرسى یک ترجیح دارد، زیرا در صورت امکان تفهیم مفهوم «سنت الاولین» بر اساس قرینه اقرب نباید آن را بر اساس قرینه ابعد معنا کرد، و از آنجاکه مسئله انکار و عدم ایمان به کتابهاى آسمانى بعد از استهزاى پیامبران مطرح شده است مىتوان استظهار کرد که مقصود از «سنتالاولین» همین عدم ایمان به کتب آسمانى است نه استهزاى پیامبران علیهمالسلام. ولى در هر صورت مراد از سنت در اینجا سیره عملى ویژهاى است که برخى از مردم در برابر دعوت انبیا اتخاذ کرده و مىکنند. و روشن است در اینجا نیز مفهوم لغوى سنت، یعنى «روش» لحاظ شده است.
نکته مهم دیگر این است که این سنت، سنتى غیر الهى و روشى بشرى است که با میل و اختیار و انتخاب کافران در میانشان معمول بوده است بدون اینکه رضایت و اراده تشریعى الهى مقرون آن باشد، بنابراین نمىتوان آن را مصداق «سنتاللّه» شمرد.17
3. انفال / 38
«قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ».18
در این آیه نیز مفهوم لغوى سنت، یعنى «سیره و روش» لحاظ شده، و مراد از «سنت الاولین» در اینجا سنت الهى است که خداوند در حق پیشینیان اعمال مىفرمایند، و مصداق آن در این آیه شریفه، سنت نابودسازى و قلع و قمع کافران است.19
4. کهف / 55
«وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُو?مِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً».20
مقصود از سنت در این آیه، سنت الهى است که بر امتهاى گذشته که از حرکت در مسیر هدایت سر باز زدهاند، نازل شده و آن همان سنت عذاب استیصال است.21
5. احزاب / 38 و 39
«ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً * الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ وَ کَفى بِاللّهِ حَسِیباً».22
همان گونه که پیداست سنت در اینجا نیز ناظر به سیره و روشى الهى است و مقصود از آن همان سنت نفى حرج و ترس از پیامبران در راستاى ابلاغ و اجراى رسالت الهى خویش است.23
6. اسراء / 76 و 77
«وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلاً * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً».24
سنت در اینجا ناظر به روشى عملى است و مقصود از آن همان روش الهى در هلاک کردن مشرکانى است که رسولشان را از شهر و دیارش اخراج مىکنند. به قرینه لفظ «لسنتنا» ذیل آیه، این سنت، سنتى الهى است؛ یعنى فاعل آن خداوند است و نسبت آن به پیامبران به خاطر این است که این سنت براى آنان جعل شده است.25
7. احزاب / 60 و 62
«لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاّ قَلِیلاً * مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً * سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً».26
سنت در این آیه، یک طریقه معمول الهى است و مقصود از آن همان سنت نزول عذاب الهى بر منافقان و شایعهپراکنان است.27
8. آل عمران / 137
«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».28
سنت در این فراز قرآن مجید نیز به معناى روش و سیره عملى است و ناظر به سنن الهى در امتهاى پیشین است، زیرا عبارت «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»، حاکى از آن است که مقصود از «سنن» همان سیره نزول عذاب نابودى است که بر انسانهاى ظالم و طاغوتهایى که در گذشته مىزیستهاند نازل شده و قدرت نظامى و قصرهاى سر به فلک کشیده و ثروتهایشان نتوانست آنها را نجات دهد.29
9. نساء / 25 و 26
«وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُو?مِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ...* یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».30
سنت در اینجا ناظر به روش زندگى است، ولى از آنجا که آیات قبل از این آیه شریفه در بیان احکام نکاح بوده، به قرینه سیاق مىتوان گفت مقصود از سنن در این فراز همان قوانین تشریعى دین است که در میان پیامبران گذشته و امتهاى صادقِ پیشین به صورت عملى جریان داشته است.31
10. مو?ن / 82 ـ 85
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ * فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِو?نَ * فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ».32
سنت در اینجا روشى عملى و منسوب به خداوند است، و مقصود از آن همان سنت عدم پذیرش توبهاى است که پس از نزول بلا و عذاب الهى صورت مىگیرد.33
11. فتح / 21 ـ 23
«وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللّهُ بِها وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً * وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً * سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً».34
در این آیات نیز سنت، ناظر به روش عملى خداوند در تاریخ است و مقصود از آن همان سنت خدا در نصرت و پیروز نمودن پیامبران الهى و مؤمنان صادق بر دشمنانشان است.35
6 ـ 1 ـ 3. جمعبندى
در یک جمعبندى کلى باید گفت:
1. ماده «سنت» در قرآن مجید شانزده بار به صورت «سنه»، «سنن» و «سنتنا» به کار رفته است.
2. آیات شریفهاى که ماده «سنت» یک بار یا بیشتر در آنها به کار رفته عبارتاند از: 38 / انفال، 13 / حجر، 77 / اسراء، 55 / کهف، 38 / احزاب، 62 / احزاب، 43 / فاطر، 85 / غافر (مو?ن)، 23 / فتح، 137 / آل عمران و 26 / نساء.
3. این واژه در همه موارد استعمالش در قرآن به معناى لغوى «روش» یا «طریقه معمول» به کار رفته است.
4. «سنت» در قرآن گاه به خداوند و گاه به دستهاى از مردم و گاه به پیامبران گذشته نسبت داده شده و گاهى به طور مطلق، به صورتهاى زیر به کار رفته است:
«سنهاللّه» هشت مورد در آیات: 38 و 62 / احزاب، 43 / فاطر، 85 / غافر و 23 / فتح.
«سنتنا» یک مورد در آیه شریفه: 77 / اسراء.
«سنن الذین من قبلکم» یک مورد در آیه شریفه: 26 / نساء * «سنة الاولین» چهار مورد در آیات شریفه: 38 / انفال، 13 / حجر، 55 / کهف و 43 / فاطر.
«سنة من قد أرسلنا قبلک من رسلنا» یک مورد در آیه شریفه: 77 / اسراء.
«سنن» به صورت مطلق، یک مورد در آیه شریفه: 137 / آل عمران.
5. بر اساس دیدگاه تفسیر المیزان مراد از سنت در بیشتر موارد استعمال قرآنى، حتى آنجا که به غیر خدا نسبت داده شده یا بهطور مطلق آمده است، سنت الهى است نه بشرى؛ یعنى دست خدا آن را به عنوان قاعده و رویهاى عملى در نظام هستى و تاریخ کار گذاشته و خود به اجراى آن راضى است.36 ولى «سنت» در آیه 13 سوره حجر به معناى روش و سیره عملى بشرى به کار رفته است؛ یعنى گروهى از انسانها با ویژگىهاى خاص، این رویه و سیره را همواره معمول داشتهاند گرچه خداوند از آن به عنوان سنتى مذموم و ضد ارزش یاد کرده است.
6. در قرآن مجید سنتهایى که ناظر به یک «قاعده و طریقه معمول الهى» است گاه از آن جهت که فاعل آن خداوند متعال است به خدا نسبت داده شده و گاه بدان جهت که متعلق و مفعول آن انسانها و امتها هستند به آنها نسبت داده شده است. از این رو ما شاهدیم که یک سنت الهى یک بار به خالق و بار دیگر به مخلوقات نسبت داده شده است، مانند: «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً»37 و «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً».38
7. بر اساس تصریحهاى مکرر قرآن مجید سنن الهى هیچ گاه دستخوش تبدیل و تحویل نخواهند شد؛ یعنى اصل یک سنت الهى هیچ گاه تغییر نخواهد کرد و به سنتى دیگر تبدیل نخواهد شد و در مقام عمل و نزول نیز موردى از آن استثنا نخواهد شد؛ یعنى این گونه نیست که به جاى قومى که مستحق آن است بر قوم دیگرى که استحقاق آن را ندارد نازل گردد. البته این وصف تنها در مورد سنتهاى الهى آمده است نه سنتهاى بشرى، زیرا تعابیرى که بیانگر حقیقت فوق مىباشند تنها در مواردى است که واژه «سنت» به خداوند منسوب شده، و به صورتهاى زیر به کار رفتهاند:
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً»،39
«وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً»،40
«وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً».41
بنابراین در فرهنگ قرآن مجید سنتهاى الهى داراى دوام و ضرورت و استثناناپذیرى است و از همین رو بیانگر رابطه علّى و معلولى بوده و اصطلاح قانون حقیقى بر آنها صدق مىکند. ولى درباره سنتهاى بشرى چنین حکمى از آیات شریفه قرآن مجید به دست نمىآید. شاید راز این امر این باشد که تغییر سنتها در شرایط مساوى، ناشى از یکى از علل ذیل مىباشد:
الف) یا ناشى از عدم آگاهى کافى واضع سنت است؛ یعنى واضع هنگام وضع سنت به پیامدها و عدم امکان اجراى آن توجه نداشته و به مرور زمان بر آگاهىاش اضافه شده و به این حقیقت رسیده که این نقص، از خداوند متعال که علم بىنهایت است به دور است.
ب) و یا ناشى از عدم قدرت بر اجراى سنت است که این نیز از ساحت بارى تعالى دور است.
ج) و گاهى تغییر سنت و اجراى تبعیضآمیز آن به سبب غیر عادلانه بودن نفس سنت یا ظلم و خودکامگى و یا منفعتمدارى و ضعفهاى دیگر واضع آن است که این امور نیز در ساحت حضرت حق که عین عدالت و حکمت است و کارها و صنعش عادلانه و حکیمانه است، راه ندارد.
ولى در قوانین و سنتهاى بشرى تغییر و تحول نهتنها امرى ممکن بوده، بلکه موارد آن فراوان است، زیرا واضع آنان انسان است و انسانها حکمت و علم و قدرت مطلق نداشته و در بسیارى از موارد به ضعفها و لغزشهایى، چون زیادهخواهى، ظلم، خودسرى، منفعتطلبى شخصى یا صنفى و مانند اینها مبتلا مىباشند.
نتیجه نهایى
در مجموع، سنت در فرهنگ قرآن روش و سلوک عملى است که در جامعه و تاریخ بهطور غالبى یا دائمى جریان دارد که به دو دسته سنن بشرى و سنن الهى تقسیم مىشود. و در این میان، سنن الهى حتمى، تغییرناپذیر، دائمى و تبعیضناپذیر است.
بنابراین با توجه به تصریح قرآن مجید به وجود سنن الهى در تاریخ، معلوم مىشود از منظر قرآن کریم قوانین حقیقى و اجتنابناپذیر و استثناناپذیرى بر حرکت تاریخ حاکم است.
6 ـ 2. آیات عبرت
خداوند در آیات متعددى از قرآن مجید انسانها را به عبرتآموزى و پندگرفتن از سرگذشت پیشینیان دعوت مىکند. به آیات ذیل توجه کنید:
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ».42
«هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى * إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً * اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکّى * وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى * فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى * فَکَذَّبَ وَ عَصى * ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى * فَحَشَرَ فَنادى * فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى * فَأَخَذَهُ اللّهُ نَکالَ الاْخِرَةِ وَ الْأُولى * إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى».43
«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُو?مِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ».44
«قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللّهُ یُو?یِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ».45
از این آیات معلوم مىشود که از دیدگاه قرآنى وجوه اشتراک تکوینىاى بین گذشتگان و آیندگان هست که عبرتاندوزى و پندآموزى آیندگان را از سرشت و سرنوشت گذشتگان امکانپذیر و سودمند مىسازد.
6 ـ 3. آیات «سیر فى الارض»
در آیات متعددى دستور به «سیر فى الارض» آمده است. با مطالعه این آیات معلوم مىشود «سیر فى الارض» اصطلاحى قرآنى است که به معناى تفکر و تأمل در وقایع و حوادث تاریخى، به منظور عبرتاندوزى و پندآموزى مىباشد. علامه طباطبایى همین معنا را تأیید فرموده و معتقد است که قرآن به این دلیل، امر فرموده در زمین سیر کنند که از سرگذشت امتهاى گذشته عبرت بگیرند، و سرانجام پادشاهان و فراعنه طاغى را ببینند که چگونه قصرهاى رفیعشان به دردشان نخورد و ذخیرههاى موزه سلطنتىشان و تخت مزین به جواهرشان و لشکر و هوادارانشان سودى به آنان نبخشید. و خداى تعالى همه را از بین برد و چیزى جز سرگذشتى که مایه عبرت باشد از آنان باقى نگذارد، ولى فرورفتگان در غفلت سرگرم خویش هستند.46
به آیات ذیل که طبق شیوه استاد مصباح یزدى ـ مدظلّه ـ در کتاب جامعه و تاریخ در قرآن تقسیمبندى شده است توجه کنید:
6 ـ 3 ـ 1. مضمون برخى آیات این است که «چرا مردم در زمین سیر نمىکنند تا بنگرند که سرانجام کسانى که پیش از آنان بودهاند چهسان بوده است». به آیات ذیل توجه کنید:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الاْخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ».47
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».48
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً».49
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ واقٍ».50
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ».51
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها».52
6 ـ 3 ـ 2. برخى دیگر از آیات، مردم را به «سیر فى الارض» دعوت مىکند تا دلهایى بیابند که با آنها بفهمند یا گوشهایى که با آنها بشنوند، مانند آیات زیر:
«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ * أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ».53
6 ـ 3 ـ 3. در برخى آیات از مردم خواسته شده است در زمین سیر کنند و سرانجام تکذیب کنندگان را بنگرند، مانند:
«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».54
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».55
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».56
6 ـ 3 ـ 4. در آیهاى مردم به «سیر فى الأرض» دعوت شدهاند تا تأمل کنند عاقبت کسانى که از پیش بودهاند و بیشترشان مشرک بودهاند چگونه بوده است، مانند:
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ».57
6 ـ 3 ـ 5. در یک مورد مردم به «سیر فى الأرض» دعوت شدهاند تا ببینند خداى متعال چگونه آفرینش را آغاز فرموده است:
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الاْخِرَةَ...».58
این آیات کاملاً روشنگر این معناست که از منظر قرآن مجید یک سرى قوانین مشترکى بر همه جوامع و حوادث تاریخى حاکم است، زیرا در غیر این صورت، دعوت به تأمل در سرگذشت پیشینیان و درس گرفتن از آنها معنایى نداشت.
6 ـ 4. آیه بودن سرگذشت اقوام
در سوره شعراء سرگذشت هفت قوم (موسى، ابراهیم، نوح، عاد، ثمود، لوط و شعیب) نقل شده و پس از ذکر سرگذشت هر یک، این دو جمله مىآید:
«إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُو?مِنِینَ؛59 در این جریان، نشانه روشنى است، ولى بیشترشان ایمان نیاوردند».
آیات زیر نیز دلالت دارد بر اینکه جوامع گذشته، حال و آینده جهات مشترکى دارند که درس گرفتن از گذشتگان را براى آیندگان ممکن و مطلوب مىسازد:
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ».60
«أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ».61
«أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیاتٍ لِأُولِی النُّهى».62
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ».63
«فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظّالِمِینَ».64
«ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللّهِ إِلاَّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ * کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ * وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النّارِ».65
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ واقٍ * ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ».66
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ * فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِو?نَ * فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ».67
«وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ * فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».68
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ * فَلَمّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ * وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ * وَ قالُوا یا أَیُّهَا السّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ * فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ * وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ * فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ * فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ * فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلاْخِرِینَ».69
گفتنى است غیر از دلایل چهارگانه فوق، دلایل قرآنى دیگرى نیز در باب قانونمندى تاریخ مىتوان اقامه کرد، ولى به دلیل روشن بودن این مسئله از منظر قرآن مجید از ذکر آنها صرف نظر مىکنیم.70
نتیجه
آنچه از دلایل وحیانى فوق حاصل مىشود این است که تاریخ از منظر قرآن کریم تابع روابط علّى و معلولى بوده و قوانین حقیقى دارد و این قوانین، عمومیت داشته و مخصوص جامعه یا مقطع خاصى از تاریخ نیست. بنابراین جوامع در عین تمایزهاى ظاهرى در زبان یا آداب و رسوم و یا جغرافیاى خاص تاریخى، هویت واحدى دارند که این هویت واحد داراى قوانین مشترک است؛ قوانینى که در بستر تاریخ به طور یکسان بر همه آنها اعمال شده و مىشود. بنابراین، این سخن که هر جامعه فرهنگ و نظام ارزشى خاص خود را دارد و ارزشهاى هر جامعه مختص به خود آن است و نباید در پى مقایسه فرهنگها و سوق دادن جوامع به سوى نظام ارزشى آرمانى و واحدى بود، چه از منظر عقل و چه از منظر وحى پندار باطلى است. نهتنها مقایسه و مدح و ذمّ نظامهاى ارزشى در طول تاریخ کارى معقول و شدنى است، بلکه براى تهذیب جوامع و عبرتگیرى از گذشته براى سامان دادن آینده تاریخ و نیل به جامعه جهانى آرمانى و واحد، امرى ضرورى است. البته بر اساس دلایل عقلى و نقلى، آن جامعهاى که همه جوامع باید خود را با نظام ارزشى آن تطبیق دهند جامعهاى است که ارزشهاى اسلامى در آن حاکم باشد.
منابع
1. آصفى، محمدمهدى، فلسفه تاریخ (در آینه وحى، 10)، مترجم مصطفى طباطبایى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، قم، چ اول، 1385.
2. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلى، دارالکاتب العربى.
3. طباطبایى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ پنجم: بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1403 ق / 1983 م.
4. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، تحقیق هاشم رسولى محلاتى، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1406 ق / 1986 م.
5. فراهیدى، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، تحقیق مخزومى و سامرانى، چاپ اول: تهران، اسوه، 1414 ق.
6. کاشانى، ملامحسن (فیض)، تفسیر الصافى، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1402 ق / 1982 م.
7. مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1417 ق.
8. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار شهید مطهرى (فلسفه تاریخ)، ج 15، چاپ دوم: تهران، صدرا، 1384 ش / 1427 ق.
9. معلوف، لویس، المنجد، اسماعیلیان، 1366.
10. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ بیست و سوم: تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367.
________________________________________
1. آیات مزبور عبارتاند از:
«وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ ...» انفال (8 آیه 38).
«لا یُو?مِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ...» (حجر (15) آیه 13).
«وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُو?مِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ...» (کهف (18) آیه 55).
«سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» (أحزاب (33) آیه 38).
«سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ...» (همان، آیه 62).
«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً ...» (همان).
«فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ ...» (فاطر (35) آیه 43).
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً....» (همان).
«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً...» (همان).
«سُنَّتَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ» (غافر (40) آیه 85).
«سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ...» (فتح (48) آیه 23).
«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً...» (همان).
«سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً» (اسراء (17) آیه 77).
«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ ...» آل عمران (3 آیه 137).
«یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (نساء (4) آیه 26).
2. ر.ک: معجم مقاییس اللغه؛ مصباح المنیر و المنجد.
3. فالسُنن جمع سنّه، و سنّة الوجه طریقته، و سنّهُ النّبىّ طریقتُه التى کان یتحرّاها و سنّه الله تعالى قد تقال لطریقَهِ حکمته و طریقَهِ طاعته نحو «سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْوِیلاً» راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن.
4. احزاب 33 آیه 38.
5. وى مىنویسد: «أنّ الأصل الواحد فى هذه المادّه: هو جریان أمر منضبط، سواء کان هذا الأمر و جریانه فى ظهور صفة أو عمل أو قول، و تختلف الضوابط باختلاف الموارد.
والسُنه فُعله و هو ما یُسَنّ به کاللُقمه. و سُنّه اللّه تعالى: جریان من ظهور صفاته على ضوابط مخصوصه و هذه الضوابط تختلف باختلاف کلّ صفه و بمقتضى خصوصیّاتها. «سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» احزاب (33 آیه 38) یراد إجراء امره فیهم مع ضوابط مخصوصه و تقدیرات مقدّره، و یدلّ على قید الضوابط: جمله ـ و کان أمرالله قدرا مقدورا» (حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 237).
6. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ذیل آیات: انفال 8 آیه 38، احزاب (33) آیه 62 و آل عمران (3) آیه 137.
7. ر.ک: همان، ج9، ص75؛ ج16، ص340 و ج4، ص21.
8. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً...» فتح (48 آیه 23).
9. «او کسى است که شما را در زمین جانشینانى قرار داد، هر کس کافر شود، کفرش به زیان خودش خواهد بود، و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگارشان چیزى نمىافزاید، و نیز کفرشان جز زیان و خسران چیزى بر آنها اضافه نمىکند * ... * و به خدا سوگند خوردند که اگر براى ما هم پیامبرى بیاید ما از امتهاى صاحب کتاب، راه یافتهتر خواهیم بود، ولى وقتى پیامبر به سویشان آمد این آمدن ثمرهاى جز دورى و نفرت بیشتر برایشان نداشت * دورى آنان از راه به جهت استکبار و بلندپروازى در زمین و نیز به علت مکر بدى که داشتند بود و مکر بد جز به اهل مکر برنمىگردد، پس آیا منتظر سنتى هستند که در امم گذشته جارى ساختیم، در این صورت براى سنت خدا نه دگرگونى خواهند یافت و نه برگشتن از قومى به قومى دیگر».
10. «والمعنى و إذ مکروا المکر السیئ و المکر السیئ یحیق بأهله فهم لاینتظرون إلا السنه الجاریه فى الامم الماضیة و هى العذاب الإلهى النازل بهم إثر مکرهم وتکذیبهم بآیات اللّه» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج 17، ص 58.
11. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج17، ص58 و فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج4، ص243؛ طبرسى، مجمع البیان، ج7 ـ 8، ص532 و مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج18، ص295.
12. علامه در این مورد چنین مىفرمایند: «قوله: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً» تبدیل السنه أن توضع العافیه و النعمه موضع العذاب، و تحویلها أن ینقل العذاب من قوم یستحقونه إلى غیرهم، و سنه الله لا تقبل تبدیلا و لا تحویلا لأنه تعالى على صراط مستقیم لا یقبل حکمه تبعیضا و لا استثناء» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج 17، ص 58، ذیل آیه 43 سوره فاطر.
13. «ما پیش از تو [نیز] در گروههاى پیشینیان [پیامبرانى ]فرستادیم * و هیچ پیامبرى برایشان نیامد جز آنکه او را به مسخره مىگرفتند * بدین گونه آن [قرآن ]را در دل بزهکاران راه مىدهیم * [اما با این حال] آنها به آن ایمان نمىآورند، و راه [و رسم] پیشینیان پیوسته چنین بوده است».
14. علامه ذیل آیه شریفه مىفرمایند: «والمعنى أن حال رسالتک و دعوتک بالذکر المنزل الیک تشبه حال الرساله من قبلک فکما ارسلنا من قبلک فقابلوها بالرد و الاستهزاء کذلک ندخل هذا الذکر وننفذه فى قلوب هو?اء المجرمین، و نبّأ به: أنهم لا یو?نون بالذکر و قد مضت طریقه الأولین و سنتهم فى أنهم یستهزو? بالحق و لا یتّبعونه فالآیتان قریبتا المعنى من قوله: فما کانوا لیو?نوا بما کذبوا به من قبل» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج12، ص135.
15. مرحوم طبرسى در این مورد مىنویسند: «قد خلت سنه الاولین» اى مضت طریقه الامم المتقدمه بان کانت رسلهم تدعوهم الى کتب الله المنزله ثم لا یو?نون طبرسى، همان، ج 5 ـ 6، ص429.
16. ر.ک: طبرسى، همان، ج 5 ـ 6، ص429.
17. مرحوم علامه در این مورد مىنویسند: «و قد ظهر مما تقدم أن المراد بسنّه الأولین السنه التى سنّها الأولون لا السنه التى سنّها الله فى الأولین فالسنه سنتهم دون سنه الله فیهم ـ کما ذکره بعض المفسّرین ـ فهو الأنصب لمقام ذمّهم و تعزیته ص بذکر ردّهم و استهزائهم لرسلهم» (سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج12، ص136).
18. «به آنان که کافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت بازایستند، و ایمان آورند، گذشته آنها بخشوده خواهد شد، واگر به اعمال سابق بازگردند، سنت خداوند در گذشتگان، (درباره آنها) جارى مىشود، (وحکم نابودى آنان صادر مىگردد».
19. علامه ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: «والسنّه هى الطریقه و السیره، امر النبى صلىاللهعلیهوآله ان یبلّغهم ذلک وفى معناه تطمیع و تخویف و حقیقته دعوه الى ترک القتال و الفتنه لیغفر الله بذلک ما تقدم من قتلهم و إیذائهم للمو?نین فان لم ینتهوا عمّا نهوا عنه فقد مضت سنّه الله فى الاولین منهم بالإهلاک و الإباده وخسران السعى» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج9، ص75.
20. «وچیزى مردم را باز نداشت از اینکه ـ وقتى هدایت به سراغشان آمد ـ ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه سرنوشت پیشینیان براى آنان بیاید یا عذاب الهى در برابرشان قرار گیرد».
21. علامه طباطبایى ـ اعلى الله مقامه ـ ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: «وقوله «إلا أن تأتیهم سنه الاولین»اى إلا طلب ان تأتیهم السنه الجاریه فى الامم الأولین و هى عذاب الاستئصال... . فمحصل المعنى أن الناس لا یطلبون إیمانا ینفعهم والذى یریدونه أن یأخذهم عذاب الاستئصال على سنه الاولین فیهلکوا و لایو?نوا أو یقابلهم العذاب عیانا فیو?نوا اضطرارا فلا ینفعهم الإیمان» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج13، ص332.
22. «هیچ گونه منعى بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست، این سنت الهى در مورد کسانى که پیش از این بودهاند نیز جارى بوده، و فرمان خدا روى حساب و برنامه دقیقى است * [پیامبران پیشین] کسانى بودهاند که تبلیغ رسالتهاى الهى مىکردند و (تنها از او مىترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند، و همین بس که خداوند حسابگر [پاداش دهنده اعمال آنها] است».
23. علامه طباطبایى ذیل این آیات شریفه مىفرمایند: «والمعنى: ما کان على النبى من منع فیما عیّن الله له أو أباح الله له حتى یکون علیه حرج فى ذلک.
قوله: «سنه الله فى الذین خلوا من قبل» اسم موضوع موضع المصدر فیکون مفعولا مطلقا و التقدیر سنّ الله ذلک سنّه، و المراد بالذین خلوا من قبل هم الأنبیاء والرسل الماضون بقرینه قوله بعد: الذین یبلّغون رسالات الله الخ» (سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج 16، ص 323ـ324، ذیل آیههاى 38و 39 سوره احزاب).
24. «ونزدیک بود تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند، و هرگاه چنین مىکردند، پس از تو، جز مدت کمى باقى نمىماندند * این سنت [ما در مورد ]پیامبرانى است که پیش از تو فرستادیم، و هرگز براى سنت ما تغییر و دگرگونى نخواهى یافت».
25. علامه ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: «قوله تعالى: «سنه من قد أرسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد لسنتنا تحویلا»: التحویل نقل الشئ من حال إلى حال، وقوله: سنه أى کسنه من قد أرسلنا و هو متعلق بقوله: (لا یلبثون) أى لا یلبثون بعدک إلا قلیلا کسنه من قد أرسلنا قبلک من رسلنا.
وهذه السنه و هى إهلاک المشرکین الذین إخرجوا رسولهم من بلادهم و طردوه من بینهم سنه لله سبحانه، و انما نسبها الى رسله لانها مسنونه لاجلهم به دلیل قوله بعد: «ولن تجد لسنتنا تحویلا» و قد قال تعالى: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظّالِمِینَ» (ابراهیم (14) آیه 13).
والمعنى: و إذا نهلکهم لسنتنا التى سنناها لأجل من قد أرسلنا قبلک من رسلنا و أجریناها و لست تجد لسنتنا تحویلا و تبدیلا» (سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج13، ص174).
26. «اگر منافقان و بیمار دلان و آنها که اخبار دروغ وشایعات بىاساس در مدینه پخش مىکنند دست از کار خود برندارند، تو را بر ضد آنان مىشورانیم، سپس جز مدت کوتاهى نمىتوانند در کنار تو در این شهر بمانند * و از همه جا طرد مىشوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید * این سنت خداوند در اقوام پیشین است، و براى سنت الهى هیچ گونه تغییرى نخواهى یافت».
27. علامه طباطبایى ذیل آیات فوق مىفرمایند: «قوله تعالى: «سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً»، السنه هى الطریقه المعموله التى تجرى بطبعها غالبا او دائما. یقول سبحانه هذا النکال الذى أوعدنا به المنافقین و من یحذو حذوهم من النفى و القتل الذریع هى سنه الله التى جرت فى الماضین فکلما بالغ قوم فى الإفساد وإلقاء الاضطراب بین الناس و تمادوا و طغوا فى ذلک أخذنا هم کذلک و لن تجد لسنه الله تبدیلا فتجرى فیکم کما جرت فى الامم من قبلکم» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج 16، ص 340.
28. «پیش از شما سنتهایى وجود داشت، پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود؟!»
29. علامه طباطبایى ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: «السنن جمع سنه و هى الطریقه المسلوکه فى المجتمع، و الامر بالسیر فى الارض لمکان الاعتبار بآثار الماضین من الامم الغابره، و الملوک و الفراعنه الطاغیه حیث لم ینفعهم شواهق قصورهم، و لاذخائر کنوزهم، و لاعروشهم و لاجموعهم، و قد جعلهم الله أحادیث یعتبر بها المعتبرون، و یتفکه بها المغفلون» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج4، ص21.
30. «خداوند مىخواهد براى شما آشکار سازد، و به سنتهاى صحیح پیشینیان رهبرى کند و توبه شما را بپذیرد، و خداوند دانا و حکیم است».
31. علامه ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: «قوله تعالى: «یرید الله لیبین لکم» الى آخر الایه، بیان و اشاره الى غایه تشریع ما سبق من الاحکام فى الآیات الثلاث و المصالح التى تترتب علیها اذا عمل بها فقوله: یرید الله لیبین لکم أى أحکام دینه مما فیه صلاح دنیاکم و عقباکم، و ما فى ذلک من المعارف و الحکم و على هذا فمعمول قوله: «یبین» محذوف للدلاله على فخامه أمره وعظم شأنه، و یمکن أن یکون قوله: «یبین لکم»، و قوله: «یهدیکم متنازعین» فى قوله: «سنن الذین».
قوله تعالى: «یهدیکم سنن الذین من قبلکم» اى طرق حیاة السابقین من الأنبیاء و الامم الصالحه، الجارین فى الحیاه الدنیا على مرضاه الله، الحائزین به سعادة الدنیا والآخره، و المراد بسننهم على هذا المعنى سننهم فى الجمله لا سننهم بتفاصیلها و جمیع خصوصیاتها فلا یرد علیه أن احکامهم ما تنسخه هذه الآیات بعینها کازدواج الإخوه بالاخوات فى سنه آدم، و الجمع بین الاختین: فى سنه یعقوب علیهالسلام، و قد جمع علیهالسلامبین الاختین لیا ام یهودا و راحیل ام یوسف على ما فى بعض الاخبار، هذا» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج4، ص280.
32. «آیا روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چه شد؟! همانها که نفراتشان از اینها بیشتر، و نیرو و آثارشان در زمین فزونتر بود، اما هرگز آنچه به دست مىآوردند نتوانست آنها را بىنیاز سازد [و عذاب الهى را از آنان دور کند] * هنگامى که رسولانشان دلایل روشن براى آنان آوردند، به دانشى که خود داشتند خوشحال [وغیر آن را هیچ مىشمردند]، ولى آنچه [از عذاب] به تمسخر مىگرفتند آنان را فرا گرفت * هنگامى که عذاب [شدید] ما را دیدند گفتند: «هماکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایى که همتاى او مىشمردیم کافر شدیم» * اما هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان براى آنها سودى نداشت. این سنت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند».
33. علامه ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: قوله تعالى: «فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا» الخ و ذلک لعدم استناد الإیمان حینئذ إلى الاختیار، و قوله: «سنه الله التى قد خلت فى عباده» اى سنها اللّه سنّه ماضیه فى عباده أن لا تقبل توبه بعد رو?ه البأس «وخسر هنالک الکافرون» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج17، ص357.
34. «و نیز غنایم و فتوحات دیگرى [نصیبتان مىکند] که شما توانایى آن را ندارید، ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد، و خداوند بر همه چیز تواناست * و اگر کافران [در سرزمین حدیبیه] با شما پیکار مىکردند به زودى فرار مىکردند، سپس ولىّ و یاورى نمىیافتند * این سنت الهى است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت».
35. مرحوم علامه ذیل این آیه مبارکه مىفرمایند: «قوله تعالى: «سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً»، «سنة اللّه» مفعول مطلق لفعل مقدر اى سن سنه اللّه اى هذه سنه قدیمه له سبحانه ان یظهر أنبیائه والمو?نین بهم اذا صدقوا فى ایمانهم و أخلصوا نیّاتهم على أعدائهم من الذین کفروا و لنتجد لسنه الله تبدیلا کما قال تعالى: «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» مجادله (58 آیه 21)، و لم یصب المسلمون فى شئ من غزواتهم الا بما خالفوا اللّه و رسوله بعض المخالفه» (سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج 18، ص 287، ذیل آیه 23 سوره فتح).
36. «و کوتاه سخن اینکه، اعتقاد مشرکین به غیر دین و گرویدن به عقاید باطل در مسئله مبدأ و معاد و برگزیدن روشى غیر از سنت خدا و در زندگى دنیایى و اجتماعى ـ با اینکه سنتى که از ناحیه خدا آمده تنها سنت حق است و نزد خدا به جز دین حق هیچ سنتى نیست ـ افترایى است بر خدا...».
و در فراز دیگر مىفرمایند: «فهم الذین لا یذعنون بیوم الحساب حتى یعملوا له و إنما یعملون للدنیا و یسلکون من طریق الحیاه ما یتمتعون به للدنیا المادیه فحسب، و هو السنّه الاجتماعیه غیر المعتنیه بما یریده الله من عباده من دین الحق ومله الفطره فهو?اء سواء اعتقدوا بصانع و عملوا بسنّه محرّفه منحرفه عن دین الفطره ـ و هو الإسلام ـ ام لم یعتقدوا به ممن یقول: ان هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر، ظالمون مفترون على الله الکذب» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج10، ص189.
«پس ظالمان کسانى هستند که اعتقادى به روز حساب ندارند تا براى آن روز عمل کنند، قهرا هرچه مىکنند منحصرا براى دنیا مىکنند، و از راههاى زندگى در مسیرى که منافع مادى آنها را تأمین مىکند سیر مىکنند و بس. و این همان سنت اجتماعى است که در آن به آنچه خدا از بندگانش درباره دین حق و کیش فطرت خواسته هیچ اعتنایى نمىشود. پس اینان چه اینکه معتقد به صانعى باشند ولى دین فطرت را که همان اسلام است رها کرده به سنت تحریف شده و منحرفى گرویده باشند، و چه اینکه اصلاً به صانعى معتقد نباشند و از آنهایى باشند که مىگویند: جز این زندگى دنیا زندگانى دیگرى نیست و ما را جز روزگار کسى نمىمیراند، در هر حال، ستمکار بوده و به خدا دورغ بستهاند».
سپس در جمعبندى مىفرمایند:
«وقد بان ممّا تقدم من البحث فى الآیتین اولاً: ان الدین فى عرف القرآن هوالسنة الاجتماعیه الدائره فى المجتمع وثانیا: ان السنن الاجتماعیه إما دین حق فطرى وهو الإسلام او دین محرّف عن الدین الحق وسبیل الله عوجا» (سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج10، ص189 ـ 190).
از مطالبى که تا اینجا درباره دو آیه مورد بحث خاطرنشان ساختیم دو نکته روشن گردید: یکى اینکه کلمه دین در اصطلاح قرآن کریم عبارت است از سنّتى اجتماعى که در مجتمع عملى مىشود. دوم، اینکه سنتهاى اجتماعى یا دین حق و فطرى مىباشد که همان اسلام است و یا دین تحریف شده از دین حق، و راه کج و معوج از راه خدا.
بنابراین:
ـ سنت به این معنا همان روشى است که جوامع انسانى در زندگى اجتماعى و در مقام عمل خود آن را برمىگزینند.
ـ سنت در این اصطلاح، دستورات تشریعى نیست، بلکه سلوکى است که انسانها در اعمال اختیارى خود آن را برگزیدهاند.
ـ چنین روشى گاه طبق دین آسمانى است و گاه طبق آن نیست، بلکه از آن منحرف شده است.
ـ در صورتى که سلوک اجتماعى جامعهاى طبق دستورات دین آسمانى باشد سنن الهى نامیده مىشود.
ـ مقصود از دین که در اینجا معادل سنت گرفته شده، همان روشى است که در رفتار اجتماعى تجسّم یافته است نه دستوراتى که در مقام تشریع قرار دارد.
ـ بنابراین، این سنتها شامل سنتهایى که خداوند در نظام خلقت به عنوان قوانین حاکم بر نظام هستى و روابط اجتماعى انسانها کار گذاشته نمىشود.
اما نکته درخور تأمل این است که این اصطلاح از نفس آیات شریفه فوق استظهار نمىشود، از این رو دستکم بر ما روشن نیست که مرحوم علامه ـ أعلى اللّه مقامه ـ بر چه اساسى فرمودهاند دین در اصطلاح قرآن، سنتى اجتماعى است که در مجتمع عملى مىشود؟
37. فاطر 35 آیه 43.
38. اسراء 17 آیه 77.
39. فاطر 35 آیه 43.
40. اسراء 17 آیه 77.
41. احزاب 33 آیه 62 و فتح (48) آیه 23.
42. یوسف 12 آیه 111: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود». مرحوم علامه طباطبایى ذیل آیه شریفه، مرجع ضمیر «قصصهم» را «انبیاء» دانسته که یکى از ایشان حضرت یوسف است. البته احتمال هم دارد که به یوسف و برادرانش برگردد، در هر صورت، شاهد بحث ماست ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج11، ص 280.
43. نازعات 79 آیههاى 15 ـ 26: «آیا داستان موسى به تو رسیده است؟! * در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس «طوى» ندا داد (و گفت) * به سوى فرعون برو که طغیان کرده است * وبه او بگو: «آیا مىخواهى پاکیزه شوى؟!» * و من تو را به سوى پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسى (و گناه نکنى)؟!* سپس موسى بزرگترین معجزه را به او نشان داد * اما او تکذیب و عصیان کرد * سپس پشت کرد و پیوسته (براى محو آیین حق) تلاش نمود * و گفت: «من پروردگار برتر شما هستم» * از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت * در این عبرتى است براى کسى که از خدا بترسد».
44. حشر 59 آیه 2: «او کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانههایشان بیرون راند. گمان نمىکردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان مىکردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مىشود، اما خداوند از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، به گونهاى که خانههاى خود را با دست خویش و با دست مو?نان ویران مىکردند، پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم!»
45. آل عمران 3 آیه 13: «در دو گروهى که [در میدان جنگ بدر] با هم روبهرو شدند، نشانه [و درس عبرتى] براى شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد مىکرد، و جمع دیگرى که کافر بود، [در راه شیطان و بت] در حالى که آنها [گروه مو?نان] را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، مىدیدند. [واین خود، عاملى براى وحشت و شکست آنها شد ]و خداوند، هر کس را بخواهد [و شایسته بداند]، با یارى خود، تأیید مىکند. در این، عبرتى است براى بینایان».
46. «الامر بالسیر فى الارض لمکان الاعتبار بآثار الماضین من الامم الغابره، والملوک والفراعنه الطاغیه حیث لم ینفعهم شواهق قصورهم، ولا ذخائر کنوزهم، ولا عروشهم ولا جموعهم، وقد جعلهم اللّه أحادیث یعتبر بها المعتبرون، ویتفکه بها المغفلون» سیدمحمدحسین طباطبایى، همان، ج4، ص21.
47. یوسف 12 آیه 109: «و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانى از اهل آبادىها که به آنها وحى مىکردیم، آیا [مخالفان دعوت تو] در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چه شد؟! و سراى آخرت براى پرهیزگاران بهتر است. آیا فکر نمىکنید؟!»
48. روم 30 آیه 9: «آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نیرومندتر از اینان بودند، و زمین را [براى زراعت و آبادى ]بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند [اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند)، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مىکردند».
49. فاطر 35 آیه 44: «آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قوىتر بودند، نه چیزى در آسمانها و نه چیزى در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت، او دانا و تواناست».
50. غافر 40 آیه 21: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند، ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند».
51. همان، آیه 82: «آیا روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چه شد؟! همانها که نفراتشان از اینها بیشتر و نیرو و آثارشان در زمین فزونتر بود، اما هرگز آنچه به دست مىآوردند نتوانست آنها را بىنیاز سازد ]و عذاب الهى را از آنان دور کند]».
52. محمد 47 آیه 10: «آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! خداوند آنها را هلاک کرد، و براى کافران امثال این مجازاتها خواهد بود».
53. حج 22 آیه 46: «آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دلهایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوشهاى شنوایى که با آن [نداى حق را ]بشنوند؟! چراکه چشمهاى ظاهر، نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینههاست کور مىشود».
54. آلعمران 3 آیه 137: «پیش از شما، سنتهایى وجود داشت، پس در روى زمین گردش کنید وببینید سرانجام تکذیب کنندگان [آیات خدا ]چگونه بود؟!»
55. انعام 6 آیه 11: «بگو: روى زمین گردش کنید، سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهى چه شد؟!»
56. نحل 16 آیه 36: «ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید. خداوند گروهى را هدایت کرد، و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت، پس در روى زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود!»
57. روم 30 آیه 42: «بگو: در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود! بیشتر آنها مشرک بودند».
58. عنکبوت 29 آیه 20: «بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند [به همین گونه] جهان آخرت را ایجاد مىکند، یقینا خدا بر هر چیز تواناست».
59. ر.ک: شعراء 26 آیههاى 67، 103، 121، 139، 158، 174 و 190.
60. بقره 2 آیه 214: «آیا گمان کردید داخل بهشت مىشوید، بىآنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتارىها و ناراحتىها به آنها رسید، و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادى که با او ایمان آورده بودند گفتند: «پس یارى خدا کى خواهد آمد؟!» [در این هنگام، تقاضاى یارى از او کردند، و به آنها گفته شد: ]آگاه باشید، یارى خدا نزدیک است!»
61. انعام 6 آیه 6: «آیا ندیدند چه قدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامى که [از شما نیرومندتر بودند و] قدرتهایى به آنها داده بودیم که به شما ندادیم، بارانهاى پى در پى براى آنها فرستادیم، و از زیر [آبادىهاى] آنها، نهرها را جارى ساختیم، [اما هنگامى که سرکشى و طغیان کردند] آنان را به خاطر گناهانشان نابود کردیم، و جمعیت دیگرى بعد از آنان پدید آوردیم».
62. طه 20 آیه 128: «آیا براى هدایت آنان کافى نیست که بسیارى از نسلهاى پیشین را [که طغیان و فساد کردند] هلاک نمودیم، و اینها در مسکنهاى [ویران شده] آنان راه مىروند؟! مسلّما در این امر نشانههاى روشنى براى خردمندان است».
63. نمل 27 آیه 14: «وآن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند. پس بنگر سرانجام تبهکاران [و مفسدان ]چگونه بود!»
64. قصص 28 آیه 40: «ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم، اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود!»
65. غافر 40 آیههاى 4 ـ 6: «تنها کسانى در آیات ما مجادله مىکنند که [از روى عناد] کافر شدهاند، پس مبادا رفت و آمد آنان در شهرها [و قدرتنمایى آنان] تو را بفریبد! * پیش از آنها قوم نوح و اقوامى که بعد از ایشان بودند [پیامبرانشان را] تکذیب کردند، و هر امتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد [و آزار دهد]، و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند، اما من آنها را گرفتم [و سخت مجازات کردم]، ببین که مجازات من چگونه بود * و این گونه فرمان پروردگارت درباره کسانى که کافر شدند مسلّم شده که آنها همه اهل آتشاند».
66. همان، آیههاى 21 ـ 22: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند، ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند * این براى آن بود که پیامبرانشان پیوسته با دلایل روشن به سراغشان مىآمدند، ولى آنها انکار مىکردند، خداوند هم آنان را گرفت [و کیفر داد] که او قوى و مجازاتش شدید است».
67. همان، آیههاى 82 ـ 85: «آیا روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چه شد؟! همانها که نفراتشان از اینها بیشتر، و نیرو و آثارشان در زمین فزونتر بود، اما هرگز آنچه به دست مىآوردند نتوانست آنها را بىنیاز سازد [و عذاب الهى را از آنان دور کند] * هنگامى که رسولانشان دلایل روشن براى آنان آوردند، به دانشى که خود داشتند خوشحال بودند [و غیر آن را هیچ مىشمردند]، ولى آنچه [از عذاب] به تمسخر مىگرفتند آنان را فراگرفت * هنگامى که عذاب [شدید ]ما را دیدند گفتند: «هماکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایى که همتاى او مىشمردیم کافر شدیم» * اما هنگامى که عذاب ما را مشاهد کردند، ایمانشان براى آنها سودى نداشت. این سنت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران، زیانکار شدند».
68. زخرف 43 آیه 23 ـ 25: «و این گونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیامبر انذار کنندهاى نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مىکنیم» * [پیامبرشان] گفت: «آیا اگر من آیینى هدایتبخشتر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم [باز هم انکار مىکنید ]؟!» گفتند: «[آرى ]ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید کافریم» * به همین جهت از آنها انتقام گرفتیم، بنگر پایان کار تکذیب کنند گان چگونه بود!»
69. همان، آیههاى 46 ـ 56: «ما موسى را با آیات خود به سوى فرعون ودرباریان او فرستادیم، [موسى به آنها ]گفت: «من فرستاده پروردگار جهانیانم» * ولى هنگامى که او آیات ما را براى آنها آورد، به آن مىخندیدند * ما هیچ آیه [و معجزهاى] به آنان نشان نمىدادیم مگر اینکه از دیگرى بزرگتر [و مهمتر] بود، و آنها را به [انواع ]عذاب گرفتار کردیم شاید باز گردند * [وقتى گرفتار بلا مىشدند مى]گفتند: «اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده بخوان [تا ما را از این بلا برهاند] که ما هدایت خواهیم یافت [و ایمان مىآوریم]» * اما هنگامى که عذاب را از آنها برطرف مىساختیم پیمان خود را مىشکستند * فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟! آیا نمىبینید؟! * مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمىتواند فصیح سخن بگوید برترم؟! * [اگر راست مىگوید] چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده یا اینکه چرا فرشتگان دوشادوش او نیامدهاند [تا گفتارش را تأیید کنند]؟!» * [فرعون] قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند، آنان قومى فاسق بودند. * اما هنگامى که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم * و آنها را پیشگامان [در عذاب ]و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم».
70. براى اطلاع از سایر ادله قرآنى قانونمندى تاریخ ر.ک: محمود رجبى، «مقاله قانونمندى جامعه و تاریخ»، تاریخ در آینه پژوهش، ش2، ص23.