مجله
علمی ـ پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان
دوره
دوم، شماره بیستوششم و بیستوهفتم
پاییز
و زمستان 1380، صص 208 ـ 199
موسیقی
و طرب در ابتدای عصر صفوی
دکتر
محمدکریم یوسف جمالی
چکیده
میتوان گفت که شاه اسماعیل اول (930ـ892 ه¨ .ق. . 1524ـ1486م) ودرباریان و صوفیان او ضمن اینکه به تبلیغ
شریعت اسلام علاقهمندی نشانمیدادند، در بعضی مواقع هم به لذات دنیوی پرداخته و از
تشکیل مجالس غنا ورقص و آواز پرهیز نمیکردند.
برای جلب توجه
مردم و ادامه نقشههای سیاسی خود و صوفیانشان هیچگاهکاری را بدون تظاهر به تعصب
در راه مذهب نمیکردند. در نتیجه، مشکل استباور کنیم که شاه اسماعیل اول و
درباریانش از منکرات صد در صد پرهیزمیکردند و به دنبال خوشگذرانی نبوده و به موسیقی و طرب
علاقهمند نبودهاند.
در این مقاله
سعی شده است تا از یگانه نسخه خطی تاریخ جهانگشای خاقانـ که نویسنده آن مجهولالهویه میباشد ـ مطالبی از علاقهمندی شاه و درباریانشبه موسیقی و طرب و نکات
مهمی را که نویسنده سعی بر آشکار شدن اینگونههنرمندانِ اردوی شاه دارد، ارائه گردد.
هدف نویسنده
در این سطور بر این است که ثابت شود که علیرغم تعصبات
ظاهری در مورد نهی از منکر و عدم استفاده از آلات موسیقی و عیش
و نوش ومسکرات از طرف بنیانگذار سلسله صفویه ـ شاه اسماعیل اول ـ گاه مبادرت بهانجام اینگونه کارها مینموده است.
در این مقاله
همچنین کذب ادعای بعضی از مورخان وابسته درباری، مبنی براینکه شاهانِ صفوی سعیشان
بر این بود که مطابق با شریعت اسلامی حکومت کنندو باعث پیشرفت اسلام، بهخصوص
تشیع دوازده امامی باشند، نشان داده میشود.
در دربار
شاهانِ صفوی موسیقی و اهل طرب (مذکّر و مؤنث) وجود داشتند وهنرمندان چیرهدست و
آگاه از فنون موسیقی هنرشان را در حضور شاه درجشنهای شاهان ارائه میکردند و
عموماً مورد توجه شاهان صفوی بودند. هر چندکه در بعضی از مواقع از اجرای هنر آنان
جلوگیری میشد، ولی پس از اندکمدّتی، دوباره به کار و کوشش خود در گسترش و تعلیم
موسیقی و طرب ادامهمیدادند و شاهان صفوی و درباریانشان خود از شاهدان این گونه
هنرنماییها بودند.
واژههای کلیدی
موسیقی، آغاز عصر صفوی، لهو و لعب، مجلس طرب، اوزانچی،
ورساقی.
مقدمه
با
آنکه منابع و مآخذ موجود عصر صفوی ـ بهخصوص عصر شاه اسماعیل اوّل و شاهطهماسب
اوّل ـ از موسیقی و موسیقیدانان، از مراسم جشن و سرور و لهو و لعب شاهانهشاهانِ
صفوی و پایکوبی رقاصههای هنرمند و مطربان خوشآواز و به کار بردن انواعساز و نی
و چنگ و عود و رباب1 و قانون یاد میکنند (.2 ص 95ـ293 و .12 ص 183) و ازاینگونه
مراسم به کرات (.5 ص 692ـ473) و آشکارا صحبت میدارند،2 باعث تعجباست که بعضی از
مورخان درباری از اینگونه تفریحات شاهانه به وجهی دیگر یاد کردهو مینویسند که
شاه جوان صفوی علاقهمند به اینگونه جشن و سرورها و موسیقی نبودهو اهلِ طرب و
مغنیان را وقعی نمیگذارد. حتی مورخانی همچون قاضی احمد غفاریصاحب جهانآرا و یحیی قزوینی نویسنده لبالتواریخ و حسنبیک روملو، نویسندهاحسنالتواریخ سعیشان بر این است که از
این تفریحات صحبتی به میان نیاورند.در حالی که خواندمیر در حبیبالسیر
(.4 ...)؛ خورشاهبن قبادالحسینی در تاریخ
ایلچی
نظامشاه (.6 ورق 12 الف)، مؤلف تاریخ
جهانگشای خاقان ... (.1 124 الف و 125 الف) وامیرمحمود خواندمیر در ذیل حبیبالسیر (.4 120، 75، 73، 71)؛ بازرگانانِ ونیزی درسفرنامههای
خود (.8 ص 203ـ201)؛ اسکندربیک منشی ترکمان در عالمآرای عباسی(.2 ص293)؛ میرزا حسنبیک حسینی گنابادی در روضةالصفویه
(.3 124 ب و 125 الف)،محمدیوسف واله اصفهانی در خلدبرین (.14 ص132)؛ ساممیرزا در تحفه سامی(.9 ص135) و بالاخره محمّد مترجم (اسپناقچی) در تاریخ انقلاب اسلام بین الخاص والعام (.13
ص599) آشکارا مینویسند که شاه جوان صفوی و همراهان صوفیاش از سال907 ه¨ . ق. ـ که
سالِ تأسیس دولت صفوی است ـ
با علاقهمندی خاص خود در این گونهمراسم شرکت میکردند.
مثلاً خورشاه در تاریخ ایلچی نظام شاه مینویسد: «و اردوی
اعلی در محرم سنهعشر و تسعمائه در ییلاق خرقان و تخت سلیمان نزول نمود و حضرت شاه
دینپناهاوقات همایون را به عیش و عشرت و استماع الحان مطربان خوشآواز و مجالستندیمان
سخنپرداز و کاسات می ارغوانی و اقداح شادمانی3 و صید و شکار صرفمینمود...» (.6
ص12 الف و .8 ص202ـ201).
به هر حال میتوان گفت که
شاهان صفوی با به کار گرفتن آلات موسیقی و فراهمکردن مجالس طرب به تفریح نیز میپرداختند
و در این مجالس مغنیّان برای سرگرمیشاه و میهمانانش آواز میخواندند و ساز مینواختند
که البته آوازخوانهای مخصوص واندرونی با آوازخوانهای میدان نبرد ـ بهخصوص مردم عوام ـ فرق میکرد که این گونهمغنیان را اوزانچی4 خطاب میکردند (.1
ص110 ب).
موسیقی
و طرب در دربار و میادین نبرد
در
این مورد مطالب ما فقط از یک نسخه خطی (.1 ص165) موجود در موزه بریتانیاستکه
نویسنده آن هیچگونه اطلاعی از خود برای ما باقی نگذارده است و نسخههای مشابه ایننسخه
خطّی هم فاقد این مطالب است. در این باره آمده است: در سال 910 ه¨ . ق.
به دنبالشورش محمد کرهی ـ حاکم
ابرقوه ـ علیه شاه اسماعیل اول و کشتن حاکم یزد ـ عامل شاهاسماعیل اول ـ شاه اسماعیل از تبریز به یزد حمله کرد و پس از دستگیری و قتل
فجیعانهمحمد کرهی در میدان نقش جهانِ اصفهان (.5 ص480؛ .6 ص150 الف؛ .1 ص110 الف)،
نامهای
از طرف سلطان حسین بایقرا (متوفیَ 911 ه¨ . ق.)
دریافت داشت که به شاهتکلیف میکرد تا راههای منتهی به مکّه مکّرمه را امن نگاه دارد
و لوازم پذیرایی سلطان وهمراهانِ او را که از مسیر ایران به عربستان ـ مکّه مکّرمه
ـ سفر میکردند فراهم نماید. دراین نامه، به عمد و یا به سهو ـ شاهِ جوان صفوی
با عنوان «اسماعیل میزرا» خطاب شدهبود که این امر خشم شاه اسماعیل را برانگیخته و
او را تحریک به حمله به طبس ـ ازمتصرفات سلطان حسین میرزای بایقرا ـ نمود.
خواندمیر در حبیبالسیر مینویسد: «امیر کمالالدین
حسین ـ سفیر سلطانحسین بایقرا ـ نامه سلطان را به یزد برده تقدیم شاه نمود و ادامه میدهد که:
«... چونشاه اسماعیل آن نامه نامی را مغبون به عبارتی که مناسب القاب مستطاب همایون
باشدپرداخته بودند و کف و هدایایی که مصحوبش بود ایضاً قابل حضور پایه سریر
خلافتنبود، امیر کمالالدین حسین از نظر عاطفت شهنشاهی مهجور مانده به جواب
سرافرازنگردید...» (.1 ص110 ب).
در اردوکشی شاه اسماعیل
به طبس، حدود هفت الی ده هزار تن از ساکنان سنّیمنطقه قتلعام شدند (.1 110 ب).
پس از این حمله، شاه اسماعیل به اصفهان بازگشت ودر اطراف این شهر بود که سفیر دوم
سلطان حسین بایقرا جهت عذرخواهی و پوزش بهحضورش رسید و هدایایی تقدیم داشت.5 چون
در میان این هدایا عدهای مطرب ورقاص و رامشگر و خنیاگر و کنیزکان ترک و پسرانِ
زیباروی بودند، شاه جوان صفوی پساز مشورت با صوفیان اهل اخلاص همراه خود و به علت
اینکه در ابتدای راه تبلیغاتیخود بود، یا به جهت حفظ شؤونات رهبری مذهبی که به
ایشان مفوض و محولشده بود، ترجیح داد تا حفظ موقعیت نماید و هدایای ارسالی از طرف سلطان
پیر هراترا باز پس فرستد.
شاه اسماعیل برای اثبات
این ادّعا که مردان همراه او اهل رزم هستند و نه اهلبزم و عیش و طرب، (.1 111 الف و 112 ب) عدهای از اوزانچیان و
ورساقیخوانان6(.15 86ـ85) اردوی خود را با هیأت مخصوص به خودشان به حضور سلطان
پیر هراتفرستاد تا مأموریت سیاسی ـ مذهبی خاص خود را در هرات به نمایش گذارند(.15 ص86ـ84).
البته، باید اذعان نمود که شاه اسماعیل به دنبال دریافت نامه
اول سلطان حسینبایقرا چنین عملی را مرتکب شده بود و هدفش این بود که از اقدامات
توهینآمیزدشمنان شرقِ ایران جلوگیری کند و اجازه ندهد که سوءاستفادههای بعدی
ازکمتجربگی و جوانیاش بشود.
در نامه دوم، سلطان حسینمیرزا
عاجزانه به شاه نوشته بود: «... یک انبان آرد ازعمر من باقی مانده که بخورم یا
نخورم. التماس از کرم جبلی آن حضرت آن است کهبه تصدق فرقِ حضرت امیرالمؤمنین و حضرات ائمه معصومین از تقصیرات
این پیرعاجز ناتوان در گذرند و منشی که آن مکتوب را به قلم در آورده بود دو شاخه7
کرده باپیشکشهای رنگین و اسباب مجلس و چند نفر چنگنواز خوشآواز که از حسن و
آواز وملاحت و رقاصّی بی مثل و مانند بودند، به خدمت اشرف اعلی ارسال نمود.
هنوز آن حضرت در آن ولایت
به نشاط شکار و سیر گلزار اشتغال داشتند کهفرستادههای مذکور به شرف بساط بوس
مشرف گردیدند...» (.1 ص 111 الف و ب).
به دنبال دریافت نامه
پوزشخواهانه سلطان حسین بود که شاه اسماعیل نامه زیررا خطاب به سلطان پیر هرات
ارسال داشت و در آن متذکر شد که: «... سلطانحسینمیرزا مردی عیاش و فراغتطلب
است که چنین سازندههای خوشآواز وحوروشانِ نغمهساز، لیاقت آن پادشاه عیشطراز
را دارند و من مردی هستم غازی وصحبت اینگونه را نمیخواهم (.15 ص290، 281، 263، 260)
و مرا باید که به اطراف وجوانب ممالک خود مرکب جولان به دفع شرّ مخالفان دین
اثناعشری و دولت ابدیپرداخت و از سازندگانِ اوزانچیانِ رکاب اقدس چند نفر از
اوزانچیان که در روز جنگ دربرابر صف سپاه ظفردستگاه به نواختن چوکور8 و خواندن
ورساقی ترکی که از خواندن ونواختن ایشان دلیران حریص جنگ میشدند و رغبت در تلاش
با اعدای دین و دولتبهم رسانیده بیاختیار خود را به دریای ذخایر حرب میزدند، در
عوض آنها با جوابعریضه سلطان حسین میرزای بایقرا روانه گردانیدند...» (.1
112ـ110).
پس از اطلاع، سلطان حسینمیرزا
فرمان داد تا هنرمندان اعزامی به هرات، بهخدمت او حاضر شوند و از آنجایی که هیچگونه
اطلاعی از وضع ظاهری و چگونگیآواز و هنر این هنرمندان نداشت:
«... از رؤیت ایشان دل در بدن سلطان به لرزه در آمد زیرا که
همگی زنخ راتراشیده و شاربین از جانبین بدر رفته تاجها با ]جِغهّها[
بر سر گذاشته و پوست پلنگ برکتف بسته و شمشیر حمایل کرده بودند. چوکورهای بزرگ از
گردن آویخته با رسیدنایشان به مجلس سلطان به هیأت اجتماعی، آغاز چوکور نواختن و ورساقی خواندنکردند چنانچه از هیبت آن صداهای مهیب موی در اندام سلطان
و حضار مجلس راستایستاد ...» (.1 ص111 الف).
سلطان حسینمیرزای بایقرا
پس از اینکه اندکی از ترس و وحشتی که در نتیجه دیدناوزانچیان به او دست داده بود،
آرام گرفت، با تقدیم هدایایی چون: اسب، جامه و پول،هنرمندانِ شاه را از خدمت
خود مرخص کرد، در این حال به شاه اسماعیل پیغام داد که:
«... حقّا که تأییدیافته
حضرت پروردگار و مؤید من عندالله است و او را قدرتشنیدن این صداها و تاب دیدن این
هیأتها نیست» (.1 ص111 ب).
از نوشته اسکندربیک
ترکمان چنین برمیآید که در زمان شاه طهماسب اولهنرمندان بسیاری از اهل موسیقی که
استادان سازهای گوناگون همچون عود، طنبور،کمانچه و آواز بودند وجود داشتند. اما به
دلیل تعصب شاه نسبت به امر دین و شریعت،اینگونه افراد از دربار اخراج شدند. در
این مورد در عالمآرای عباسی9 چنین
آمده است:
«... چون حضرت شاه جنتمکان
از مناهی اجتناب تمام مینمود ارباب طرب رادر نظر شریعت وقعی و اعتباری نمانده بود
و جمعی که سمت ملازمت اشرف داشتنداخراج فرموده ... مشاهیر این طبقه را که در اردو
بودند مثل حافظ احمد قزوینی که درگویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره
آفاق بود و حافظ لَلهِی تبریزی وغیرهم از اردو اخراج کردند و استاد حسین سرنائی
را چون به مجالسی میرفت گرفتهچند گاه محبوس کردند...
از زمره سازندگان میرزا محمد کمانچهای
سازنده بیقرینه بود عود نیز مینواخت ...محمد مؤمن عودنواز ... شاهسوار طنبور،
چهار تار مینواخت، شمسی شتر غوهیاستاد تصنیفات، استاد معصوم کمانچهای ؛ استاد
محمود طنبورهای؛ میرزا حسینطنبورهای، استاد سلطان محمد چنگی ... و مولانا
فتحی شاهنامهخوانِ بیمثال بود.شعله آوازش بیتکّلف و اغراق، یک فرسخ زبانه میکشید...»
(.2 ص295ـ293).
نتیجهگیری
به
فرجام، هر چند که هنرمندانِ سلطان حسین بایقرا و شاه اسماعیل اوّل به اوطانشان
بازپس فرستاده شدند ولی جای بسی تعجب است که شاه اسماعیل اول و جانشینان او ـ
ازشاه طهماسب اول تا شاه طهماسب دوم (930 ه¨ . ق.
الی 1145 ه¨ . ق) که عموماًعلاقهمند به عیش و طرب بودند ـ به تظاهرشان در دینداری
و رعایت شرع مقدساسلام ادامه دادند و در مدت 241 سالی که در ایران حکومت داشتند، سعیشان
بر اینبود که تا با حفظ ظاهر هم که شده از منکرات آشکارا دوری جویند و از موسیقی
و طربآشکارا صحبتی به میان نیاورند در حالی که نوشتههای مورخان آن عصر در مورد
کردارو رفتارشان، خلاف آن را ثابت کرده است.
پینوشت
1ـ کمپفر با ارائه تصویری از انواع سازهای موجود موسیقی در این
عصر، آلات موسیقی را بهشرح زیر نام میبرد:
شیپور؛ نی؛ سُرنا؛ چنگ؛ عود؛ قاشقک؛ دایره زنگی؛ سنتور؛
طبل؛ تار؛ کمانچه؛ تنبک؛تنبوره؛ دمامه؛ جُلجُل ؛ گیتار؛ ویولون (؟)؛ ششسیم؛
قانون و غیره ...
2ـ در صفحات 473 ـ 474؛ 482؛ 492؛ 505؛ 507؛ 518؛ 542؛ 555؛
556؛ 563؛ 572؛574؛ 594؛ 569 و 692 کتاب حبیبالسیر، خواندمیر به کرات از جشن و
سرور و حضورمطرب ومغنیّان صحبت به میان آورده است.
3ـ امیرمحمود خواندمیر مینویسد که دلیل مرگ زودرس شاه اسماعیل
اول افراط در لهو و لعبو شرابنوشی بوده است (.4 ص120).
4ـ اوزان جمع وزن و به معنی موسیقی و ریتم به کار برده میشد.
در زبان ترکی به معنی اشعارمردمی است که امروزه به شاعر اوزان Ozan
هم میگویند.
5ـ مآخذ موجود مراسم عیش و سرور در همین اردوکشی را متذکّر میشوند
و مینویسند که شاهِجوانِ صفوی در تفرجگاههای اصفهان مشغول عیش و طرب بود که
سفیر دوّم سلطان حسینبایقرا به خدمت او رسید (.1 ص 111 الف و 112 ب).
6ـ قبیله ورساقی از قبایل مهاجری بودند که در زمانِ شاه
اسماعیل اوّل از آناتولی به ایرانمهاجرت کردند (.15 ص86ـ85).
7ـ دو شاخه کردن : گردن و دستهای مجرم را به داخل دو شاخ ـ چوب
ـ کردن و انتهای چوب رابه هم بستن.
8ـ «چوکور» یا «قپور» از آلات موسیقی است که پنج سیم و یا تار
دارد و در استان آذربایجانشرقی و اطراف، عاشیقها یا خوانندگان محلی با آن آواز
سرداده بالبداهه ترانههای محلی وحماسی میخوانند.
9ـ گفتنی است که شاه طهماسب اول به دنبال سه بار توبهای که از
منکرات داشت این تصمیم راگرفت چنانکه خود او در تذکرهاش به ترک منکرات اذعان داشت:
این رباعی از اوست:
یک چند پی زمرد سوده شدیم یک چند به یاقوت تر آلوده شدیم
آلودگی بود به هر رنگ که بود شستیم به آب توبه آسوده شدیم
(.10
ص30)
در این باره حسنبیک روملو در احسنالتواریخ مینویسد:
«... اندرین سال
شاه دینپناه از جمیع مناهی توبه کرد. فرمان همایون شرف نفاذ یافت کهمحتسبان آبروی
پیاله و جام عقوبت انجام را ریخته شیشه ناموس ایشان را به سنگ افسوسزنند و به
نصایح الحق پنبه غفلت از گوش صراحی بکشند (کسی) اگر سرکشی کند گردن او رانرم
سازند. به حکم کُلّ مسکرات حرام از بوزه و بنگ و هر چه ببینند بیندازند. مغنیبیمعنیگوی
را اگر بیقانون شرع آواز کند چون مغنی به زخم گوشمال فریاد از نهاد او برآرندو
چنگ بیننگ را در کنار هر کس به ببینند موی گیسوی ببرند. نی اگر بیآهنگ راه
شرعبگرید نگذارند که نَفَس او بر آید. طنبور بی مغز نامعتدلگو را چنان زنند که
چون عود سوزد.رباب خوشمزاج را در هر مجلس که ببینند بر خَرِش نشانده اخراجش
نمایند.
مبلغ کُلّی از
قمارخانه و شرابخانه و بیتاللطف از دفتر اخراج نمودند...» (.7 ص246).
منابع
1ـ تاریخ جهانگشای خاقان،
مؤلف ناشناس، نسخه خطی موزه بریتانیا به شماره or.3248
2ـ ترکمان، اسکندربیک منشی،
تاریخ عالمآرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی،جلد اوّل، چاپ اوّل،
انتشارات دنیای کتاب، تهران، 1377.
3ـ حسینی گنابادی، میرزابیکبن حسن. (نسخه خطی موزه بریتانیا
به شماره Or.3388).
4ـ خواند امیر، امیرمحمود. ذیل حبیبالسیر یا تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب، چاپ اوّل،انتشارات
شرکت سهامی انتشار، تهران، 1370.
5ـ خواند امیر، همامالدین محمد. حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی و جلالالدینهمائی، جلد چهارم،
چاپ دوّم، انتشارات خیام، تهران، 1353.
6ـ خورشاهبن قبادالحسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، نسخه خطی موزه بریتانیا به شمارهAdd.125.
7ـ روملو، حسنبیک. احسنالتواریخ،
به کوشش چارلز نورمن سیدن، چاپ اوّل، جلد اوّل،انتشارات کتابخانه صدر، تهران،
1347.
8ـ سفرنامه بازرگانان
ونیزی در ایران. ترجمه دکتر منوچهر امیری، چاپ اوّل، انتشاراتخوارزمی،
تهران، 1349.
9ـ سام میرزا، تحفه
سامی، به کوشش رکنالدین همایون فرخ، انتشارات کتب ایران، تهران، بی تا.
10ـ شاه طهماسب، تذکره
شاه طهماسب اوّل، به کوشش و مقدمه امرالله صفری، چاپ اوّل،انتشارات شرق،
تهران، 1363.
11ـ غفاری، قاضی احمد. تاریخ
جهانآرا، چاپ اوّل، انتشارات کتابفروشی خیّام، تهران، 1343.
12ـ کمپفر، انگلبرگ.
سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ اوّل، انتشاراتخوارزمی، تهران،
1360.
13ـ محمد مترجم، (اسپناقچی)، تاریخ انقلاب الاسلام بین الخاض و العام (نسخه خطی)کتابخانه ملی
ایران، تهران، به شماره 1634.
14ـ واله اصفهانی، محمدیوسف. خُلدبرین، به کوشش هاشم محدّث، چاپ اول، انتشاراتبنیاد موقوفات
دکتر محمود افشار، تهران، 1372.
15ـ یوسف جمالی، محمدکریم، تشکیل دولت صفوی و تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی درایران، چاپ دوّم،
انتشارات امیرکبیر، اصفهان، 1377.
16ـ یوسف جمالی، محمدکریم. زندگانی شاه اسماعیل اوّل (با نگرشی بر خصوصیات جسمی،روحی، ذوقی،
اخلاقی، مذهبی و روابط او با دول خارجی)؛ چاپ اوّل، انتشارات محتشمکاشانی، قم،
1376.